- رویکردهای تحلیلی
کلیه رویکردهایی که برای درک و درمان تعارضات زناشویی بر «نقش بینش» در ایجاد تغییر تأکید می کنند، روان تحلیلی نامیده می شوند. درمانگران تحلیلی با شناسایی پویایی های گذشته و زنده در اکنون، بیماران را به بینش می رسانند و آنان را از سلطه اجبارهای ناهشیار رها می کنند. نام فروید با واژه تحلیل عجین است از نظر او مراحل رشد را روانی ـ جنسی، هر یک تأثیر خاصی در شکل گیری شخصیت ایفا می کنند. ماهلر ۱۹۷۵، بعدها مراحل تحولی رشد را به گونه ای دیگر مطرح کرد و «روابط هم زیستانه» در نخستین هفته های زندگی را مورد توجه قرار دهد. او بر «فرآیند تفرد» پس از همزیستی تأکید کرد و نقش آن را در روابط بعدی جدی شمرد. سیندر ۱۹۹۹، با مدل بینش محور خود در زوج درمانی، کارایی جدی مدل های تحلیلی را به ثبوت رسانده است. مدل سیندر (IOCT): «زوج درمانی بینش محور» نام دارد و امروزه در سطح دنیا توجه روز افزونی را به سوی خود جلب می کند. پیش فرض بنیادین سیندر این است که مشکلات کنونی روابط از جراحت هایی که افراد در کودکی و نیز در روابط صمیمانه (جفتی) قبلی شان تجربه کرده اند نشأت می گیرد. با باور سیندر جراحت ها و تجارب ناخوشایند گذشته، آسیب پذیری های شخصیتی و دفاع های ناکارآمدی را در افراد شکل می دهد تا آنان را از تجربه دوباره آسیب، به هر قیمت دور نگه دارند (حسینی، ۱۳۸۹).
- رویکرد تبادلی ـ سیستمی
رویکرد تبادلی، محور تمرکز درمان را از پویایی های درون فردی، به ترکیبی که از حضور دو شخص با پویایی های گوناگون ایجاد می شود (رابطه) تغییر می دهند: رابطه چیزی بیشتر از مجموع شخصیت تعامل کنندگان است و بافتاری ایجاد می کند که اعضاء از آن تأثیر می پذیرند. رویکردهای سیستمی غالباً در خانواده درمانی و رویکردهای تبادلی در زوج درمانی کاربرد دارند.
- رویکرد تبادل اجتماعی
رویکرد تبادل اجتماعی و انصاف، دیدگاه های قانون مداری را اشاعه کرده اند که به طور سنتی در حیطه روابط صمیمانه دارای اهمیت بوده اند. فرضیه بنیادین این رویکرد چنین مطرح می کند که: «رفتارها و فعالیت های غالب آدمی یا برای کسب پاداش و لذت است و یا جهت اجتناب از تنبیه، رنج و هزینه». کاناری و ستنفورد (۲۰۰۱) معتقدند رابطه منصفانه رابطه ای است که در آن، حاصل نسبت دستاوردها بر سرمایه گذاری ها، برای هر دو نفر نسبتاً مساوی باشد.
بنابر رویکردهای تبادل اجتماعی و انصاف، رضامندی زناشویی به نزدیک بودن خارج قسمت های دستاورد بر سرمایه گذاری زن و شوهر برمی گردد.
کلی و تیبات (۱۹۷۸) نظریه وابستگی متقابل را مطرح کردند و در آن چنین فرض نمودند که رضایت یا نارضایتی زناشویی به هزینه های صرف شده و پاداش های دریافت شده طرفین مرتبط است. طبق این دیدگاه، پیامدها و دستاوردهای افراد براساس انتظاراتی که آنان مطابق با خودپنداره و استحقاق شخصی شان از رابطه دارند ارزیابی می شود. رضامندی و نارضایتی زناشویی نیز در این دیدگاه به میزان مطابقت و دستاوردهای متداول در رابطه بستگی دارند، چنان چه دستاوردها، بیشتر از میزان مطابقت باشد، افراد رضایت ارتباطی را تجربه می کنند و اگر دستاوردها کمتر از معیارهای ادراکی باشند، نارضایتی سر می برند.
(حسینی، ۱۳۸۹، ص ۷).
- رویکرد شناختی ـ رفتاری
درمان های گوناگون و کلاسیک شناختی در پیوند با رویکردهای رفتاری، آمیزه وسیع و کارآمدی را به حیطه روابط زناشویی وارد کرده اند. «نظریه توازن» که نیوکامب (۱۹۶۱) آن را بنیانگذاری کردند و «نظریه ناسازی» به بنیانگذاری فستینجر (۱۹۵۷)، دو نمونه مهم از رویکردهای کلاسیک شناختی هستند. هر دو نظریه (توازن و ناسازی) بر این پیش فرض استوارند که افراد به پرورش شناخت واره های باثبات پیرامون نگرش و رفتارهایشان تمایل دارند. وقتی انسان، احساس شدیدی به کسی داشته باشد، نخست سیستم شناختی خود را با احساس اش متوازن می کند و سپس رفتار خاصی را نسبت به او برون ریزی می نماید. از آنجا که زوج ها تاریخچه مشترک گسترده ای با یکدیگر داشته اند، هر رویداد به ظاهر کوچکی نیز برای ایشان معنی خاصی خواهد داشت و همین معانی ویژه آنها را به سوی رفتارهایی ویژه هدایت خواهد کرد. درمان شناختی ـ رفتاری، نوعی مداخله واقعیت مدار و منطق محور است که بر انتخاب شایسته باورها و انتظارات همسران نسبت به خود، دیگری و رابطه تأثیر می گذارد. هدف درمان های شناختی ـ رفتاری، اصلاح شناخت واره های ناکارآمد و آموزش مهارت های گفتگو و حل مسئله به زوج های آشفته است. مدل های شناختی ـ رفتاری در تبیین تجارب ذهنی ارتباطی و خاستگاه تعارضاتزناشویی قدرت زیادی دارند(حسینی،۱۳۸۹).
