فرض شده است که تفاوتها در تعبیر و ادراک محیطی نشات گرفته از تفاوتهایی در دسترس پذیری طرحوارههای مربوطه است.
۲-۱-۲-۱-۲- دیدگاه دسترس پذیری نگرش
از نظر این دیدگاه (فازیو، پاول[۷] و هر[۸]، ۱۹۸۳)، نگرشها به عنوان تداعیهای ارزیابیهای شی در حافظه نشان داده شدهاند که نیروی تداعیها دسترس پذیری نگرشها را تعیین میکند. علاوه بر این، تداعیهای ارزیابی شی نیرومندتر (یعنی دسترس پذیرتر)، به احتمال بیشتری از طریق مواجه شدن با موضوع نگرش به طور خودبخودی فعال میشوند (فازیو و ویلیامز، ۱۹۸۶). مهمتر اینکه نگرشهای دسترس پذیرتر (در مقایسه با نگرشهای کمتر دسترس پذیر)، “پیشبینی کننده قویتری برای ادراکات بعدی موضوع نگرش و رفتار بعدی به سمت موضوع نگرش” هستند (فازیو و ویلیامز، ۱۹۸۶). از این دیدگاه، زمان واکنش به سوالات نگرشی، منعکس کنندهٔ دسترسپذیری نگرش بر پایهٔ شواهد مطالعات گوناگون است که نشان میدهد (الف) بیان مکرر نگرشها سرعت را افزایش میدهد که با آن افراد به تصدیقهای نگرشی پاسخ میدهند و (ب) تصدیقهای نگرشی سریع به احتمال بیشتر همخوان با نگرشهای فعال شده خودکار در مقایسه با تصدیقهای نگرشی آهسته هستند. با این مطالعات ارزشمند، فازیو، ویلیامز و پاول (۲۰۰۰) بیان کردهاند که اندازهگیری دسترسپذیری نگرش، به علاوهی پاسخهای نگرشی، راهبرد بسیار مفیدی برای افزایش پیشبینی نگرشها، عقاید و رفتارهاست.
۲-۱-۲-۱-۳- الگوی MODE[9] فازیو
این دیدگاه (فازیو و اولسون، ۲۰۰۳) از نظر مفهومی با دیدگاه دسترس پذیری نگرش مرتبط بوده، بیان میکند که تداعیهای ارزیابانه از موضوع دسترس پذیر به محض مواجهه با موضوع نگرش، به طور خود به خودی فعال شده (به عنوان مثال، در طی یک قضاوت نگرشی) و بر قضاوت نگرشی مربوط تاثیر میگذارد؛ بنابراین، مورد انتظار است که تداعیهای خودارزیابانه خودکار به احتمال بیشتری به طور خودبخودی برای نگرشهای خود بسیار دسترس پذیر در طی قضاوتهای خودارزشی فعال شود؛ بنابراین تداعیهای ارزیابانه خودکار به میزان نیرومندتری با قضاوتهای خودگزارشی برای نگرشهای خود بسیار دسترس پذیر، در مقایسه با کمتر دسترس پذیر مطابق باشد.
