عاطفی از لحاظ تکامل مقدم بر اشکال پیچیده پردازش اطلاعات است. شناخت به راهنمایی پردازش عاطفی نیاز بیشتری دارد ». به دنبال رشد تحسین بر انگیز و تأثیر گذار پژوهش های تجربی اخیر در زمینه عاطفه، شایسته است نقش چند بعدی احساسات در تفکر و فعالیت روزمره را با تعامل بیشتری بررسی کنیم.
یک جنبه مهم هوش هیجانی این است که بدانیم چگونه این تأثیرات عاطفی عمل می کنند و چگونه می توان آنها را تنظیم و کنترل کرد. این بحث نه تنها مورد توجه روانشناسان است بلکه هر فردی که بخواهد از نقش پیچیده عاطفه در زندگی روزمره انسان آگاهی یابد، جذب آن می شود. مطالعات فردی نشان می دهد که عاطفه و شناخت مجزا نیستند، یعنی توانایی های مستقل ذهنی که اغلب از سوی فلاسفه و برخی روانشناسان فرض می شد. بلکه در زندگی اجتماعی انسان، میان احساس و تفکر، همبستگی بنیادی وجود دارد، تجربه های عاطفی کاملاً با شیوه اندوزش و بازنمایی اطلاعات دریافت شده از محیط، رابطه دارد.عاطفه می تواند فرایند تفکر (چگونگی ارتباط با داده های اجتماعی ) و محتوای تفکر، قضاوت و رفتار ( آنچه فکر یا عمل می کنیم ) را تحت تأثیر قرار دهد. شاید بیشترین اثر بنیادی حالات عاطفی در یاد آوری خاطرات باشد افراد در یک خلق مثبت، خاطرات و تجربه های شاد و مثبت بیشتری را از دوران کودکی به یاد می آورند. بر عکس در خلق منفی، افکار منفی به ذهن متبادر می شود که حتی ممکن است آینده ی فرد را به مخاطره اندازد .آگاهی از این اثرات ضعیف، مولفه مهم هوش هیجانی است که به پیش بینی و کنترل موقعیت ها کمک می کند.
حالات عاطفی بر سایر تکالیف که به کاربرد اطلاعات از حافظه نیاز دارد اثر می گذارد برای مثال از زمانی که از افراد خواسته می شود تا با نگاه به تصاویر مبهمی، داستانی را بسازند، افراد در حالت خلق مثبت، داستانهای مثبت و شاد می سازند و کسانی که خلق ناراحت دارند، بیشتر داستانهای منفی، تعریف می کنند. عاطفه همچنین می تواند بر قضاوت های واقعی اجتماعی در باره ی افراد اثر بگذارد. برای مثال مشاهده دیگران و تفسیر معنای رفتاری آنها، یکی از تکالیف اساسی قضاوت است که در زندگی روزمره با آن مواجه می شویم، به نظر می رسد که عاطفه حتی در چنین قضاوت هایی نیز تأثیر عمیق داشته باشد. در واقع عاطفه، انواع تفکرات و خاطراتی را که برای بر داشت رفتارهای اجتماعی به کار می رود. تحت تأثیر قرار می دهد به عبارت دیگر، لبخند گرم و دوستانه فرد از سوی شخصی با حالت خلق ناراحت، می تواند به عنوان رفتار فخر فروشی تعبیر شود در این نوع از اثرات خلق، همچنین نحوه تفسیر و قضاوت رفتار ها، موفقیت ها و شکسته ای فردی را در موقعیت های واقعی زندگی نظیر گذراندن یک امتحان، تعیین می کند شاید یکی از دلایل اثرات قضاوتی خلق، این باشد که افراد معمولاً درخلق ثابت تمرکز دارند تا خلق متغییر (فرگاس و باور،۱۹۸۷) بنابراین عاطفه ما توجه می کنیم، آنچه یاد می گیریم، آنچه به خاطر می آوریم و سر انجام انواع تصمیم هایی که می گیریم، اثر دارد. هر چند که این نوع ﺇلقای عاطفی نسبتاً یک فرآیند گذرا و حساس است و می تواند به آسانی تحت تاثیر آگاهی فرد از حالات خلقیش، تغییر کند. یکی از جنبه های مهم هوش هیجانی ،آگاهی از این مطلب که چگونه، چه وقت و چرا این اثرات اتفاق می افتد.
عاطفه نه تنها بر محتوای شناخت و رفتار (آنچه فکر یا عمل می کنیم ) اثر دارد، بلکه بر فر آیند شناخت، یعنی چگونگی تفکر نیز تاثیر می گذارد.خلق مثبت، آرامش ،راحتی، و سبک تفکر بهتر را ایجاد می کند. یعنی تفکرات درونی، استعدادها و عقاید .در این شیوه فکر، افراد گرایش کمتری در توجه به اطلاعات بیرونی دارند و در عوض بیشتر تمایل به ادغام جزئیات موقعیتی در دانش قبلی خود درباره دنیای اطراف، نشان می دهند. در مقابل عاطفه منفی، سبک تفکر متمرکز بر دنیای خارج را ایجاد می کند که با خواسته های دنیای بیرونی، مطابقت دارد ( بار – اُن ، ۲۰۰۲).