السون
السون و همکاران(۱۹۸۹)، معتقدند رضایت فرد از رابطه به کیفیت رابطه بستگی دارد. اگر رابطه ای مطلوب بوده و با امیدها و انتظارات ما هماهنگ باشد، رابطه ای رضایت بخش است. البته ادراک فرد از مطلوبیت یک رابطه رضایتمند را تحت تأثیر قرار می دهد (کارسون، ترجمه نوابی نژاد، ۱۳۷۹).
السون در مورد رضایت زناشویی می نویسد: سه زمینه کلی رضایتمندی که با هم تداخل دارند و وابسته به یکدیگرند عبارتند از:
– رضایت افراد از ازدواجشان
– رضایت از زندگی خانوادگی
– رضایت از زندگی به طور کلی
تحقیقات السون نشان داد که ضریب همبستگی بین رضایت از زندگی زناشویی و رضایت از خانواده حدود ۷۰% است و ضریب همبستگی بین رضایت از خانواده و رضایت از زندگی به طور کلی حدود ۶۷% است. با توجه به مطلب فوق رضایت افراد از ازدواجشان زمینه ساز هسته اصلی از خانواده و زندگی به طور کلی است. به عبارتی می توان گفت سلامت جامعه و خانواده در گرو رضایت افراد از ازدواجشان است (بارکر، ترجمه دهقانی، ۱۳۸۸).
ککس و کلینگر
در سال های اخیر، نقش اهداف در رضایت زناشویی در قالب پژوهش های مختلف مورد توجه قرار گرفته است (کاپلان و مادیکس ۲۰۰۲). یکی از نظریاتی است که براساس کیفیت اهداف و شیوه های جستجوی توسط افراد گسترش پیدا کرده، الگوی انگیزشی ککس و کلینگر (۲۰۰۴)، الگوی انگیزشی ککس و کلینگر در اصل با جهت گیری بر رفتارهای اعتیادی گسترش یافت. با این وجود، به سادگی می توان اصول این نظریه را در دیگر حیطه های روان شناسی مورد استفاده قرار داد. دو نکته اساسی این نظریه عبارت است از: الف) ساختار افراد در موفقیت یا شکست در رسیدن به اهداف نقش تعیین کننده ای به عهده دارد. ب) اگر افراد نتوانند در رسیدن به اهداف موفقیتی کسب کنند، دچار احساسات نامطلوبی می شوند. این احساسات می تواند تصمیمات و رفتارهای فرد را در حیطه های مهمی از زندگی تحت تأثیر قرار دهند (برای نمونه مصرف مواد و زندگی زناشویی). رضایت افراد در زندگی تا حد زیادی از باور آنها نسبت به دستیابی به اهداف مطلوبشان سرچشمه می گیرد. به علاوه دستیابی به اهداف بین فردی از قبیل روابط صمیمانه و نزدیک، ارتباط بسیار قوی با احساس سلامت در زندگی دارد (ککس و کلینگر، ۲۰۰۴).
گاتمن
جان گاتمن، امروزه یکی از پرآوازه ترین پژوهشگران دنیاست. او که در دانشگاه واشنگتن، مطالعه و بررسی می کند، پس از تحقیق روی بیش از هزار زوج در خصوص عوامل کارساز موجود در روابط به بینشی باارزش دست یافت. گاتمن ۱۹۹۷، در مورد مهم ترین ویژگی های رایج در میان زوج های رضامند و شادمان نیز به نتایجی دست یافته است.
سه ویژگی اصلی را در زوج های مذکور شناسایی می کند:
- زنان بحث ها و گفتگوها را آرام، انعطاف پذیرانه و همراه با درخواست مطرح می کنند.
- مردها به همسرانشان اجازه می دهند که بر تصمیم گیری های ایشان تأثیر بگذارد.
- رفتارهای همراه با توجه، در رابطه موج می زند.
زوج هایی که اعضای آن، به ویژه زنان، تعاملات را به شیوه ای هجومی و با نامهربانی آغاز می کنند، نسبت به ازدواج هایی که در آنها همسران به شروعی نرم تر در گفتگوها عادت دارند، به احتمال بیشتری در معرض طلاق قرار خواهند گرفت. گاتمن به قدرت و اهمیت رفتارهای توجه آمیز در روابط شاد و باثبات اشاره کرد. این پژوهشگر نسبت تعاملات مثبت به منفی را در زوج های رضامند، پنج به یک عنوان کرد. در ازدواج های شاد و باثبات، همسران یکدیگر را غرق رفتارهای توجه آمیز می کنند، منظور از رفتارهای توجه آمیز، رفتارهایی است که هر فرد برای آن که احساس کند مورد توجه قرار دارد به ادراک آنها نیازمند است. به گفته گاتمن ۱۹۹۷، رفتارهای توجه آمیز، کیفیت هایی هستند که جنبه های مثبت ازدواج را شکوفا می سازند. او در میان این رفتارها به کارسازترین شان اشاره کرده است:
– نشان دادن مهر و ابراز علاقه