«من» با دیگران وجنبه های مختلف زندگی است.این ادراکات ارزشهایی را با خودبه همراه دارند. (شلینگ،ترجمه آرین ۱۳۷۵)
برونر خودپنداره را ارزشیابی کلی فرد از شخصیت خویش می داند وآن را ناشی از آن دسته از ارزشیابی های ذهنی تلقی می کند که معمولاً از ویژگی های رفتاری خود به عمل می آوریم ودر نتیجه معتقد است خودپنداره ممکن است مثبت یا منفی باشد.
راجرز پدیده خود را چنین تعریف می کند: تصور نسبتاً دائمی هرفرد راجع به ارزشی که برای خود قائل می شود ورابطه این ارزش با خود واقعی او،خودپنداره اش را تشکیل می دهد.خودپنداره عبارت از نظام ادراکی انسان می باشد که تعیین کننده شیوه زندگی است.به عقیده راجرز،خودپنداره نظام ادراکی است که بطور آگاهانه عمل می کند واز زمینه هایی نظیر درک فرد،توانائیهای مردمی،درک روابط فرد با خود ودیگران،درک ارزشها،رغبتها،استعدادها وتوانائیهای فرد،ارتباط دارد.این عوامل به نوبه خود، تعیین کننده مسیرزندگی انسانهاست.به نظرآیسینگ وکونرنیز خودپنداره مرکب ازادراکها،احساسات وطرزتلقی های انسان است.(شفیع آبادی ۱۳۷)
هاماچوک معتقد است که خودپنداره،پندارجامع فرد درباره خودش است اگر ما بتوانیم دانش آموزی را در وضعیتی قرار دهیم که کاملاً در توصیف خویش آزاد،بازودقیق باشد ونتیجه این توصیف کلماتی چون باهوش،سختکوش،دلسوز،بالغ،مسئول ومانند اینها باشد عصاره خودپنداره او را بدست آورده ایم. (خرازی ۱۳۷۵)
خودپنداره ثابت وتغییرناپذیر نیست،بلکه با تجربه افراد وتفسیر دیگران ازآن تجربه شکل می گیرد. (هاماچوک ۱۹۸۷ ) خودپنداره توصیف خویشتن نیست.درحالیکه تجارب افراد به شکل دیگری به خودپنداره ایشان کمک می کنند.تصورایشان از خودشان نیز در نوع تجاربی که خواهند داشت تأثیر می گذارد. (دوک وگلت ۱۹۸۸)
شکل گیری خودپنداره
خودپنداره از کجا سرچشمه می گیرد؟ پرورش خودپنداره با آگاهی فرد از اینکه موجودی جدا از بقیه اشیای محیط است شروع می شود.تحقیقاتی که برای مشخص ساختن سن ظهور خودپنداره طراحی شده اند نشان داده است که حتی نوزادان هم به محض کشیدن خطی روی صورتشان و دیدن خودشان در آئینه متوجه تغییر می شوند وعکس العمل نشان می دهند.(دیمن وهارت ۱۹۸۲) پیشنهاد کردند که برای درک خودپنداره پذیرش یک تفکیک مهم است،این تفکیک بین«من ومرا» است.
تکوین خودپنداره ای که دیگران نسبت به ما دارند:
۱) خود مادی دوره آمادگی
۲) خود فعال دوره دبستان
۳) خود اجتماعی دوره راهنمایی
۴) خودروانی دوران دبیرستان،که همه اینها شامل مسائلی چون مشخصات بدنی،رفتارها و تواناییهای فرد،عضویت گروهی و روابط اجتماعی و همینطور شامل احساسات درونی فرد و افکار او می شود.تکوین «من» نیز شامل مسائلی چون پایندگی به احساسات فرد،تمایز که هر کس خودش را جدا از بقیه می داند،مسلم است که هر فرد دارای اراده خاص خود می باشد و تعمق در مورد خویشتن،فکری که فرد درمورد خودش می کند.شکل گیری خودپنداره را درقالب تکوین من و مرا توضیح دادیم ،هربعدی نقش خاص خود را بازی می کند اگر چه اهمیّت هریک از آنها در طول رشد تغییر می کند. به طور کلی خودپنداره کودکان به طبیعت مادی ایشان وابسته است.
الف) شکل گیری خود پنداره دوران کودکی
در تحقیقات فراوانی که درباره تکوین خودپنداره در کودکان انجام گرفته است پنج جنبه از خودباورها بررسی شده است. (لاسلی- پاور ۱۹۸۸ ،راجرز ۱۹۸۳)
۱) هر فرد دارای خودپنداره همسانی است.
