۲-۱-۱-۳-۴-۹- مدل راپی و اسپنس (۲۰۰۴)
این مدل، مدلی جامع بر اساس رویکرد ابعادی به اختلال اضطراب اجتماعی است. این مدل فرض میکند که ترکیبی از عوامل ژنتیکی اختصاصی و مشترک به صورت هیجانمداری عمومی (عاطفه منفی یا نوروتیسم) ابراز میشوند. در این مدل، اضطراب اجتماعی در یک پیوستار بررسی میشود. اختلال اضطراب اجتماعی در انتهای پیوستار قرار میگیرد. از موضع راپی و اسپنس عوامل ژنتیکی در سببشناسی این اختلال مهم هستند. اگرچه عوامل ژنتیکی به صورت کلی در دیگر اختلالات هیجانی نیز نقش دارند، ولی این احتمال وجود دارد که سهمی از واریانس به مسائل اجتماعی و محیطی مربوط باشد. علاوه بر این، عاطفه منفی پایین (برونگرایی و جامعهپذیری پایین) به عنوان ویژگی اختلال اضطراب اجتماعی میباشد و آن را از سایر اختلالات اضطرابی جدا میکند. راپی و اسپنس معتقدند که برای اغلب افراد دو یا بیشتر، از عوامل ژنتیکی به صورت مشترک در سوق دادن فرد به سمت اضطراب اجتماعی نقش دارند (راپی و اسپنس، ۲۰۰۴). این عوامل به صورت تنظیمگر[۲] عمل میکند. تنظیمکننده به درجهای از اضطراب اجتماعی در فرد اشاره دارد که تا حدودی ثابت و پایدار است. عوامل بسیاری به ویژه، عوامل محیطی باعث نوسان در فرد در طول پیوستار میشود؛ اما هر حرکت در این پیوستار به آسانی رخ نمیدهد. این اندازه از ثبات به این معنا نیست که تنظیمگر ثابت و غیرقابل تغییر است. قدرت عوامل محیطی که گاهی خود را در تغییرات پایدار در نوع بروز اختلال اضطراب اجتماعی (در باورها، سوگیریها، سبکهای رفتاری و حتی نوروبیولوژی)، بسته به زمان وقوع (دورههای خاص آسیبپذیری)، میزان اثر (شدت آن عامل و معنای آن برای فرد) و مزمن بودن آن (طول دوره) خود را نشان میدهد. راپی و اسپنس معتقدند که هر گونه تغییرات در نحوه بروز اختلال اضطراب اجتماعی که به علت عوامل محیطی رخ میدهد، کم و موقتی است (راپی و اسپنس، ۲۰۰۴)؛ به عبارت دیگر، وقتی عوامل محیطی متوقف میشود، تمایل به برگشت به سمت تنظیمکننده رخ میدهد. تاثیر عواملی چون تعاملات والد/کودک نیز در اختلال اضطراب اجتماعی قابل توجه است. حمایت افراطی والدین، الگوگیری فرزندان از آنها به طور معنیداری در افراد تاثیر میگذارد. چنین تعاملاتی همچنین از طریق ایجاد باورهایی مثل (دیگران منتقدند، من مهارت ندارم)، بر تداوم مساله کمک میکنند. راپی و اسپنس معتقدند که تعامل والد/کودک به صورت فرایند چرخشی رخ میدهد که در آن سرشت کودک به نوبه خود بر نحوه رفتار والد با فرزند تاثیر میگذارد و در مواقعی که این چرخه به صورت معیوب شکل میگیرد، به تشدید مشکل میانجامد. با بزرگ شدن کودکان تاثیر همسالان نیز بر رفتارهای آنها بیشتر میشود. کودکان هیجانی و کنارهگیر به احتمال بیشتری طرد شدهاند و نادیده گرفته میشوند یا مورد آزار و اذیت همسالان خود قرار میگیرند. این عوامل واریانس زیادی را تبیین میکند. تجربههای منفی زندگی و تجربههای یادگیری خاص نیز موقعیت فرد را در پیوستار تحت تاثیر قرار میدهد. راپی و اسپنس در اشاره به نقش رفتارهای اجتماعی، اختلال در عملکرد اجتماعی را که به دلیل اضطراب رخ میدهد از مهارتهای