۳-۲ استراتژی
۱-۳-۲ پارادیمهای شکل گیری استراتژی
به طور کلی سه خط فکری در زمینه استراتژی و نحوه شکل گیری آن وجود دارد. گروهی از متفکران مانند مینتزبرگ، اوهما و استیسی معتقدند که استراتژی امری شهودی است و فرایند شکل گیری آن یک هنر است. در تفکر استراتژی به عنوان یک هنر، برنامه ریزی و تفکر استراتژیک دو مقوله متفاوت و جدا از هم هستند که در آن برنامه ریزی از تفکر نشأت میگیرد. در این دیدگاه، فرایند برنامه ریزی استراتژیک منجر به برنامه می شود نه استراتژی. در نتیجه باید به فکر بسط و توسعه استراتژی های خلاقانه و اثربخش بود نه یک فرایند و روش مبتنی بر منطق برای برنامه ریزی استراتژیک. بر اساس این دیدگاه فرایند شکل گیری و ایجاد استراتژی بیشتر مبتنی بر خلاقیت و دید فرد است تا فرایندی مبتنی بر گامهای مشخص و از قبل طرحریزی شده. گروهی از دانشمندان مانند پورتر، آنسوف و اندروز معتقدند که فرایند ایجاد و شکل گیری استراتژی فرایندی منطقی و عقلایی است که می توان از قبل آن را طرح ریزی نمود. بر این اساس فرایند اتخاذ استراتژی علم محسوب می شود. در این بین گروهی نیز ترکیب هر دو را به طور توام مطرح میکنند. این گروه تلاش میکنند تا به تلفیق دیدگاه های خلاق و ابتکاری و نیز دیدگاه های تحلیلی و کمی دست زنند.(علی احمدی، ۱۳۸۸)
۲-۳-۲ مفهوم استراتژی و تاریخچه آن
منظور از مفهوم استراتژی، محتوا و ماهیت آن است. استراتژی در ابتدا یک واژه نظامی بود. ( ارمسترانگ، ۱۳۸۴) این واژه از لغت یونانی strategos به معنای هنر ژنرالها اقتباس شده است. مرکب از” استراتوس” به معنی ارتش و” اگو” به معنی رهبر گرفته شده است. در ارتش، استراتژی کار ژنرالهاست، همچنان که در کسب و کار نیز وظیفه مدیران ارشد است. (غفاریان و کیانی، ۱۳۸۳) اولین آثار مکتوب در این زمینه به حدود۲۵۰۰ سال پیش باز میگردد. اما سابقه کاربرد این مفهوم در حوزه مدیریت و بازرگانی به دهه ۵۰ میلادی و در حقیقت به زمانی باز میگردد که نظریه پردازان سیتسمهای طبیعی، عامل محیط را در مطالعه سازمانها وارد ساختند. (کویین و همکاران، ۱۳۸۲) این واژه اولین بار توسط چندلر[۲۶] در کتاب “استراتژی و ساختار ” به کار رفت. چندلر که برای اولین بار واژه استراتژی را به کار برد، از نظر وی استراتژی به معنای تعیین هدفهای بلندمدتیک سازمان و گزینش مجموعه اقدامات و تخصیص منابع لازم برای دستیابی به این هدفها است. ( کویین و همکاران، ۱۳۸۲) در اوایل دهه ١٩۶٠، وزارت دفاع آمریکا مبانی برنامه ریزی استراتژیک ر ا پایه گذاری کرد. در دهه ١٩٩٠ سبز فایل رویکردهای استراتژی با نظریات صاحب نظرانی مانند هنری مینتزبرگ[۲۷] و گریهامل[۲۸] آغاز شد. ( غفاریان و کیانی، ۱۳۸۳)
استراتژی در فرهنگ لغات آکسفورد چنین تعریف شده است: « هنر یک فرمانده کل قوا، هنر طراحی و هدایت عملیات بزرگ نظامی و مانورهای بزرگ» این تعریف با مفهوم استراتژی که در تجارت، سازمان های دو لتی یا خصوصی استفاده می شود چندان ارتباط ندارد، اما حداقل حاوی این پیام است که استراتژی یک هنر است و این که مسئولیت نهایی عواقب و دستاوردهای آن متوجه رأس سازمان است. (آرمسترانگ، ۱۳۸۴)
۳-۳-۲ استراتژی چیست؟
هیچگاه پاسخ بهیک سؤال تا این حد متنوع نبوده است. هریک از این پاسخها ابعادی از موضوع را توصیف کردهاست:
چندلر (۱۹۶۲): استراتژی عبارت است از» تعیین اهداف و آرمانهای بلندمدت و اساسی یک شرکت «
چایلد( ۱۹۷۲): استراتژی مجموعه ای از انتخاب بنیادی یا حساس است درباره نتایج یک فعالیت و ابزار انجام آن.
