منفی و حالت غمگینی در آنها میشود. در رویکرد درمانی پردازش اطلاعات درمانگران معتقدند که نحوه پردازش اطلاعات در بازیابی و شناخت تاثیر بسزایی دارد. سازمان شناختی و توانایی جهت پردازش موازی به فرد اجازه میدهد تا نظام ارزیابی چند لایهای به وجود آید و محرکهای ارائه شده در سطوح مختلف ارزشیابی و تعبیر و تفسیر شوند (ایورت و فلگویس، ۲۰۰۲).
اطلاعات از دنیای برون به صورت محرکهای شیمیایی یا فیزیکی از طریق حواس به حافظه منتقل میشود. اولین مرحله پردازش اطلاعات تغییر داده های به حس درآمده به گونهای است که بتوانیم در حافظه جای دهیم یعنی آنها را رمزگذاری نماییم. معمولا اطلاعاتی که مورد توجه قرار گرفتند وارد سیستم پردازش و ذخیرهسازی میشوند. اطلاعات مدت اندکی در حافظه کوتاهمدت باقی خواهد ماند و در صورت لزوم توسط راهبردهای حافظه مورد توجه قرار گرفته و از طریق مجری مرکزی بخشی که اطلاعات در آنجا مورد توجه قرار میگیرد به حافظه بلندمدت منتقل میشود. راهبردهای حافظه فعالیتهای ذهنی عمدی هستند که احتمال یادآوری ما را افزایش میدهند. پردازش خودکار جهت افزایش ظرفیت محدود حافظه کوتاهمدت به ما این امکان را میدهد تا به طور همزمان قادر به تمرکز روی اطلاعات دیگر در اطراف خود باشیم و اطلاعات ذخیره شده کمتر با تحریفهای شناختی همراه گردد. زمانی که اطلاعات را رمزگذاری میکنیم آنها را به چارچوبهای روانی میفرستیم تا قادر به بازیابی آنها به صورت ذهنی باشیم (ابوالمعالی و همکاران، ۱۳۸۹).
اطلاعات ثبتشده در حافظه بلندمدت، همان طرحوارهها از نظر یانگ هستندکه فرد بر اساس آن شناختهای خود از وقایع برون را شکل میدهد (بیابانگرد، ۱۳۸۹) و همانگونه که الیس مطرح میکند تفسیر ما از وقایع، هیجانات و رفتار ما را شکل میدهد(شفیعآبادی و همکاران، ۱۳۸۸).
در این فصل با بهره گرفتن از مدلهای حافظه، نحوه پردازش افراد افسرده و علت شکلگیری خلق منفی آنها به واسطه اطلاعات رمزگذاریشده در حافظه بلندمدت مورد بررسی قرار میگیرد و مطرح میشود که چگونه میتوان از طریق پردازش مجدد اطلاعات با کمک راهبردهای حافظه به بازسازی معنایی و رمزگذاری مجدد خاطرات پرداخته شود و با تغییر خاطرات بیماران افسرده و نوع تعبیر و تفسیر آنها از وقایع پیرامونشان، شاهد کاهش علایم افسردگی باشیم.
۲-۲) تاریخچه
یکی از مهمترین برنامههای جوامع امروزی ارتقای عاطفه مثبت و سلامت روان به همراه کاهش عواطف منفی و افسردگی است که کشف ارتباط بین شناخت و عاطفه مبتنی بر درک ارتباط بین منطق و هیجان در انسان است (فورگاس،۲۰۰۵، راجزی، ۱۳۸۷). بقراط اولین بار نظریه علت شناختی افسردگی را با عنوان عارضه سودا مطرح کرد و فرضیه های متعددی درباره مبنای افسردگی مطرح شد و کوششهای فراوانی برای درمان این بیماری آغاز شد. مالیخولیا در زبان یونانی به معنی افسردگی بکار گرفته میشود و تاکنون نیز در فرهنگ ما و در خلال قرون با این مفهوم باقی مانده است. در قرن نوزدهم آغاز دستهبندی اختلالها و طبقهبندی افسردگی در دسته هذیانها بود که بعدها از اختلالات هذیانی مجزا شده و در سطح اختلالات خلقی دستهبندی شد (دادستان، ۱۳۸۲). افسردگی احساس مشخص غمگینی، تنهایی و بدبینی است که با کاهش انرژی و علاقه، احساس گناه، اشکال در تمرکز، بیاشتهایی و افکار مرگ و خودکشی همراه است. با توجه به شیوع روزافزون این اختلال برای درمان آن از روش های نوین دارویی و غیردارویی استفاده میشود. در این پژوهش ابتدا به تعاریف متغیرهای مورد نظر در پژوهش پرداخته میشود و سپس توضیح تئوریهای مرتبط و راهکارهای درمانی آن که در تبیین پژوهش اثرگذار است، مدنظر قرار میگیرد؛ در پی آن میزان شیوع افسردگی و پیشینه پژوهشی این بیماری مورد بررسی قرار میگیرد.
