از سال۱۹۶۷یکی از بانفوذترین نظریههای افسردگی، نظریه بک است. روانپزشکی از نظریههای روانپویشی افسردگی سرخورده شد و نظریه شناختی افسردگی را بنا کرد. شناخت درمانی به عنوان جنبشی فراتر از محدودیتهای روانتحلیلی و ماهیت محدودکننده رفتارگرایی افراطی پرورش یافت (دوبسن، ۱۹۸۸) و مستقیما از تلاشهای بک در به آزمون کشیدن تئوری فروید ناشی شد. از آنجا که برجستهترین علایم افسردگی عموما نشانه های خلقی یا عاطفی بود، بک مطرح ساخت که نشانه های شناختی افسردگی اغلب مقدم بر نشانه های خلقی و عاطفی میشوند و نه برعکس. در نظریه وی شناختهای منفی مورد توجه واقع میشوند. در این تئوری افسردگی خشمی است که بر خود شخص برمیگردد. طبق مدل شناختی افسردگی بک برخی تجارب اولیه میتوانند به تشکیل فرضهای کژکار منجر شود و اگر بعدها در زندگی وقایع مهم و عوامل استرسزا این فرضها را فعال سازد، فرد را نسبت به افسردگی آسیبپذیر میسازد. بک در مطالعه بیماران افسرده خود به این نتیجه رسیدکه ویژگیهای افسردگی را سوگیری مداوم شخص در جهت تفسیر منفی خویشتن، محیط و آینده تشکیل میدهد و هیجانها به عنوان پیامد ارزیابیهای شناختی جاری شخص تبیین میشوند: ارزشیابیهای تحریف شده و عواطف منفی ناشی از این تحریفها در مرکز توجه الگوی شناختی قرار دارد (هاوتون و همکاران،۱۹۸۹، قاسمزاده،۱۳۸۲).
این فرضهای کژکار موجب افکار خودکارمنفی میشوند که نشانه های افسردگی را به وجود میآورند که این خود افکار خودکار افسردهکننده را تقویتمیکند. افکار خودکار منفی زیر سطح آگاهی روی میدهد و پیشبینیهای بدبینانه ناخوشایند را برای فرد دربردارد که این پیشبینیها مثلث شناختی منفی را میسازد. همچنین بک معتقد بود که انواع سوگیریها یا خطاهای شناختی منفی، این مثلث شناختی را حفظ میکند و هر یک از این پردازشهای سودار اطلاعات منفی مرتبط با خود را دربردارد. بک معتقد است اگر کسی قبلا افسرده بوده است، عمدتا اتفاقات بدی را که روی دادهاند یادآوری میکنند و با این کار احتمالا افسردگی را حفظ کرده یا تشدید میکند (باچر و همکاران،۲۰۰۷؛ سیدمحمدی،۱۳۸۸).
بک در مقابله با الگوهای روانتحلیلی و سنتهای رفتارگرایانه شدید این دیدگاه را مطرح کرد که باورداشتهای ناکارآمد میتواند به سادگی به سطح هوشیاری برسد. به نظر بک فرضیههای اساسی درباره خود، آینده و محیط نیز بر اساس همان مکانیزمهای غیرآسیبشناختی که سایر عادات تفکر و رفتار را نیز به صورت خودکار در میآورند، ناهوشیار به نظر میرسند. در مدل شناختی بک نظر بر این است که تجربه افراد، به تشکیل فرضها و یا طرحوارههایی درباره خویشتن و جهان میانجامد و این فرضها یا طرحوارهها، خود، در سازمانبندی ادراک و در کنترل و ارزیابی رفتار مورد استفاده قرار میگیرد. توانایی پیشبینی تجربه های فردی و معنی بخشیدن به آنها برای افراد بهنجار و سودمند است اما گاهی فرضها انعطافناپذیر، افراطی و مقاوم در برابر تغییر هستند و در نتیجه برای فرد ناکارامد یا ناباور هستند. فرضهای ناکارآمد به تنهایی سبب پیدایش افسردگی نمیشوند بلکه اتفاقات مهم پیش آمده در زندگی افراد ممکن است باورهای ارزشی فرد را فعال سازد و اگر فرد بسته به موقعیت دچار شکست شود ممکن است دچار افسردگی گردد. شناخت درمانگران دور باطل افکار خودآیند را درهم میشکنند و فرد را با تحریفهای شناختی خود روبرو میسازند(هاوتون و همکاران، ۱۹۸۹؛ قاسمزاده،۱۳۸۲).