اجتماعی ضعیف است که به دلیل کمبود توانایی اجتماعی (نقص دانش یا نقص در درونی کردنی دانش و عمل به آن) از هم متمایز میکنند (راپی و اسپنس، ۲۰۰۴). طبق این مدل، کمبود توانایی اجتماعی نقش علی کمتری در اختلال اضطراب اجتماعی دارد اما از آن جاییکه مهارت اجتماعی یک عامل درونی است، بر روی محیط تاثیر خواهد گذاشت و در بلندمدت اضطراب اجتماعی را تحت تاثیر قرار خواهد داد. این مدل همچنین به نقش عوامل فرهنگی در اضطراب اجتماعی تاکید کرده است. معیارها و هنجارهای فرهنگی در بروز اضطراب اجتماعی نقش ویژهای دارند؛ به عبارت دیگر، پیوستار زیربنایی اضطراب اجتماعی در فرهنگها به نسبت ثابت است. در فرهنگهای مختلف اهمیت رفتار اجتماعی، نقش جنسیت و تعریف مشکل متفاوت است. طبق این مدل، تشخیص اختلال اضطراب اجتماعی یا اختلال شخصیت اجتنابی (اضطرابی) بستگی به این دارد که فرد در چه جایگاهی از این پیوستار قرار بگیرد. اختلال چه میزان از ناراحتی، تداخل و آسیب را در زندگی فرد ایجاد کند (راپی و اسپنس، ۲۰۰۴). مشخص است که مداخله در زندگی تحت تاثیر شدت اختلال، سن، جنسیت، اهداف زندگی و فرهنگ قرار دارد.
از جمله دیگر عوامل ایجادکننده اضطراب اجتماعی میتوان به عوامل زیر اشاره کرد:
۱) نیازها و هیجانات در موقعیتهای طبیعی: این دو یعنی نیاز و هیجانات که در زندگی انسان وجود دارد، حرکات رشدی و تکاملی را برای بازخورد دادن به محیط را در وی منعکس میکند. این آمادگی در برابر هیجانات با جداسازی هیجان از نیاز حاصل نمیشود، بلکه این فرایند به طور طبیعی در انسان به وجود میآید؛ بنابراین ما به این نتیجه میرسیم که الگوهای هیجانی مختلفی وجود دارد. گسترش هیجان مربوط به اجتماع خود و اهمیت پیدا کردن ارزیابی اجتماعی در ارتباط با نیازها و خواستهها، موضوع اصلی در بین جوامع مختلف است که همین امر زمینههایی برای وارد شدن افراد در اجتماع به دلیل ترس از برداشت دیگران را فراهم میکند (مارک[۳] و همکاران، ۲۰۰۲؛ به نقل از البرزی، ۱۳۹۰).
۲) دلبستگی: مکانیک حرکت به سوی اضطراب اجتماعی
دلبستگی به موقعیت یا افراد که در اطراف ما هستند ممکن است به عنوان منبع اختلالات هیجانی باشند که به نوبه خود سبب آن میشود که افراد متقاضی رجوع به درمانگران باشند. بارها شاهد آن بودهایم که چگونه الگوهای متفاوت تصور یا اندیشه چیزی را که غیرواقع بینانه است به راحتی به شکستهایی که در زندگی شخصی و اجتماعی متحمل میشویم، مرتبط است. دلواپسی از دلبستگی زیاد به دیگران و اینکه مدام منتظر تایید آنها باشیم و ترس از متحمل شدن زیان باعث شدت اضطراب و به دنبال آن به وجود آمدن نیاز برای کمک به خود میشود (فرشواتر[۴]، روبرتسون[۵]، ۲۰۰۰؛ به نقل از البرزی، ۱۳۹۰).
۳) موقعیتهای ناآشنا[۶]: این اصطلاح مفهومی تازه در تحقیق پیرامون اضطراب اجتماعی است. موقعیت ناآشنا به موقعیتی که افراد در کنار افراد بیگانه شدیداً احساس خجالت میکنند و سعی میکنند موقعیت اجتماعی خود را به کسانی که بسیار خوب میشناسند محدود سازند و برای احتراز از برخورد با بیگانهها نهایت تلاش را میکنند، گفته میشود. این اختلال را در بزرگسالان میتوان معادل