۳-۲)تعاریف
- افسردگی
در معنای محدود پزشکی افسردگی به منزله یک بیماری خلق و خو یا کنش خلق و خو است. در سطح معمول بالینی افسردگی نشانگانی است که تحت سلطه خلق افسرده است و بر اساس بیان لفظی و غیرلفظی به صورت عواطف غمگین، اضطرابی و یا حالتهای برانگیختگی نشان داده میشود. در معنای دیگر افت گذرا یا دوامدار تنود عصبی- روانی که به صورت یک مولفه بدنی (سردردها، خستگیپذیری، بیاشتهایی، بیخوابی، یبوست، کاهش فشار خون و جز آن) و یک مولفه روانی (احساس به پایان رسیدن نیرو، کهتری، ناتوانمندی، غمگینی و جز آن) نمایان میشود. حالت روانی ناخوش که با دلزدگی، یاس و خستگیپذیری مشخص میشود و در بیشتر مواقع با اضطرابی کم و بیش شدید همراه است. در یک جمعبندی کلی مفهوم افسردگی در سه گونه متفاوت معنا یافته است: به منظور مشخص کردن احساسهای بهنجار غمگینی، یاس، ناامیدی و جز آن و بروز آنها به عنوان نشانه یک اختلال. به منظور توصیف اختصاری یک نشانگان که شامل نشانه های عاطفی، شناختی، حرکتی، فیزیولوژیکی و غدد مترشحه است. برای مشخص کردن اختلالهای افسردهوار در چهارچوب اختلالهای روانی که دارای پارهای از علل و گونهای از تحول هستند و به پارهای از درمانگرها پاسخ میدهند (دادستان،۱۳۸۲؛ ص:۲۷۱).
- رویکرد پردازش اطلاعات
رویکردی است که ذهن انسان را به صورت یک سیستم دستکاریکننده نماد درنظر میگیرد که اطلاعات از طریق آن جریان مییابد، معمولا برای نشاندادن مراحلی که افراد برای حلکردن مسایل و کامل کردن تکالیف طی میکنند از نمودارهای گردشی استفاده میکنند و رشد شناختی را فرایندی پیوسته میداند (برک،۲۰۰۷؛ سیدمحمدی، ۱۳۸۷ ص:۴۸۸).
- حافظه با تاکید بر مجری مرکزی
کلیه اطلاعات از دنیای بیرون و محیط توسط گیرنده های حسی ما دریافت میشود و در بخشی از ذهن ما به عنوان حافظه پس از ورود رمزگذاری،ذخیره و بازیابی میشود. بخشی از حافظه مجری مرکزی است که مانند توجه عمل کرده و اطلاعات را به گونه خاص دریافت و پردازش میکند(ابوالمعالی، زیرچاپ).
۴-۲) مبانی نظری
در این قسمت به بررسی نظریههای مرتبط با پژوهش پرداخته میشود. از آنجا که نظریهها جهت درمان بکارگرفته میشوند علاوه به بررسی نظریهها راهبردهای درمانی توام با آنها مطرح میشود. قبلا رویکردهای روانکاوی و تحلیلی همچنین رفتاری را جهت درمان افسردگی بکار میگرفتند اما به مرور درمانهای شناختی پا به عرصه درمان گذاشتند. شاید مهمترین خدمت رویکردهای روانپویشی به افسردگی، اشاره آنها به اهمیت فقدان(واقعی و نمادی یا خیالی) برای شروع افسردگی و اشاره به شباهت نشانه های سوگواری با نشانه های افسردگی باشد(باچر و همکاران،۲۰۰۷؛ سیدمحمدی،۱۳۸۸). با توجه به آن که رویکرد مورد نظر پژوهش برگرفته از پردازش اطلاعات است و با رویکردهای شناختی آمیخته است در ذیل به بررسی نظریههای شناختی که در این پژوهش از آنها کمک گرفته خواهد شد، پرداخته میشود.
۱-۴-۲) نظریههای شناختی و راهبردهای درمانی
از آن جا که بررسی ابعاد حافظه و شیوه رمزگذاری و پردازش اطلاعات در ذهن افراد مورد نظر است و در صورت تایید فرضیههای پژوهشی به درمان بیماران مبتلا به افسردگی اساسی کمک خواهد شد لذا به بررسی نظریههای مرتبط با افسردگی و رویکردهای درمانی، همچنین حافظه و پردازش اطلاعات خواهیم پرداخت.