کی (۱۹۹۹): استراتژی کسب و کار به هماهنگی بین قابلیت های نهفته و درونی شرکت با محیط بیرونی اش می پردازد.
دراکر(۱۹۹۵): تصمیمهای استراتژیک را چنین تعریف میکند: « کلیه تصمیمهای مربوط به اهداف شرکت و راههای رسیدن به آن. (همان ماخذ)
دائره المعارف بریتانیکا، استراتژی را از دید نظامی(جایی که خاستگاه اولیه آن بوده) با تعبیر «هنر برنامه ریزی و هدایت عملیات» معرفی کرده است و برای متمایز ساختن آن با تاکتیک سه ویژگی«گستره بیشتر عملیاتی، دوره زمانی بلندتر و جابجایی انبوه نیروها»را بیان می کند. در سوی دیگر این طیف، هنری مینتزبرگ[۲۹] به عنوان یکی از متأخرین در این زمینه برای«استراتژی» پنج معنی پیشنهاد می کند: استراتژی به عنوان طرح[۳۰]، استراتژی به عنوان تمهید[۳۱]، استراتژی به عنوان الگو[۳۲]، استراتژی به عنوان وضعیت[۳۳] و استراتژی به عنوان دیدگاه[۳۴]. گروه مشاوران بوستون[۳۵] استراتژی را امری مربوط به جایگاه سازمان در میدانهایرقابتی می دانند و مشاوران مککینزی[۳۶] آن را با عبارت: «درک ابعاد مختلف ساختار صنعت و مبانی رقابت در آن» بیان می کنند. (کیانی و غفاریان، ۱۳۸۳)
ماهیت استراتژی، تشخیص فرصتهای اصلی و تمرکز منابع در جهت تحقق منابع نهفته در آنهاست. فلسفه استراتژی نشان میدهد که درون مایه اصلی استراتژی، فرصتها هستند. بدون دستیابی به فرصتهای استراتژیک، منافع استراتژیک به دست نمیآید. و بدون درک آنها استراتژی امری کاملاً بی ثمر است. ( همان ماخذ) همچنین برای دستیابی به هدف نهایی در رقابت با سیر سازمانها باید از استراتژی بهره گرفت. استراتژی منطق تجاری را برای سازمان به ارمغان میآورد. اگر هدف این است که بهترین باشیم پس باید استراتژی را به گونه ای طرح ریزی نمود که ما را به سوی بهترین شدن رهنمون نماید.
ارزش یک استراتژی به دو عامل بستگی دارد: اول اینکه تا چه اندازه برای ما مزیت رقابتی ایجاد میکند، دوم اینکه تاچه اندازه پر کردن این فاصله برای رقیب ما هزینه در بردارد. این عوامل هر دو به ماهیت فرصت و خاستگاه آن بر میگردد. و منظور از فرصت، فراهم شدن عوامل بروز منفعت به صورت ناقص میباشد. فرصت “بالقوه” برای همه وجود دارد، ولی فرصت”بالفعل” بر اساس قابلیت تکمیل عوامل منفعت تنها به افراد و سازمان های خاص تعلق میگیرد. (همان ماخذ، ص ۴۵)
۴-۳-۲ سه الگوی استراتژی سازی
۴-۱-۳-۲ الگوی کارسالارانه
اقتصاددانان پیشین نخستین کسانی بودند که کارآفرین را به عنوان فردی که به تأسيس مؤسسات می پردازد توصیف کردهاند. اقدامات وی اساساً عبارت بودند از نوآوری، برخورد با ابهامات و پیچیدگیها، واسطه گری. کارسالار با بهره گیری از فرصتهای بازاریابی سرمایه گردآوری میکرد تا همان گونه که «جوزف شام پییتر[۳۷]» مدرس مشهور اقتصاد در دانشگاه هاروارد میگوید، به تشکیل « مؤسسات ترکیبی جدید[۳۸]» بپردازد.
برخی از نویسندگان مدیریت، جنبه کارسالارانه استراتژی سازی را نه تنها در قالب ایجاد مؤسسات جدید، بلکه به منزله ادارهی امور سازمان های پیشرو تلقی میکنند.
۴-۱-۳-۲ الگوی انطباقی
دیدگاه استراتژی سازی مبتنی بر فرایند انطباقی از زمان انتشار دوکتاب مکمل هم در سال ۱۹۶۳ پذیرش فراوانی به دست آورد. «چالز لیند بلوم[۳۹]» و «دیوید بری بروک[۴۰]» کتاب «استراتژی تصمیم[۴۱]»، را درباره آسیاست گذاری در بخش دولتی نوشتند و از سوی دیگر نیز «ریچارد سایرت[۴۲]» و«جیمز مارچ[۴۳]» کتاب «نظریه رفتاری سازمان[۴۴]» را بر پایه مطالعات و بررسی های تجربی در مورد تصمیم گیری منتشرکردند.