رفتاردرمانی شناختی رویکردی فعال، جهتبخش، محدود از نظر زمانی و ساز مان یافته است که زیربنای آن شناخت فرد است که عاطفه و رفتار وی را در مورد خود و جهان و دیگران شکل میدهد. درمان در این رویکرد با کمک سئوالات سقراطی، هدایتگری اکتشافی و تجربه مشاهدهای پیشخواهد رفت. درمانگر طی جلسات به شناسایی تحریفهای شناختی مراجع میپردازد و مدل درمانی را به مراجع آموزش میدهد. بازنگری فعالیتها و افکارخودآیند منفی به همراه مطالعه جزوات مناسب توام با تکالیف خانگی به فرد در تغییر باورهای ناسازگارش کمک خواهد کرد. یکی از تکنیکهای این درمان توجهبرگردانی است که به فرد در اجتناب از موضوعهای دردناک کمک میکند. میتوان از خاطرات روشن و مشخص مربوط به حوادث لذتبخش گذشته و نیز خیالپردازیها به عنوان توجهبرگردان در درمان استفاده کرد هرچند که ممکن است دسترسی به خاطرات خوشایند دشوار باشد یا دریافتهای شناختی مثبت تحت تاثیر دریافت های منفی قرار گیرد. تشخیص هیجانهای خوشایند و ناخوشایند، همچنین افکار خودآیند منفی با کمک برگه ثبت افکار به عنوان تکلیف خانگی به مراجع ارائه میشود که در درمان از پرکاربردترین ابزارهاست که در ذیل نمونه آن آورده شده است(هاوتون و همکاران،۱۹۸۹؛ قاسمزاده،۱۳۸۲).
جدول۱: برگه ثبت افکار بیماران افسرده
تاریخ | هیجانها | موقعیت | افکارخودایند | پاسخ منطقی | نتیجه |
چه احساسی دارید؟
شدت آن چقدر است؟ (۰-۱۰۰) |
چه کار میکردید و در مورد چه چیزی فکر میکردید؟ | افکار شما دقیقا چه بودند:
میزان اعتقاد شما به آنها چقدر بود؟ (۰-۱۰۰) |
پاسخ منطقی شما به این افکار چیست؟
میزان اعتقاد شما به این افکار چقدر است؟ (۰-۱۰۰) |
حالا میزان اعتقاد شما به افکار خودایندتان چقدر است (۰-۱۰۰ درصد)؟
چه احساسی دارید (۰-۱۰۰)؟ چه کار میتوانید بکنید؟ |
(هاوتون و همکاران،۱۹۸۹؛ قاسمزاده، ۱۳۸۲ ص:۲۵۵)
آرون تی بک نیز در این باره مطرح میکند که اختلالات روانی با آشفتگی در تفکر همراه است و اضطراب و افسردگی با افکار منفی خودکار و تحریف در تفسیر محرک و رویدادها مشخص میشود. تصور میشود افکار منفی یا تفاسیر تحریف شده از فعالشدن باورهای منفی انباشته شده در حافظه بلندمدت منشا میگیرند (بیابانگرد،۱۳۸۹). درمان شناختی میکوشد تا پریشانی و آشفتگی هیجانی مراجعان را با کمک به آنها در تشخیص آزمون و تعدیل تفکر تحریف شده و غیرانطباقی که زیربنای این پریشانی است، بهبود بخشد. این رویکرد در آغاز بر درمان افسردگی متمرکز بود اما اختلالات دیگر همچون اضطرابها، هراسها و دیگر مسایل روانی را دربرمیگیرد. بک درخصوص تحریفهای شناختی و افکار خودآیند منفی که به شکل غیرارادی در زمانهای خاص و تحت فشار یا تنش هیجانی به ذهن میایند سخن