تاکنون تعریف دقیق و روشنی از هیجان و عاطفه ارائه نشده است و بین شناخت و عاطفه و رابطه میان آنها بحثهای فراوانی مطرح شده است. بعضی از روانشناسان شناخت را بر عاطفه مقدم میدانند و به ارزیابی آن قبل از عاطفه میپردازند و گروه دیگری پیامد عاطفی شناخت را مورد بررسی قرار میدهند. هیجانهای مثبت و منفی به ترتیب منجر بهشکلگیری راهبردهای شناختی جذب (درونسازی) و انطباق (برونسازی) میشوند (فورگاس،۲۰۰۵؛ راجزی، ۱۳۸۷) که به طور کاملتر در جای مناسب به آنها خواهیم پرداخت. حالتهای عاطفی که در گذشته تجربه کردیم در ارزیابی ما تداخل ایجاد میکند. ساختار ارزیابی هیجانی یا قواعد هیجانی اغلب شکل منطقی در قالب اگر- بنابراین دارند و میتوان با کنار هم گذاشتن این ارزیابیها به فهرست پاسخهای هیجانی در موقعیتها دست یافت (فورگاس، ۲۰۰۵؛ راجزی، ۱۳۸۷).
نظریهپردازان متعددی به بررسی ذهن و روان انسان پرداختند و درمانهای برگرفته از این نظریهها به شیوه های گوناگون در درمان بیماریهای روانی اثرگذار بوده است که در ذیل به نظریههای مرتبط با درمان افسردگی پرداخته خواهد شد. از جمله نظریه پردازان شناختی آلبرت الیس است که با طرح نظریه خود توجه خاصی بر روی نوع شناخت و برداشت افراد از وقایع را مدنظر قرار داد و درمان خود را بر تغییر تعابیر افراد از وقایع متمرکز ساخت. در این پژوهش از بخشهایی از نظریه و راهبردهای درمانی وی استفاده خواهد شد که بدان به طور مفصل پردخته میشود.
الف) آلبرت الیس و نظریه درمانی عقلانی- عاطفی
الیس از دیدگاه فیزیولوژیک، اجتماعی و روانشناختی به شخصیت انسان مینگرد. وی از نظر فیزیولوژیکی انسان را موجودی میداند که ذاتا آمادگی شدید برای تفکر غیرمنطقی و غیرعقلانی دارد و از نظر اجتماعی انسان را موجودی اجتماعی میداند. او معتقد است انسان به عشق و محبت، توجه و مراقبت تمایل دارد و از مورد تنفر قرار گرفتن، بیتوجهی و ناکامی دوری میجوید. بنابراین وقتی واقعهای فعالکننده برای وی اتفاق میافتد، بر اساس تمایلات ذاتی خود ممکن است برداشت متفاوتی از موضوع داشته باشد.گاهی برداشتهای وی حاوی افکار، عقاید و باورهای عقلانی و گاهی حاوی افکار، عقاید و باورهای غیرعقلانی است(شفیعآبادی و همکاران،۱۳۸۸).
الیس مطرح میکند که اگر فرد تابع افکار و عقاید منطقی و عقلانی خود باشد، با عواقب منطقی روبرو خواهد شد و شخصیت سالمی خواهد داشت، درحالی که اگر فرد تابع افکار غیرمنطقی و غیرعقلانی خود شود با عواقب غیرمنطقی مواجه میشود و فردی مضطرب و غیرعادی خواهد شد که شخصیت ناسالمی دارد. در واقع زمانی که برای فرد واقعه ناراحتکنندهای اتفاق میافتد احساس اضطراب و تشویش میکند و با کمک نظام باورهای خود به از بین بردن این اضطراب روی میآورد و نوع انتخاب نگاه وی به موضوع میتواند هیجان وی را بسازد. وی اضطراب و ناآرامی را نتیجه طرز تفکر غیرمنطقی و غیرعقلانی فرد میداند(شفیعآبادی و همکاران،۱۳۸۸).
مشاهدات بالینی رایج درباره مراجعانی که از اختلالهای هیجانی در رنج هستند، نشانگر درجه گسستگی بین تفکر عقلانی و تجربه هیجانی آنان است. محققان اشاره کردند که مشکلات هیجانی معمولاً وقتی رخ میدهد که مراجعان پیمیبرند باورهایشان غیرمنطقی است(سالاس ایورت و فلگویس،۲۰۰۲).
شیوه رواندرمانی عقلانی که کمی بعد درمان عقلانی- عاطفی نام گرفت تا حد زیادی بر اساس منطق و استدلال طراحی شده است. از آنجا که ناراحتیها و اضطرابها را زاییده افکار غیرمنطقی میداند الیس معتقد است برای درمان بایست از آموزش، استدلال، منطق، هدایت صریح و مستقیم حداکثر استفاده را داشت تا بتوان افکار منطقیتر و عقلانیتر را جایگزین افکار غیرعقلانی کرد و مراجع را از شر آنها نجات داد. هدف از روان درمانی این است که تغییرات مطلوبی در نظام اعتقادی فرد پدید آید و عقاید غیرمنطقی خود را رها کرده و به سوی تفکر منطقی روی آورد. تمام تلاش درمانگر آمادهسازی مراجع جهت رویارویی و مبارزه با افکار غیرعقلانی و پیامدهای ناگوار آن است. از شیوه های ایفای نقش، الگوسازی، شوخی و بذلهگویی، پذیرش غیرشرطی، نصیحت و ترغیب میپردازد. به مراجع کمک میکند