این تفاوت ها در سبک تفکر با ایده های تکاملی که پیشنهاد می کنند، عاطفه، شاخص مناسبی برای پاسخ به موقعیت های مختلف است سازگار می باشد. عاطفه مثبت به ما می گوید که محیط مساعد است و ما می توانیم جهت پاسخ بر دانش موجود، تکیه کنیم. عاطفه منفی بیشتر شبیه یک علامت هشدار است،که ما را آگاه می سازد محیط بالقوه خطر ناک است و لازم است که به اطلاعات خارجی، با دقت توجه کنیم. چرا که ما می دانیم احساس خوب در مقایسه با احساس بد، نحوه برخورد و نگرش ما را در موقعیت های اجتماعی یکسان و مشابه، متفاوت می سازد.
تا کنون ما بر نقش عاطفه در تفکر، متمرکز شدیم. عاطفه بسیاری از رفتارهای ارتباطی گروهی، تصمیم های سازمانی و رفتارهای مرتبط با سلامت را تحت ﺗﺄثیر قرار می دهد. در تعامل های اجتماعی، ما باید سریع، سازنده و تا حدودی نا خود آگاه تصمیم های شناختی بگیریم . در این موقعیت های اجتماعی، عاطفه معمولاً بر شیوه ای که ما رفتار می کنیم، مؤثر خواهد بود. هوش هیجانی در واقع شامل آگاهی از چگونگی و زمان وقوع این اثرات است. افرادی که خلق منفی دارند ( نظیر افسردگی ) علائم فیزیکی، گرایش ها و عقاید منفی درباره توانایی کنترل هیجاناتشان تجربه می کنند ما انتظار داریم که افراد در حالت خلق مثبت به شیوه ای دوستانه، ماهرانه و سازنده رفتار کنند تا زمانیکه در خلق منفی هستند. خلق مثبت باعث ایجاد ارتباط بیشتر و مؤثرتر و استفاده بهتر از علائم غیر کلامی در روابط اجتماعی می گردد.
در اینجا باز هم اهمیت درک هوش هیجانی روشن می شود. هوش هیجانی به این معناست که حتی حالات خلقی معمولی هم می توتند به صورت بنیادی ما را از شیوه رفتار خود و دیگران آگاه سازد. افراد معمولاً از این اثرات، آگاهی ندارند. لذا هوش هیجانی بالا بیانگر نگرش هشیارانه و سنجیده نسبت به این ﺗﺄثیرات می باشد. ﺇلقای عاطفی گستره ای از رفتارهای میان فردی را تحت الشعاع خود قرار می دهد. برای مثال استفاده، از راهبردهای تقاضا ، قانع سازی و مذاکره . در یک موقعیت آزمایشی، متن های از سوی محقق جهت ﺇلقای خلق مثبت یا منفی در اختیار دانشجویان قرار داده شد. بعد از خواندن متن ها، در یک موقعیت دیگری، همدست آزمونگر، بدون انتظار قبلی، از دانشجویان تقاضای تعدادی کاغذ نمود. در پایان پرسشنامه کوتاهی درباره تقاضا و متقاضی به دانشجویان داده شد. ﺇلقای خلق ( در موقعیت نخست ) اثر مهمی در پاسخ ها داشت. به دانشجویانی که عاطفه منفی القا شده بود، ارزیابی منفی از رفتار متقاضی داشتند. این نتیجه زمانیکه تقاضا به صورت غیر عادی و بی ادبانه انجام می شد، بیشتر دیده شد. در واقع حالات خلق منفی، تقاضاهای بی ادبانه با جزئیات بیشتر بررسی می شد و در خاطر می ماند ( فات و هاو ، ۲۰۰۳) .
مذاکره و بحث طبق تعریف شامل حدی از غیر قابل پیش بینی بودن موقعیت ولزوم برنامه ریزی و آمادگی دقیق در مواجهه با آن موقعیت است. در چندین مطالعه، مشخص شد که افراد با حالات عاطفی مثبت به امید موفقیت اهداف بلند پروازانه بیشتری را در مذاکره تعیین می کنند و از راهکار هایی استفاده می کنند که بیشتر خوش بینانه، جمعی و منسجم، باشند تا افرادی که خلق منفی یا خنثی دارند ( فات و هاو، ۲۰۰۳) .
جالبترین یافته این بود که عاطفه مثبت به افراد جهت انجام بهتر کارها ( حضور موفق در مذاکره) کمک می کند این یافته ها لزوم قابل توجه ادراک ما از هوش هیجانی را نشان می دهد. آنها پیشنهاد می کنند که حتی تغییرات جزئی در حالات عاطفی بدلیل یک حادثه قبلی کاملاً نامرتبط، می تواند اثر مهمی در شیوه برنامه ریزی و اجرایی افراد و درگیری های میان فردی مهم، داشته باشد. چرا این اثرات اتفاق می افتد؟ موقعیت های اجتماعی پیش بینی ناپذیر و نا معین نظیر مذاکره، نیاز به تفکر باز و ثمر بخش دارند. عاطفه مثبت به گونه انتخابی، برای ذهن، تفکرات مثبت بیشتر و عقایدی که منجر به انتظارات خوش بینانه و انتخاب راه های یکپارچه و مشترک در مذاکره می شمرند را ایجاد می کند. عاطفه منفی برای ذهن، خاطرات منفی و بدبینانه ایجاد می کند و منجر به شیوه ها و مذاکره های جمعی کمتر می شود. این اثرات عمدتاً خود کار و نا آگاهانه است. هوش هیجانی طبق تعریف شامل آگاهی از این اثرات و توانایی کنترل و مهار این اثرات خلقی ظریف در تفکر و عملکرد است.
[۱]Aristotle @Plato
[۲][۲]Neuroanatomy
[۳]Braindamaged
[۴]Frontal lobe
[۵]Adolph @Damasio
[۶]Storage
[۷]Representation