از نظر تاریخی هدف از ازدواج ، در درجه اول ، شادمانی مردم نبوده است. ازدواج ابتدا یک وسیله اقتصادی برای تامین رفاه اقتصادی خانواده ها و راهی برای فراهم آوردن محیطی امن و با ثبات برای پرورش کودکان بود ،که به عنوان یک واحد مهم، مورد توجه کلیسا و نهادهای اجتماعی قرار گرفته بود. در چنین محیطی از سالمندان، درخانواده مراقبت می شد و این جریان تداوم داشت و از آنجا که همین مراقبت ها جلوی بسیاری از مرگ و میرها را می گرفت نهایت احساس ثبات و امنیت را در دنیای بسیار بی رحم و خشن بوجود می آورد(الیس، ۱۹۹۷).
گلاسر معتقد است که امکان فراهم شدن شرایطی که دو زوج در آغاز زندگی کاملا دنیای همدیگر را درک کنند خیلی زیاد نیست. هرگاه در آغاز زندگی زناشویی نوعی عدم توافق وجود داشته باشد و آنها فاقد نظریه انتخاب شوند بجای آنکه دریابند این عدم توافق به خاطر وجود تفاوتهای واقعی در دنیای کیفی آنهاست.ممکن است به روانشناسی کنترل خارجی روی آورند و بعد از آن بجای آنکه هرکس رفتار خود را کنترل کند، درصدد کنترل و تغییر افکار و رفتار طرف مقابل برمی آید.این تلاش و کوشش اولیه برای تغییر دیگری در گفته عامیانه خلاصه می شود که ماه عسل تمام شد.این سخن نشان دهنده این حقیقت است که در یک جامعه که فرهنگ کنترل خارجی بر آن حاکم است افراد کمی انتظار دارند که هر ازدواجی می تواند تاپایان همانند روزهای اول ادامه یابد.گلاسر اعتقاد دارد، در زندگی زناشویی برای آنکه عشق ادامه یابد باید هرکس بداند که فقط بر رفتار خود کنترل دارد نه بر رفتار همسر، هرکس قادر است فقط رفتار خودش را انتخاب کند و خودش مسئول آن است.در مشاوره زناشویی گلاسر مکرر تاکید دارد که تنها چیزی که هر زوج می تواند کنترل کند رفتار خودش است نه همسرش.هر زوج شاید از طریق انتخاب موثرتر رفتار برای کنترل خویش بتواند همسرش را در مسیری قرار دهد که او می خواهد(گلاسر، ۲۰۰۰ ؛ به نقل از فرحبخش،۱۳۸۳).
۲-۱-۲) مفهوم تعارضات زناشویی
زندگی زناشویی همواره با دورنمایی زیبا برای زوجین آغاز می شود. اما به دلیل تفاوت های بین زن و شوهرها که ناشی از تربیت در محیط متفاوت است و هم چنین عدم شناخت کافی، پس از چندی مشکلاتی بروز می کند که چنانچه با تدبیر و درایت با آنها برخورد نشود می تواند بنیان زندگی خانوادگی را به مخاطره بیندازد. با انتظارات سطح بالایی که افراد از ازدواج دارند، تقریبا همه زوجین در ابتدای ارتباطشان سطح بالایی از رضایت زناشویی را گزارش می کنند(مارکمن[۲] و هالوگ[۳]، ۱۹۹۸).
احتمالا همه در این امر اتفاق نظر دارند که در هنگام تعارض انسانها، بر سر یک دوراهی مبنی بر انجام یا عدم انجام کاری قرار می گیرند. چرا که تعارض زمانی به وجود می آید که از یک طرف یکسری مسایل ما را به طرف کاری می کشاند و مسایل دیگر باعث می شود از انجام آن کار منصرف شویم. این حالت تقریبا برای همه ما به وجود می آید. که ممکن است در شدت و دفعات با هم فرق داشته باشد، که اینها را می توان نتیجه ویژگی هایی از جمله میزان قدرت، تصمیم گیری، رشد فکری، موقعیت سنجی، آستانه تحمل، الویت سنجی، تعیین هدف زندگی و … دانست. به طور کلی انسان زمانی دچار تعارض می شود که دو نیرو در دو جهت مخالف به یک اندازه به انسان فشار می آورند. شاید علت اصلی تعارض همین یکسان بودن فشار این دو نیرو باشد، چرا که اگر یکی بر دیگری غلبه پیدا کند، به طور حتم انسان در جهت همان نیرو حرکت خواهد کرد و همین امر باعث حل تعارض می گردد(شاملو، ۱۳۸۴) .
