درمان افسردگی: بک (۱۹۶۷) ابتدا شناخت درمانی را روی افسردگی اجرا کرد. مفهومبندیهایی که در مورد افسردگی ارائه شده عبارتند از: ترایاد شناختی، مارپیچ نزولی افسردگی و جامعهگرایی و خودمختاری. ترایاد شناختی به نگاه منفی افسردهها در مورد خودشان، دنیا و شکستهایشان اشاره دارد. طبق دیدگاه ادراک خویشتن، افسردهها خودشان را انسانهای بیارزش، تنها و بیعرضهای میدانند. افسردهها نگاه غم انگیزی به آینده دارند؛ آنها معتقدند که مشکلاتشان شدیدتر میشود و موفق نخواهند شد. بک دیدگاه نظری دیگر در مورد افسردگی، مارپیچ شناختی است. مارپیچ نزولی افسردگی که با ترایاد شناختی رابطه دارد، روابط طرحواره ها، افکار خودکار منفی، خلق و ادراکهای منفی را نشان میدهد. عقاید بنیادی و طرحوارههای افسردهها در مورد شکست، زمینهساز برخی واکنشها در آنها میشود. بک با بررسی بیشتر افسردگی دریافت دو بعد دیگر هم در افسردگی مهماند: وابستگی اجتماعی و خودمختاری. انسانهای خودمختار بطور کلی شخصیتی هدفمند، مستقل و مصمم دارند. در هنگام افسردگی از اینکه نمیتوانند خودپنداره خویش را حفظ کنند، ناراحت میشوند. ولی شخصیتهای سلطه پذیر به وابستگی، نزدیکی و توجه و مراقبت دیگران اهمیت میدهند. در درمان اشخاصی که این دو نوع شخصیت را دارند؛ وابسته و خودمختار، بر موارد متفاوتی تأکید میشود. در مورد فرد افسردهای که وابسته است، رابطه با درمانگر اهمیت خاصی دارد. چنین بیماری اهمیت خاصی برای توضیحات درمانگر قایل است و از وی پیشنهاد و توصیه میخواهد. درمان آنها در ابتدا روی احساسشان در مورد نظر دیگران و تحریفهای شناختی شان در مورد واکنشهای دیگران متمرکز میشود. ولی خودمختارها بیشتر دنبال همکاری هستند، به همین جهت توضیحات و تحقق اهداف، شکل مستقیمی به خود میگیرد. درمان این افراد روی آن دسته از تحریفهای شناختی متمرکز میشود که با «باید کارها را خودم انجام دهم، آزاد باشم هرکاری میخواهم انجام دهم و طبق معیارهای دست بالای خودم رفتار کنم» مربوطاند. در فنون مورد استفاده برای این افراد، تکلیفهایی داده میشود که احساس درماندگی و بیکفایتی آنان را کم میکنند. (اس. شارف ۱۳۸۰، ۳۰- ۲۹).
۲-۲-۱۴- فنون درمان
با فنون شناختی مختلفی میتوانیم به مراجعان کمک کنیم به هدفهایشان برسند در بعضی از این فنون، افکار خودکار مشخص و نقد میشوند و بعضی دیگر نیز به مفروضات ناسازگارانه یا طرحوارههای شناختی نامؤثر میپردازند فریمن و همکارانش (۱۹۹۰) به هشت مورد از این فنون شناخت درمانی اشاره کردهاند که در زیر آنها را ذکر میکنیم.
۱- شناخت معنای شخصی: هر کلمهای بسته به افکار خودکار و طرحوارههای شناختی افراد، معنای خاصی برای آنها دارد و درمانگر نباید فرض کند که منظور مراجع از کلمات را میداند.
۲- زیر سؤال بردن مطلق ها: درمانگر در این فن اظهارات افراطی مراجع را که در آنها معمولاً از کلمات همه، همیشه، هرگز، هیچ کس و همواره استفاده میشود را زیر سؤال میبرد تا مراجع نظرش را دقیقتر بیان کند.
۳- اسناد مجدد: گاهی مراجعان خودشان را بابت برخی شرایط و وقایع مقصر میدانند درحالی که خیلی مقصر نبوده اند، درمانگر با کمک این فن به مراجعان کمک میکنند که خود را مقصر ندانند.
۴-برچسب زدن تحریفها: مراجعان با برچسب زدن به تحریفهای شناختی میتوانند افکار خود کاری را که مزاحم استدلال آنها میشوند، دسته بندی کنند.
۵- فاجعه نساختن: مراجعان ممکن است از نتیجهای وحشت داشته باشند که پیش نخواهد آمد. فنی که غالبا این وحشت را برطرف میکند فن «اگر… چه اتفاقی میافتد» میباشد. این فن خصوصاً وقتی مؤثر است که مراجعان نسبت به یک نتیجهی احتمالی واکنش