درارتباط باشخصیت خصوصی ما،احساس وجودهمسانی درافکارورفتار،برای سلامت ماامری ضروری است.ازدست رفتن این احساس همسانی نشانگر نابسامانی شخصیت است.
بااین حال دربسیاری مواردتحقیقات نتوانسته نشان دهدکه شخصیت به آن اندازه که نظریه ها واحساس شهودی ماحکم می کندهمسانی دارد(زمینه روانشناسی،براهنی،محمدتقی،۱۳۸۲).
تعریف سلامت روانی
درموردسلامت روانی ،تعاریف نظری فراوانی وجود داردویک توافق جمعی ومشترک بین اندیشمندان رشته های مختلف دراین موردوجود ندارد.مثلاًپزشکان وافرادی که بادیدگاه پزشکی به این مسئله نگاه می نگرند،سلامت روان رامنوط به نداشتن علایم بیماری تلقی می نمایندو روانشناسان و ورانپزشکان نیزفردی را ازنظرروانی سالم می دانندکه دچارعلائم روانی که بیانگراختلال درکارکرد های روانی است ،نباشدوبتواندبه هنگام مواجهه بامسایل ومشکلات اجتماعی ،تعادلی دررفتارهایش برقرارنماید.
کارشناسان سازمان بهداشت جهانی سلامت فکر وروان راچنین تعریف می نمایند:
سلامت فکر،عبارت است ازقابلیت برقراری ارتباط هماهنگ وموزون بادیگران،تغییر واصلاح محیط فردی واجتماعی ،حل تضادها،مشکلات وتمایلات فردی به طورمنطقی،عادلانه ومناسب(میلانی فر،۱۳۷۳).
تاریخچه سلامت روانی
تاریخچه سلامت روانی باتوجه به وجود بیماریهای روانی اززمانی که بشر وجود داشته ومخصوصاً زندگی اجتماعی راشروع کرده همراه بوده است.پیداکردن ،شروع وآغاز هرنهضتی به خصوص نهضت های اصلاحی وعلمی به علت داشتن منابع گوناگون وچند جانبه مسئله مشکلی است.درحقیقت روانپزشکی را می توان قدیمی ترین حرفه وتازه ترین علم به شمارآورد.
ازاسناد ومدارک موجود چنین استنباط می شودکه تااواخر قرن هیجدهم وهمزمان باانقلاب کبیرفرانسه ازتاریخچه سلامت روانی اطلاعات کافی دردست نیست به علت جهل وبی سوادی ازبروز بیماری های روانی،اختلافات رفتاری وبیماریهای روانی رابه دخالت ارواح خبیثه وشیاطین ،قدرت های ماورای انسانی ونفوذعوامل طبیعی مانندخورشید ماه ورعد وبرق دربدن می دانستندکه بااین بیماری هابانیروی ماوراء الطبیعه وساطت افرادمقدس درنزدخدا بهبود یابندواین شفاعت موقعی اتفاق می افتدکه بیماردرخواب باشد.
اولین باربقراط فیلسوف مشهوریونانی بودکه خرافات درباره بیماری های روانی راکنارگذاشت واختلافات روانی رابه طرف پزشکی کشانید.دراوایل قرن سیزدهم واوایل رنسانس ارتباط جسم و روان ویکپارچگی واکنش آنها موردبحث قرارگرفت.