مرحله عملیات صوری: ۱۱ سالگی به بعد
در آخرین مرحله رشد شناختی، کودک به تدریج توانایی تفکر بر حسب امور انتزاعی را کسب میکند و بر قوانین منطق صوری مسلط می شود و بدین لحاظ، این مرحله را مرحله عملیات صوری نام نهاده اند. اندیشههای کودکان در این مرحله علاوه، بر اشیای محسوس، موارد احتمالی و فرضی را نیزشامل می شود و لذا کودکان این مرحله قادر میشوند، تفکر عملی مبتنی بر روش فرضیه ای –قیا سی را به کاربندد، یعنی میتوانند به طرح فرضیه بپردازند و بدون نیاز به مراجعه به اشیای محسوس به وارسی فرضیه خود اقدام کنند.نوجوانان مرحله تفکر صوری آرمان گرا و ناسازگارند پیاژه معتقد است که با ظهور توانایی تفکر صوری فرد میتواند، مسائل کلامی انتزاعی،نظیر مسائل پیچیده ریاضی،را به آسانی حل کند. استدلال علمی، نیز با رشد تفکر صوری امکان پذیر می شود. سه توانایی عملیات صوری (یعنی استدلال منطقی درباره ی ایده های فرضیه ای، تدوین و آزمون فرضیات، وتکنیک و کنترل متغیرها)، امکان به کارگیری روش علمی را که در آن برای یک پدیده مورد مشاهده چند تبیین ممکن پیشنهاد وبه صورت منظم آزمون می شود میسر میسازند (لطف آبادی، ۱۳۷۸).خود محوری یا خودمداری نوجوانی در این مرحله است که عبارت است از نوعی خودآگاهی یا باور نوجوانان مبنی بر این که همان قدر که آن ها به خود علاقه مندند، دیگران نیز به آنان علاقه دارند. نوجوانان بیشتر به احتمالات توجه دارند تا واقعیات،یعنی توانایی تصور امکانات گوناگون آینده و فرضیه سازی (کدیور، ۱۳۸۲).
کاربردهای آموزشی نظریه رشد شناختی پیاژه
این نظریه مبین آن است که بین فرایندهای فکری کودکان و بزرگسالان تفاوت های مهمی وجود دارد.بنابرین والدین وسایر کسانی که با کودکان سر و کار دارند، باید بکوشند تا خود را در موقعیت کودکان قرار دهند و مسائل و پدیده ها را به روش آنان ببینند.تربیت کودکان توسط والدین باید برنیازهای فردی آن ها و سطح درک و فهم آنان در هر مرحله منطبق باشد (سیف، ۱۳۷۷).
در این دیدگاه والدین، رفتار فراتر از ظرفیت شناختی کودک را مدود م شمارند و رفتار با وی را مطابق با درک وی همراه میسازند و با خلق محیطی غنی که در آن ساخت های شناختی کودکان امکان بروز وتحول تدریجی پیدا میکند و با تکیه بر فعالیت های خود انگیخته به آن ها کمک میکند تا پیوند منطقی میان مطالب یا رویدادها را خود پیدا کند و برای کشف دوباره ترغیب شوند. والدین ایده آل در این نظریه، امکان تجربه عینی وقایع برای کودکان، به خصوص کودکان پیش دبستانی فراهم میکند و به آن ها اجازه میدهد مطابق با ظرفیت شناختی خود به مسائل بنگرند و در مورد آن ها اظهار نظر نمایند (لطف آبادی، ۱۳۷۸).
نظریه های نوپیاژه ای و رویکرد خبرپردازی رشد شناختی
نظریه های نو پیاژه ای، نظریه هایی هستند که یافته های مربوط به توجه، حافظه و راهبردها را با بینش های پیاژه در باره تفکر کودکان و ساختن دانش در هم می آمیزد. پیروان نظریه های خبرپردازی (نوپیاژه ای ها ) میگویند، رشد یا تحول کودک، در نتیجه افزایش توانایی پردازش اطلاعات رخ میدهد، نه بر اثر تغییرات حاصل در ساخت های ذهنی و طرحواره ها. پیاژه تحول شناختی، را حاصل برون سازی ودرون سازی میداند. نظریه پردازان خبرپردازی بر این باورند که کودکان سنین مختلف، دارای گنجایش حافظه ای متفاوتی در پردازش عملیات پایه (مثلاً گرفتن) هستند (کندال و مک دونالد، ۱۹۹۳).
