اعتبار امید در رشد و تکامل انسان همراه با عشق و ایمان حرف بزنیم (بورچارد و همکاران، ۲۰۰۳).
چارلزریک اسنایدر (۲۰۰۶) ملقب به سلطان امید برای اولین بار نظریه اش را درباره امید مطرح کرد و آن را مرکب از «قدرت اراده»، «قدرت راهیابی»،«داشتن هدف» و «تشخیص موانع» دانست(اسنایدر، ۲۰۰۶). براساس این فرض که امید موجب امید بیشتر می شود، روابط خانوادگی، دوستی های امیدبخش می توانند به عنوان عوامل روابط خواهر و برادری مدتی بعد ورئینگتون (۲۰۰۵) از مؤلفه دیگری در امید به نام «قدرت صبر» موقعی که ما تغییری نمی بینیم، یاد کرد. او درباره بازسازی امید می نویسد که زن و شوهر باید بتوانند با هر ارتباط برقرار کنند، اختلافشان را حل کنند، و آسیب ها را جبران (ورئینگتون، ۱۹۹۹). زن و شوهر باید الف. اراده برای بهسازی ازدواجشان داشته باشند، ب. باید به راه هایی برای بهسازی ازدواجشان دست یابند و ج. اعتقاد به صبر برای ازدواجشان داشته باشند و در عین حال برای بهبود ازدواجشان فعالانه بکوشند. به طور خلاصه، زوج ها به امید احتیاج دارند تا بتوانند مشکلات را طلاق دهند تا اینکه شریک زندگیشان را به عنوان مشکل ببینند. باید این نگرش و طرز فکر را جدی گرفت تا زوج ها برای مدتی طولانی از مشکلاتشان مرخصی بگیرند. راه این کار امید است زیرا امید هسته اصلی ازدواج و برای موفقیت هر ازدواجی لازم است (ورئینگتون، ۲۰۰۳).
لوپژ و همکارانش (۲۰۰۷) می نویسد که قدرت امید به عنوان یک نیروی انگیزشی در تمام دوران معاصر مورد بحث بوده و در قرن گذشته صاحب نظران پزشکی و روان شناسی آن را بررسی کرده اند. بیش از ۴۰ سال پیش، اثر جروم فرانک (۱۹۷۵) و (۱۹۷۵) امید را فرایندی مفهوم سازی کرد که در تمام رویکردهای روان درمانی مشترک است.
به نظر می رسد که امید مختص شرایط خاص و وابسته به توانایی خود شخص (شرایط درونی) است وقتی از توماس ادیسون درباره تلاش هایش برای اختراع لامپ سؤال شد، وی گفت «من شکست نخوردم فقط ۱۰۰۰۰ راه پیدا کردم که نتیجه نداد» (براون وبروس، ۲۰۰۳). به نظر می رسد که ادیسون به صورت تلویحی در تلاش هایش با دیدی امیدوارانه، پشتکار و صبر را اضافه کرد.
ارزش امید به قدرتی است که در آینده نهفته است. اگر آینده مثبتی را نمی شد تصور کرد امیدوار در آدمی فروکش می کرد. در امید، نگاه به آینده موج می زند امید به آینده نیروی حافظ زندگی است. چنین به نظر می رسد که امید از همان ابتدا مهارتی آموختنی باشد و از طریق جریان اجتماعی شدن در سنین اولیه عمر آموخته می شود.