۲-۱-۲-۱-۴- یادگیری تداعیگرایانه
یادگیری تداعیگرایانه به عنوان پدیدهای در یادگیری تعریف شده است که تغییر در رفتار و عقاید به تغییراتی در روابط جهان منجر میشود (دی هائر، ۲۰۰۹). برای تاکید و روشن سازی بیشتر میتوان گفت اثرات یادگیری تداعیگرایانه از فرایندهای گوناگونی ریشه میگیرند. به عنوان مثال، اثرات یادگیری تداعیگرایانه، تغییرات در رفتار (مانند اثرات شرطی سازی کلاسیک) و تغییراتی در علاقه به محرک (مانند اثرات شرطی سازی ارزشی) به دلیل تکرار مکرر محرکهای خاص هستند. پژوهشها در مورد اثرات این دو روش میتوانند نسبت به فرایندهای گوناگون تاثیرگذار در آن روشنگر باشند (دی هائر، ۲۰۰۷). فرض شده که دو فرایند شایع باعث اثرات یادگیری تداعیگرایانه میشود: فرایند خودکار که شامل استدلال شناختی نیست و فرایند استدلال گزارهای که دربردارندهٔ استدلالهای گزارهای است؛ بنابراین افکار و رفتار چه از طریق اتصال تداعیهای ساده (فرایند خودکار) و چه از طریق ترجیحات سازمان یافته و استدلال شناختی (فرایند استدلال گزارهای) تحت تاثیر قرار میگیرند (شانکس[۱۰]، ۲۰۰۷) هر دو دیدگاه، بر اساس فرضهای متفاوتی بوده و پیشبینیهای متفاوتی برای اثرات یادگیری و تاثیر محیطهای یادگیری متفاوت دارند. لازم به یادآوری است که برخی از پژوهشگران اغلب فرایندهای خودکار را به عنوان فرایند شکلگیری تداعی یا صرفاً فرایند تداعیگرایانه نامیدهاند (دی هائر، وندروپ[۱۱] و بکرز[۱۲]، ۲۰۰۵) بر اساس این دیدگاه مفهومبندی کاملاً خودکار (یعنی بدون تاثیر شناخت یا آگاهی) است.
۲-۱-۳- آستانهها
تعریف ادراک زیر آستانهای عنوان جنجال برانگیزی در میانهٔ دهه ۱۹۸۰ بود (چیزمن[۱۳] و مریکل[۱۴]، ۱۹۸۶؛ به نقل از پناهنده، ۱۳۹۱) که بحث بر پایهٔ مفاهیم آستانههای عینی و ذهنی را برانگیخت. گذر از آستانه عینی به معنای حس کردن آن محرک، یعنی ورود به سیستم حسی متناسب است و گذر از آستانه ذهنی، ورود به آگاهی هشیارانه یک محرک است. در صورت عدم عبور از آستانه عینی، ادراک وجود ندارد؛ اما اگر از آستانه عینی عبور کرده و از آستانه ذهنی خیر، ادراک زیر آستانهای روی داده است و اگر از از آستانه ذهنی عبور کند ادراک آگاهانه اتفاق افتاده است. هولندر[۱۵] (۱۹۸۶) بیان کرد که نمیتوان بر آستانههای ذهنی به عنوان مقیاسی از ادراک آگاهانه تکیه کرد به عنوان جایگزین، میتوان به یک ملاک تعریفی بر آستانهٔ عینی تکیه نمود. وقتی برخی از تاثیرات حسی قابل توضیح از محرکی وجود داشته باشد – یعنی رسیدن به آستانهٔ عینی- هرگز نمیتوان ضمانت کرد که افراد از محرک، آگاه نیز میشوند (دیجکسترهویس، آرتس و اسمیت، ۲۰۰۵). ادراک ناآگاهانه یا ضمنی اشاره به ادراکی داشته که به آگاهی هشیارانه نمیرسد، اما پژوهشگران بین فرضیههای گوناگون بیانکننده دلایل وارد نشدن به حیطه آگاهی اطلاعات، تمایزی قائل نمیشوند. احتمال آن است که یک محرک ادراک شده به این دلیل که بسیار کوتاه ارائه شده، وارد آگاهی نشده باشد؛ با این حال ممکن است یک محرک ادراک شده به دلیل توجه پایین به آن وارد آگاهی نشده باشد که با کمی توجه بیشتر، محرک میتواند وارد آگاهی شود. به عنوان مثال در حالیکه در حال رانندگی هستیم بسیاری از تابلوهای تبلیغاتی را میبینیم بدون اینکه اطلاعاتی از این تابلوهای تبلیغاتی وارد آگاهی هشیارانه شود، توضیح آن ساده است؛ به این دلیل که به آنها توجه نشده است با توجه بیشتر، اطلاعات روی تابلوها وارد آگاهی خواهند شد. این ادراک ضمنی یا ناآگاهانه است. با این حال، به طور کلی ادراک زیر آستانهای برای اشاره به محرکهایی به کار رفته که به روشی ارائه شدهاند که نمیتوانند به آگاهی هشیارانه رسیده، حتی اگر توجه به سمت آنها معطوف شده باشد (دیجکسترهویس و همکاران، ۲۰۰۵).