تعارض محصول الزامی زندگی مشترک است. هنگامی که دو نفر، به عنوان یک زوج، با هم زندگی می کنند تعارض بروز خواهد کرد. به دلیل ماهیت تعارض زوج ها، اوقاتی پیش می آید که عدم توافق مشاهده می شود یا نیازها برآورده نمی شود در نتیجه همسران نسبت به یکدیگر احساس خشم، ناامیدی و نارضایتی می کنند. بنابراین وقتی قرار است که تعارض یا کشمکش بروز کند باید زوج ها را برای آن آماده کرد، نه فقط برحسب توانایی برقراری ارتباط بلکه با توجه به کاربرد یک راهبرد مشکل نظامدار که به جلسه های حل تعارض، نظم و سازمان می دهد (برنشتاین[۴] و برنشتاین، ۱۹۸۶ ترجمه سهرابی، ۱۳۸۲).
گوردین[۵]، فی[۶]، بردن[۷]، کوتو[۸] (۱۹۸۷) معتقدند تعارض زناشویی در مورد هر زوج به طور معنی داری با زوج های دیگر متفاوت است. این تفاوت نه فقط در مورد مسایل ویژه بلکه مهمتر از آن از لحاظ طول مدت و شدت تعارض وجود دارد. بر این اساس، درمانی مناسب برای سطح بسیار شدید (یعنی شدت و طول مدت) اختلال زناشویی ارائه می گردد. آنها زوج ها را بر حسب چهار سطح اختلال زناشویی توصیف می کنند. سطح اول شامل زوج هایی است که تعارض زناشویی را در حداقل درجه و میزان، بروز داده اند. این تعارض اغلب کمتر از شش ماه به طول می انجامد و بیشتر اوقات شامل زوج های تازه ازدواج کرده می شود. سطح دوم شامل زوج هایی است که تعارض مهمی را تجربه می کنند که بیش از ۶ ماه به طول می انجامد هر چند الگوهای ارتباطی آنها باز و مناسب است، انتقاد و فرافکنی رو به افزایش می گذارد. زوج های سطح سوم با تعارض شدید زناشویی مواجه اند تعارض غالبا بیش از شش ماه به طول می انجامد و فرافکنی بسیار زیاد است. انگیختگی عاطفی و اضطراب و نیز شدت مثلث های محیطی بالاست و ارتباط همراه با تعارض مشخص، بسته و قطع است. درجه انتقاد کردن بالا و سرزنش کردن متداول است. بالاخره ویژگی سطح چهارم آن است که همه ملاک هایی که گوردین در ارزشیابی تعارض زناشویی به کار برده، در اوج خود و نقطه ی بی نهایت قرار دارند. ارتباط کاملا بسته است، تبادل اطلاعات بسیار ضعیف، انتقاد کردن بسیار بالا و درد دل کردن و همراهی در روابط اساسا وجود ندارد. زمان ارتباط و انجام فعالیت با هم وجود دارد و یا بسیار اندک است. مشخصه بارز این سطح، مذاکره با یک وکیل حقوقی توسط یکی یا هر دو آنهاست. چنین موقعیتی احتمالا جنبه خصومت دارد تا توافق و آشتی. در اکثر موارد تلاش ها برای حفظ ازدواج و از در هم پاشیدگی و جدایی است (کارلسون[۹] و همکاران، ترجمه نوابی نژاد ۱۳۸۴).