اولین تحقیقات روان شناسی در این زمینه در سالهای ۱۹۳۰-۱۹۲۸ به وسیله دو روانشناس به نامهای هارتشورن و می، انجام گرفت و پس از آن تحقیقات پیاژه در رشد اخلاق در سال۱۹۳۲ در کتابی بنام داوری های اخلاقی کودکان منتشر شد. سپس روانشناس دیگری، بنام لورنس کلبرگ از حدود سال ۱۹۴۸ تا کنون در این زمینه تحقیقات گستردهای انجام داده است. در زمینه تحقیقات چندین ساله هارتشورن ومی، در زمینه رشد اخلاق در دبیرستانها، پیچیدگی رشد اخلاقی در کودکان و نوجوانان مشخص شد و اهمیت مسئله هر چه بیشتر آشکار گردید. نظریه ای که مستقیما تحقیقات اخیر رشد اخلاق را تقویت میکند، مربوط به پیاژه است که از نظریه عمومی او در مورد رشد شناخت نشأت میگیرد.تحقیقات پیاژه در زمینه رشد کودک نتیجه بیش از پنجاه سال مطالعه و تحقیقاست.
نظریه پیاژه و کلبرگ در باب رشد خلاق از نظر پیاژه، مانند هوش در قالب مراحلی نظام دار و پی در پی رشد میکند که به رشد شناختی کودک وابسته است و هر مرحله جدید در رشد شناختی،سطح بالاتری از آگاهی اخلاقی را به دنبال خواهد داشت (کندال و مک دونالد، ۱۹۹۳).
پیاژه، حاصل مشاهدات خود را از رشد درک کودکان از وقایع و بالطبع آن قضاوت های اخلاقی کودکان در کتاب داوری اخلاقی کودکان جمع آوری کردهاست.این کتاب، شامل چهار بخش است :
۱ – اولین بخش این گزارش ها، مربوط به نگرش کودکان به قوانین بازی هنگام بازی کردن با مهره ها (تیله بازی) است.۲ – دومین و سومین قسمت گزارش ها، مربوط به تحلیل نگرش کودکان نسبت به قوانین است;منتهی از طریق داستان هایی که برای آن ها شرح داده شده است.۳ – در آخرین فصل کتاب، پیاژه یافته های خود را خلاصه میکند. از نظر پیاژه، کودکان تا حدود دو سالگی فقط با مهره ها بازی میکنند و هیچ قانونی بر فعالیت های آنان حاکم نیست. این بازی ها ممکن است به نوعی تقلید و تکرار از الگو یا نوعی رفتار حرکتی باشد، ولی هیچ گونه آگاهی نسبت به قوانینی که در بازی حاکم است، وجود ندارد.
کودک، بین دو تا شش سالگی، بزرگترها را نگاه میکند که با مهره ها بازی میکنند و شروع به تقلید آداب بازی از آن ها میکند. به کار بستن قوانین، در این مقطع، بسیار خودمدارانه است.کودک فقط آنچه را که دیده است، تقلید میکند، کشیدن دایره، گذاشتن مهره ها، هدف گیری و زدن آن ها،حتی آگاهی نسبت به اینکه از بازی کنار گذاشته شده است نیز به عنوان یک فعالیت اجتماعی وجود ندارد. به اعتقاد پیاژه، کودکان حتی در یک بازی دسته جمعی مثل تیله بازی نیز هر یک، قواعد بازی را به شیوه خود رعایت میکنند(خوی نژاد و جزایری، ۱۳۸۴).