برخلاف گروپمن (۲۰۰۵) که امید را مانند دارونم نافعال تلقی می کند و آن را انتظار، تمایل و باور می داند. اسنایدر معتقد بود که تلقی به عنوان مؤلفه ای که دارای اجزایی مثل چشمداشت و آرزوست، تلقی منفعلانه ای است و در عوض مضمون فعالی از امید را معرفی می کند که شامل داشتن هدف، قدرت برنامه ای و برنامه ریزی و قدرت اراده برای دستیابی به هدف با در نظر گرفتن موانع رسیدن به هدف و رفع آنهاست. از نظر او، هدف که اولین مؤلف امید است همان چیزی است که فرد آن را انجام می دهد یا می خواهد آن را داشته باشد و می تواند کوچک یا بزرگ باشد. کولریج (۱۹۱۲؛ به نقل از اسنایدر، ۲۰۰۲) می گوید «امید بدون هدف نمی تواند زنده بماند» بنابراین، اهداف صفر درصدی قابل دفاع اند. در واقع، اشخاص امید را تحت شرایط احتمالی متوسط از رسیدن به هدف رونق بخش می بینند. قدرت برنامه ریزی یا راهیابی، دومین جزء است و همان تصور توانایی یافتن راه هایی به سوی هدف مورد نظر است مثل «من می توانم برای این وضع راهی پیدا کنم» سرانجام، قدرت اراده با پایوری، جزء سوم امید، یک نیروی سوق دهنده در تفکر امیدبخش است. در واقع همان نیرویی است مه شخص را به سوی هدف می کشاند، یعنی تصور داشتن اراده برای به کارگیری راه های پیدا/ خلق شده برای رسیدن به هدف است و به صورت «با خودگویی مثبت» درونی مثل «من می توانم این کار را بکنم»، «من آماده ام»، «من به اوضاع مسلطم» است (اسنایدر، ۱۹۹۶). در این نظریه، قدرت اراده در آدمی نهفته است و چیزی نیست که باید آموخته شود یا از هیچ به وجود آید. در عوض می تواند افزایش یابد و به سوی اهداف خاصی سوق داده شود (همان منبع، ص ۱۳).
اسنایدر (۲۰۰۲) عقیده داشت که امید ماهیتی اضدادی دارد زیرا چارچوب نظریه امید حتی کسی که قصد خودکشی دارد برای هدفی البته بسیار منفی در حال نقشه کشیدن (برنامه ریزی) است؛ یعنی او با تمام امید می کوشد خودش را باشد. به عقیده او خودکشی در نهایت ممکن است بازتاب تجلی آخرین تفکر امیدبخش باشد. وقتی تعقیب اهداف مربوط به زندگی مسدود می شود، مردم سرشار از یأس و جستجو برای هدفی می شود که آنها را از دام های غیرقابل تحمل برهاند. مرگ همان هدف غایی است. هر چند که شخص ممکن است با تصمیم برای تعقیب مرگ مبارزه کند. از نظر اسنایدر (۱۹۹۶) افراد خودکشی گرا از نظر فکری فعال و پرتوان می شوند تا راهی برای رسیدن به هدفشان یعنی مرگ پیدا کنند. در واقع براساس این دانش بالینی است که متخصصان زمانی باید نسبت به اقدام به خودکشی که مرگ آور است، نگران باشند که سه شاخص مطرح باشد. نخست شخص شروع به توصیف مرگ خود در قالب کلمات روشن (هدف) کند، دوم، این طور به نظر بیاید که شخص دارای موج عظیمی از انرژی (تفکر پایورانه) است، و سوم شخص طرح و نقشه های خاصی درباره اینکه چگونه این تصمیم را عملی کند (تفکر رهیاب) دارا باشد. با این که درماندگی صحنه روانی را برای خودکشی از طریق تثبیت شخص روی هدف مرگ آماده می سازد، اما تفکرات پایورانه و رهیاب این سناریو مرگ آور را تکمیل می کند. بنابراین اصول تفکر امیدبخش را برای خودکشی قطعاً می توان به کار بست.
ورئینگتون (۲۰۰۵) در تأیید نظریه امید اسنایدر می نویسد «تصور داشتن قدرت رهیابی یا برنامه ریزی بدون تصور داشتن قدرت اراده، امیدی در پی ندارد. تصور داشتن قدرت اراده بدون تصور قدرت رهیابی، معنای امید را نمی دهد». با این حال، او معتقد است که امید چیزی بیش از دست و پنجه نرم کردن با موانع است و شامل پشتکار است. به قول گابریل مارسل، فیلسوف و خداشناس مسیحی، امید شامل این یقین است که خدا در شرایط سخت با ماست حتی وقتی که راهی را طول آن شرایط نشان نداده باشد. قرآن کریم بارها می