ج ) یک احساس بدنی ـ روانی یا اجتماعی ناخوشایند که درونی است و قابل بهبود نیست . احساسات ناامیدی بخصوص در کودکان و نوجوانانی که اقدام به خودکشی می کنند و در حالات از خود بیگانگی و یا سوگ قرار دارند شدیدا است ( نورسینی ۱۹۹۹ ) امید را نمی توان آگاهانه تجربه کرد ولی هنگامی که شخص تحت فشارهای غیر عادی و راه های پر پیچ وخم و تاریک قرار می گیرد ، احساس امیدواری در فرد امیدوار ، بزودی ظاهر شده و این امید است که بعد از بحرانها فرد را مجددا به آرامش می رساند . بدیهی است انسان حالات نگران کننده و مبهم یک بحران و بد بختی را احساس می کند . در افراد ناامید این نگرانی روز بروز بیشتر میشود ولی در امیدواران تحت تاثیر امید تعادل روانی مجددا ایجاد شده و در نتیجه افسردگی مزمن در این افراد کمتر دیده میشود . میدانیم برای دستیابی به آرامش و امنیت درونی ضروری است که فرد احساس نماید همواره کسی را دارد که بتواند در موقع لزوم و با اطمینان خاطر و بدون ترس از طرد شدن او را به کمک طلبیده ، مورد حمایتش قرار گیرد . این اطمینان سبب احساس امنیت و اعتماد بنفس می شود و افرادی که فاقد چنین منبع مورد اطمینان باشند ، احساس نا امنی می کنند ، عتماد درونی ندارند و در نتیجه تحقیرها ، مورد بی اعتنایی قرار گرفتن ، انتقادات و مایوس شدن از سایرین ( مخصوصا از نزدیکان خود که فوق العاده حساس باشند ) این افراد در حقیقت بندرت می توانند ارتباط رضایت بخشی با سایرین برقرار کنند ، این کیفیت موجب تشدید ناراحتی و خجالت آنها شده و در تمام ارتباطات نسبت به مسائل شخصی و اجتماعی شکایت نموده و حتی در معرض خودکشی قرار میگیرند . حالت دیگری از ناامیدی احساس مبتنی بر تسلیم و غیر فعال شدن است که می تواند نشانه ای از ضعف شخصیتی فرد باشد . از آنجایی که افراد ناامید نمی توانند براحتی اتخاذ تصمیم کنند نشانه هایی از عدم تعادل رفتاری و درگیری با انجام امور در ٱنان بارز می شود . در بیشتر اوقات ضعف و سستی فرد با احساس ناامیدی ارتباط دارد . زمانیکه شخص خود را ضعیف احساس کند قادر به کنترل رفتارهای اجتماعی خود نیز نخواهد بود بعضی از کارهای اجتماعی را نمی توان درست انجام بدهد . حتی زمانیکه تمام نیروی خودش را به کار بگیرد . روشن است که شخص نتواند ضعفهایش را اصلاح کند و قادر به فعالیت و کوشش نباشد از طرف سایرین نیز بکار گرفته نمی شود و او در فعالیتها ی دسته جمعی نمی تواند موثر باشد و چنین فردی اغلب احساس تنهایی در ماندگی و نا امیدی کرده و این ناامیدی مبادی و پیشرو افسردگی است . در ناامیدی شخص احساس ضعف کرده و از تواناییهای خود نمی تواند استفاده کند و در نتیجه فرد از آمال و آارزوهایش فاصله می گیرد و با گذشت زمان ناامیدی و درماندگی در او بیشتر دیده شده بطرف درماندگی مزمن و احساس بی ارزشی وجود خود می رود که در پایان به افسردگی جدی مبتلا میشود ( اسلامی نسب .علی ۱۳۷۲ )
آنها با دیگران تاثیر میگذارند و به طور کلی ، گویی همیشه در انتظار شکست و ناامیدی بسر می برند . وقایع کوچک را خیلی بد تعبیر می کنند و نداشتن رفیق و جدایی از سایرین را خیلی سخت می گیرند . حتی ازدواج نزد آنها کمتر به اشخاص عادی شبیه است یا فوق العاده به زوج خود نزدیک شده و به او وابستگی پیدا می کنند و یا آنکه بطور آشکاری به او بی علاقه شده و از او دوری می جویند . بدیهی است انسان حالات نگران کننده و مبهم یک بحران روانی و بدبختی را احساس می کند . در افراد ناامید این نگرانی روز به روز بیشتر می شود . ولی در امیدواران تحت تاثیر امید تعادل روانی مجددا ایجاد شده و در نتیجه افسردگی مزمن در این افراد کمتر دیده میشود .از سوی دیگر طبق نظریه اشنایدر ناامیدی حالت تکان دهنده ایست که با احساسی از ناممکن بودن امور ، احساس ناتوانی و بی علاقگی به زندگی آشکار می شود .
فرد در اثر ناامیدی بشدت غیر فعال شده و نمی تواند موقعیتهای مختلف خود را بسنجد و تصمیم بگیرد . ناامیدی شخص را سریعا در هم شکسته و او را در برابر عوامل فشار آور بی دفاع و گرفتار می کند . با گذشت زمان شخص تمام امید خود را از دست داده و به جای آن افسردگی عمیق را جایگزین می کند چنین افرادی از بی علاقگی و بی تفاوتی خود .
زمینه ناامیدی در دوران کودکی و جنینی
برای مطالعه حالت ناامیدی تاریخچه دوران کودکی و دوران جنینی فرد مهم و قابل بحث و بررسی است .
کودکانی که بطور مرتب و مکررا تنها می مانند ، چون در زمان کودکی از نظر قدرت ضعیفتر از بزرگسالان هستند احساس در ماندگی بیشتر می کنند . اما بچه هایی که بوسیله پدر و مادر خود به موقع و درست حمایت می شوند رفتار سالم منطقی پدر و مادرشان به آنها کمک میکند که از تواناییهای خود آگاه شده و در زندگی آینده خود موفقیت بیشتری کسب کنند . مشکلات زندگی کودک نیز به اندازه مشکلات سایر ادوار زندگی واقعیت دارد و در این دوران که فرد برای اولین بار طرز مقابله با مشکلات زندگی را یاد می گیرد .
کودک از مادری که دارای شخصیت با قوام و محکمی بوده و قادر به ابراز درست عواطف خود باشد یاد می گیرد که چگونه با اعتماد به نفس با مشکلات زندگی روبرو شود و از اضطراب ها در امان باشد . اما اگر مادر کودک قادر به ابرازء عواطف مادرانه نباشد کودک نمی تواند به وی متکی باشد و خواه ناخواه کم و بیش احساس ناامنی می کند .
بعضی از این کودکان همواره در صدد جلب توجه دیگران هستند و برخی دیگر کناره گیری را انتخاب کرده و یا خود را از افراد دیگر عقب می کشند و در زندگی روش مستقلی دارند شاید کمکی نمی خواهند زیرا می ترسند که مورد طرد و اهانت واقع شوند .
خانواده هایی که بواسطه مرگ و جدایی از هم پاشیده می شوند یا خانواده هایی که به سهولت آرامش خود را از دست داده متشنج می گردند ، رشد روانی اطفال را به مخاطره می اندازند . میلر(۱۹۸۶) در بررسی زمینه های اصلی امید به اهمیت روابط بین فردی نیز اشاره می کند . احساس داشتن کسی که بتوان به او اعتماد کرده بالاخص در مواردی که از لحاظ شخصی نیز آن فرد برای بیمار مهم باشد ،