۲-۱-۳-۱- ادراک زیر آستانهای
این مفهوم که رفتار افراد میتواند تحت تاثیر محرکهایی قرار گرفته که از ادراک آن آگاه نیستند، علاقه زیادی در میان عموم مردم و روانشناسان ایجاد کرده است، پژوهشها در مورد تعریف ادراک زیر آستانهای، با بحث در این مورد که پژوهشگران دقیقاً چه چیزی را باید اندازه گرفته و توجیه چگونگی ارزیابی روی دادن ادراک زیر آستانهای، آغاز شده است. نظریههای گوناگونی با در نظر گرفتن تفاوت بین پردازشهای آگاهانه و ناآگاهانه ارائه شدهاند. برخی از پژوهشگران بیان میکنند که بازنماییهای ذهنی و آگاهی به موازات هم پیش رفته، بنابراین فضای کمی برای احتمال سطوح ناآگاهانهٔ بازنماییها باقی میماند (پروچت[۱۶]، وینتر[۱۷]، ۲۰۰۲). سالهاست که علم شناختی، به این پرسش که ” آیا یک محرک با وجود عدم آگاهی از آن درک میشود؟” علاقه نشان داده است. این ایده که ادراک میتواند بدون آگاهی هشیارانه اتفاق افتاده و تاثیر معناداری بر رفتار و افکار فرد داشته باشد، به نظر بسیاری ادراک غیر مستقیم میآمد. با در نظر گرفتن این، هر یافتهای با حمایت از مفهوم ادراک ناآگاهانه، نظرها را به خود جلب کرده است، زیرا مفهوم ادراک مستقیم (حسی) را که هشیاری برای ادراک ضروری بوده را به چالش میکشد (دیجکسترهویس و همکاران، ۲۰۰۵).
معنای اصطلاح ادراک زیر آستانهای در طول سالیان تغییر کرده و برخی ترجیح دادهاند تا از ادراک بدون آگاهی به عنوان جایگزین استفاده کنند تا از موضوع مباحثه انگیز آستانه جلوگیری کنند. به طور کلی ادراک زیر آستانهای، در هر زمانی که محرکها در زیر آستانه آگاهی ارائه شوند اتفاق میافتد که بر افکار، احساسات یا اعمال تاثیرگذار است و اندازه گیری آن نسبتاً ساده است. بخش مشکل در این زمینه ارزیابی آگاهی یک محرک در زیر آستانهٔ آزمودنی است. مساله مهم در این موضوع، دانستن این است که در چه زمانی آزمودنی به طور هشیارانه از یک محرک آگاه بوده و چگونه میتواند در آزمایشها مشخص شود (دیجکسترهویس و همکاران، ۲۰۰۵). به طور سنتی در زمینه ادراک زیر آستانهای، خود گزارشی از آگاهی، به نظر غیرقابل اجتناب میرسد استفادهٔ اجتناب ناپذیر از خودگزارشی منجر به بحث بیشتر درباره این است که تعبیر و تفسیر خودگزارشیها به چه صورت است. ادراک بدون آگاهی تنها زمانی است که آزمودنی هیچ نوع آگاهی هشیارانهای از محرک گزارش نکرده، اما اثرات معنادار دیگری بروز داده که محرک، با وجود این موضوع ادراک شده است (مریکل و گوردنر[۱۸]، ۱۹۹۷؛ به نقل از پناهنده، ۱۳۹۱).
[۱]Segal
[۲]Ingram
[۳]Collins
[۴]Loftus
[۵]Fazio
[۶]Williams
[۷] Powell
[۸]Herr
[۹]Motivation and Opportunity as Determinants of the attitude behavior relation
[۱۰]Shanks
[۱۱]Vandorpe