– هالفورد (۱۹۹۱) به نقل از موری[۱۰] (۲۰۰۱) بیان می کند که چهار طبقه اصلی از متغیرها بر روند رضایت زناشویی با گذشت زمان تاثیر می گذارد:
- فرآیندهای سازگاری در نظام زوجین
- رویدادهای زندگی تاثیرگذار بر زوجین
- مشخصه های تحمل فردی زوجین
- متغیرهای موقعیتی
فرآیندهای سازگاری عبارتند از فرآیندهای شناختی، رفتاری و عاطفی که در طی تعامل زوجین به وقوع می پیوندند. کمبودهای خاصی در این فرآیندهای سازگاری به نظر می رسند که باعث می شود زوجین دچار مشکلات زناشویی گردند. به طور اختصاصی، ضعف در مهارتهای ارتباطی و مدیریت نزاع و تعارض مشاهده شده در زوجین درگیر، پیش بینی کننده طلاق و عدم رضایت زناشویی در اولین سال ازدواج می باشند(گاتمن[۱۱]، کوئن[۱۲]، کاریو[۱۳]، و اسوانسون[۱۴]، ۱۹۸۸، مارکمن ۱۹۸۱، مارکمن و هالوگ ۱۹۹۳).
رویدادهای زندگی عبارتند از: مراحل گذر تکاملی و سایر شرایط حاد و قدیمی که بر زوجین یا هر کدام از آنها تاثیر می گذارند. مشکلات زناشویی اغلب در طی دوره های تحولات شدید و پیامدهای تنش زا گسترش بیشتری می یابد (کارنی[۱۵] و برادبری[۱۶] ۱۹۹۵).
مشخصه های فردی عبارتند از عوامل پیشینه ای، فردی و تجربه ای پایداری که هر کدام از زوجین در روابط زناشویی خود آنها را دخیل می کنند. متغیرهای موقعیتی عبارتند از شرایط فرهنگی، اجتماعی که روابط زوجین در آن شکل می گیرد (موری، ۲۰۰۱، به نقل از دهقان،۱۳۸۰).
فشارهای اقتصادی نخستین عامل در بروز ناهماهنگی های زناشویی است. زن و شوهری که تحت فشار روانی اقتصادی هستند با انواع مسایل در حال مبارزه اند. این عامل فشار تعارض زناشویی و یا مشکلات موجود زناشویی را آشکار می سازد در طول زمان موجود فشار مالی، ارتباط زن و شوهر به طور قابل ملاحظه ای تحت تاثیر قرار می گیرد (کارلسون و همکاران؛ ترجمه نوابی نژاد، ۱۳۷۸).
عقاید و انتظاراتی که افراد در زمان ورود به زندگی زناشویی و ازدواج دارند و الگوهای خاص بروز عواطف و احساسات پیش بینی کننده مشکلات زناشویی هستند. تحقیر، بی احترامی، نفرت، ترس یا طرد احساس زوجین در طی تعامل با یکدیگر، پیشگویی کننده تیرگی روابط و طی کردن مسیر متارکه می باشد (گاتمن، ۱۹۹۴؛ موری، ۲۰۰۱).
تعارض در موقعیتهای متنوع رخ می دهد و در جریان یک تعارض چندین موضوع مختلف ممکن است بوجود آید. وقتی بین زن و شوهر اختلافی پیش می آید، به نتایج خاصی می انجامد، سه نتیجه احتمالی تعارض به شرح زیر است:
۱- ناپدید شدن ۲- به بن بست رسیدن ۳- حل و فصل مشکل یا تعارض
در ناپدید شدن، موضوعی که موجب تعارض و اختلاف شده است، با گذشت زمان از بین می رود. در به بن بست رسیدن شرکای زندگی ،گیر می کنند و هیچ اقدامی نمی کنند. این وضعیت ممکن است مشمول توافق برای گذران موقت یا بی تصمیمی و بلاتکلیفی توافق برای مخالفت ورزی برای مدت طولانی تر، یا رسیدن به یک کناره گیری (بی تفاوتی) همراه با جبهه گیری واقعی گردد. در حل مشکل، زن و شوهر برای خاتمه دادن به تعارض دست به کار می شوند (میلر[۱۷] و همکاران، ترجمه بهاری، ۱۳۸۱) .
[۱]. Goldenberg & Goldenberg
[۲] . Markman
[۳] .Hahlweg
[۴]. Bernstein
[۵] . Gurdein
[۶] . Fay
[۷] . Barden
[۸] .Kautto
[۹]. G.Karlssin
[۱۰]. Morry