به اعتقاد اکمن(۱۹۸۴)، کارکردهای اصلی هیجان شامل ارزیابی مداوم از محرک درونی و بیرونی برحسب ارتباطشان با جاندار و آمادگی برای واکنش های رفتاری است که ممکن است به عنوان پاسخ به آن محرک نیاز باشد. یک کارکرد مستقیم بدین ترتیب، تسهیل یادگیری است(رفیعی نیا،۱۳۸۱).
هوش هیجانی در تفکر خلاق به چند طریق به ما کمک می کند:
- مشاهده مسائل از ابعاد بیشتر
- داشتن ایده های جدید و خلاق
- مبتکر بودن
- ایجاد نظرات جدید و راه حل های ریشه ای
- دیدن راه حل های جدید.(کارسو،۱۹۹۹).
۲-۱۰-۱- اهمیت هوش هیجانی درکنترل هیجانات
بخش مهمی از هوش هیجانی به حوزه کنترل درونی هیجانات مربوط می شود و کنترل مورد استفاده در هوش هیجانی پدیده ای تحمیلی و بیرونی به فرد نیست، بلکه یک توانمندی درونی است که فرد را درتولید و هدایت هیجانات یاری می رساند و چنین رویکردی، محصول کنترل درونی در ایجاد و مدیریت هیجانات از یکسو و اشراف به پیامدهای هیجانی ناشی از روابط بین فردی از سوی دیگراست. کنترل و اداره احساسات، کلید بهداشت عاطفی انسان است افرادی که از نظر خود کنترلی در سطح بالایی قرار دارند معتقدند که می توانند به طور مؤثری با وقایع و موقعیت هایی که با آنها مواجه می شوند برخورد نمایند زیرا آنها انتظار موفق شدن و غلبه بر موانع را دارند، راتر (۱۹۹۶) بیان می دارد که افراد دارای کنترل درونی، کنترل کافی بر زندگی خود دارند و در تکالیف خود عملکرد بهتری دارند، کمتر تحت نفوذ دیگران قرار می گیرند و برای مهارت ها و پیشرفت های شخصی خود ارزشی والاتر قائلند، مسئولیت بیشتری برای زندگی و رفتارهای خود می پذیرند، افرادی سخت کوش بوده و درجهت رفع مشکلات خود بیشتر چالش می کنند. (بهرامی،۱۳۸۳)گلمن نیز توانایی کنترل هیجان را با گرایش به حفظ خلق مثبت در ارتباط دانسته به طوری که باعث پیشگیری از حالات افسردگی می شوند(گلمن،۱۳۸۳).
۲-۱۰-۲- اهمیت هوش هیجانی درروابط اجتماعی
عاطفه، بسیاری از رفتارهای ارتباطی، گروهی، تصمیم های سازمانی و رفتارهای مرتبط با سلامت را تحت تأثیر قرار می دهند. خلق مثبت باعث ایجاد ارتباط بیشتر و مؤثرتر و استفاده بهتر از علائم غیر کلامی در روابط اجتماعی می گردد(خسروجاوید،۱۳۸۱).
عاطفه و هیجانات به دلیل نقشی که در فرایند تفکر و ادراک دارند بر قضاوت های واقعی اجتماعی درباره افراد اثر می گذارند.
از نظر بار- اُن افرادی که از نظر هوش هیجانی بالاترند عموماً خوش بین، انعطاف پذیر، واقع گرا، موفق درحل ﻣﺴﺄله و کنارآمدن با استرس ها بدون از دست دادن کنترل هستند(رایف۲۰۰۱نقل از گلستان جهرمی،۱۳۸۳).
اسکات و همکاران(۲۰۰۱) با هفت مطالعه مستقل نتیجه گرفتند افرادی که هوش هیجانی بالا دارند توانایی همدلی و خود کنترلی بیشتری در موقعیت های اجتماعی داشته و مهارت های اجتماعی بیشتری از خود نشان می دهند، با والدین خود مشارکت بیشتر و روابط عاطفی بیشتری با سایرین دارند(مایر، پرکینس، کاروسو وسالووی۲۰۰۱، به نقل از ارجمندی،۱۳۸۳).
نتایج پژوهش ورباخ (۲۰۰۲، نقل از ارجمندی،۱۳۸۳) نشان داد توانایی شناخت احساسات دیگران و تعادل عاطفی رابطه زیادی با برقراری روابط گرم و دوستانه با سایرین دارد: نتایج تحقیقات ارجمندی (۱۳۸۳) نیز بیانگر همبستگی مثبت و معنادار بین مهارت اجتماعی را درافراد بهبود می بخشد و با عملکرد بین فردی بالاتر همسو است(سرافراز، جان نثار، فراهانی،۱۳۸۳).
هوش هیجانی در همکاری با دیگران به چند دلیل مؤثر است:
- لذت بردن از با هم بودن
- تأثیرگذاری بیشتر بردیگران
- ایجاد توافق عمومی
- باور پذیری و اعتماد(کارسو،۱۹۹۹)
۲-۱۰-۳- اهمیت هوش هیجانی در مدیریت
در قرن ۲۱ مدیران به این نتیجه رسیدند که مسئولیت بیشتری به کارمندانشان واگذار کنند و به آنها اعتماد داشته باشند. این کار به تغییرات بنیادی در روش های مدیریت انجامیده است. در روش های مردمی تر در رهبری و مدیریت، آزادی و پاسخ گویی تمرین می شود. در روش های جدید رهبری، اعتماد رکن اصلی است و توانایی ارتباطات بیشتر، مشارکت گروهی و داشتن اهداف تیمی مفید است (اسکراف،۲۰۰۰).
بلیس(۱۹۹۹) تأکید کرد که رهبر برای فعالیت طرفدارانش در دستیابی به اهداف سازمانی نیاز به هوش هیجانی بالایی دارد.