۲) رفتار افراد با خودپنداره آنها همخوان است.
۳) تجاربی که همسان خودپنداره نیستند تهدید تلقی می شوند.
۴) خودپنداره در نتیجه یادگیری و بلوغ تغییر می کند.
۵) رابطه ای بین نوع هدفی که فرد دنبال می کند و شکل گیری خودپنداره او وجود دارد. درک یک کودک دبستانی از خود بر ابعاد فعالیتش متمرکز است. این کودک در کلاس از برخی از جنبه ها خود را بهتر از دیگر دوستانش می داند و همین طور درک یک کودک از خود آکنده از خود جسمانی است. برخی از نظریه پردازان معتقد هستند که کودکان ارزشهای اخلاقی خود را بیشتر از طریق مشاهده و تقلید از دیگران کسب می کنند. بندورا (۱۹۸۶ ) معتقد است که کودکان بیشترین رفتار خود را از طریق تقلید فرا می گیرند.
ب) شکل گیری خودپنداره دوران نوجوانی
خودپنداره دانش آموزان نوجوان در عملکرد ایشان در مدرسه به ویژه نوع هدفی که انتخاب می کنند تأثیر فراوان دارد.نوجوانان که نظریه وجود مدار درباره خویش دارند به سمت اهداف اجرایی تمایل نشان می دهند در حالی که دانش آموزانی که دارای نظریه افزایشی هستند در پی اهداف بهبود خوداند.معلمان می توانند در جهت تسهیل رشد خودپنداره نوجوانان نقش مهمی را ایفا کنند به ویژه انجام دادن تمرین هایی در کلاس درس که امکان موفقیت را برای دانش آموزان فراهم و درباره ایشان دید مثبتی درباره خودشان پدید می آورد.
ج) تکوین خود
خود بخش سازنده شخصیت است که با توجه به واقعیت دنیای خارج عمل می کند و آن دسته از تمایلات نهاد را که با واقعیت خارج تضاد دارند، تعدیل، ضبط و کنترل می کنند. خود از نهاد سرچشمه می گیرد و رشد می کند، بدین معنی که برای عملکردش مقداری از انرژی روانی نهاد را به خود اختصاص می دهد و برخلاف
نهاد که تابع اصل لذت است خود تابع اصل واقعیت است. خود با تفکر واقعی و شیوه حل مسئله مشخص می شود و قرارگاه فرآیندهای عقلانی است. فروید خود را به مرد سوارکاری تشبیه می کند که هرچه تجربه و مهارتش درسوارکاری بیشتر باشد بهتر می تواند به تاخت و تاز و سوارکاری بپردازد چرا که تجربه اش در مورد سوارکاری روز به روز بیشتر شده و نسبت به تجربه های قبلی خود شناخت بهتر کسب کرده است. همچنین راجرز ضمن تجربیات بالینی خود با مراجعان دریافت که تمایل به تحقق «خود» اساس تمام رفتارهای انسان است. هر تجربه که با سازمان یا ساخت «خود» در تضاد باشد ممکن است به عنوان تهدیدی ادراک شود. اگر خود نتواند در قبال تهدیدهای عمیق به دفاع از خویش بپردازد، نتیجه چیزی جز شکست روانی نخواهد بود. تمایل به تحقق خود معیاری است که بدان وسیله تمام تجربیات مورد ارزیابی قرار می گیرد.
بزهکاری
بزه عبارت از اقدام به عملی است که برخلاف موازین ، مقررات قوانین و معیارهای ارزشی و فرهنگی جامعه است و همچنین بزهکاری به آن نوع اعمال و رفتاری اطلاق می شود که همراه با شورش وتهاجم علیه قوانین جزایی است. مسئله بزهکاری نوجوانان از جمله مسائل بغرنج اجتماعی است که دنیای امروز را شدیداً به خود مشغول داشته است درباره علت افزایش بزهکاری در روزگار ما عقاید مختلفی ابراز شده است، پاره ای از محققین ازدیاد جرم وجنایت را در جهان امروز از اختصاصات جوامع متمدن کنونی دانسته ومعتقدند به همان نسبت که بشر چهاراسبه به سوی ترقی وتکامل صنعتی ومادی پیش تافته و از معنویت دور می شود.به همان نسبت نیز قانون شکنی ، بزهکاری و ارتکاب اعمالی ضد اجتماعی در جوامع صنعتی پیشرفته گسترش یافته و از سکون و آرامش معنوی در این گونه اجتماعات کاسته می شود. لازم به تذکر است که برای نجات جوانان و نوجوانان از انجام جرم و جنایت تنها مبارزه با جرایم کافی