مکتب رفتارگرایی: انسان سالم به عقیده اسکینر[۲] معادل با رفتار منطبق با قوانین و ضوابط جامعه است و چنین انسانی وقتی با مشکل مواجه میشود تا هنگامی که از طریق جامعه به هنجار تلقی شود، از طریق شیوه اصلاح رفتار برای بهبودی و به هنجار کردن رفتار خود و اطرافیانش به طور متناوب استفاده میجوید.
مکتب شناختی: آلبرت آلیس[۳] اصول سیزدهگانهای به عنوان معیار برای سلامت روان در نظر گرفته است که عبارتند از نفع شخصی، رغبت اجتماعی، خودفرمانی، تحمل، انعطافپذیری، پذیرش عدم اطمینان، تعهد و تعلق نسبت به چیزی خارج از وجود خود، تفکر علمی، پذیرش خود، خطر نمودن، لذتگرایی بلند پایا (نجات، ۱۳۷۸).
مکتب زیستگرایی: مکتب زیستگرایی در مطالعه رفتار انسان، بیشترین اهمیت را بر بافتها و اعضای بدن قایل میشود. این مکتب که پایه اصلی روانپزشکی را تشکیل میدهد بیشتر بر بیماری روانی توجه دارد نه بهداشت روانی.
این دیدگاه از علم پزشکی الهام میگیرد، زیرا علم پزشکی معتقد است که بیماری جسمی در اثر بی نظمی در عملکرد یا در خود دستگاه به وجود میآید اگر رفتار شخص از هنجار منحرف شود به این دلیل خواهد بود که دستگاه روانی او اختلال پیدا کرده است. طبق این دید، بهداشت روانی عبارت است از نظام متعادلی که خوب کار می کند اگر تعادل به هم بخورد، بیماری روانی ظاهر خواهد شد (گنجی، ۱۳۸۰).
مفهوم بهداشت روانی در قرآن
با مراجعه به قرآن و تفسیر المیزان چهار مفهوم از میان مفاهیم متعدد انتخاب گردید که با مفهوم بهداشت روانی نزدیکی بیشتری از نظر معنی میتوانند داشته باشند این مفاهیم چهارگانه عبارتنداز: ۱- سکینه ۲- حیات طیبه ۳- قلب سلیم ۴- نفس مطمئنه (حسینی، ۱۳۶۴).
سکینه از ماده سکون است و در اصطلاح قرآن به معنی آرام بودن دل و فقدان هر گونه نگرانی و اضطراب میباشد. حیات طیبه یا زندگی پاکیزه نتیجه عمل صالح است واینکه چنین زندگانی خاص همین دنیا است. حیات طیبه درعمل به معنی تحقق جامعهای است که صفات و ویژگیهایی همچون امنیت، رفاه و آسایش، عشق و ایثار، تعاون و همدلی، متصف و از رذائل و خبائثی همچون ظلم و تجاوز، خیانت و فساد و نگرانی و تشویش به دور باشد. قلب سلیم از دو مفهوم سکینه و حیات طیبه به مفهوم بهداشت روانی نزدیکتر است طبق نظر علامه طباطبایی، قلب سلیم قلبی است که از هر گونه بیماری و انحراف اخلاقی واعتقادی به دور باشد نفس مطمئنه، اطمینان حاصل در نفس مطمئنه هرگز به معنی آرامش ناشی از غفلت نیست بلکه محصول کوشش و حرکت آگاهانهای است که با آگاهی و درک کامل فرد از حضور نقص در خود از یکسو و توجه او به کمال مطلوب و با عروج به بالاترین قلههای کمال انسانی خاتمه مییابد (حسینی، ۱۳۶۴).
دیدگاههای مربوط به سلامت روان
الف) رویکرد انسانگرایی
۱- دیدگاه مازلو :
امروزه گونهای نظریه پردازی مردم پسند وجود دارد که با نامهایی از قبیل نظریه خود شکوفایی ، روانشناسی انسان گرا یا روانشناسی جهان سوم شهرت دارد . این نظریه در میان روانشناسانی که به مسائلی از قبیل رشد شخصی و اجتماعی تحول و توسعه سازمانی و نهادی و زمینه های مشابه علاقه مندند جنبشی مهم است . در واقع محکمترین تایید آن ظاهراً از سوی کسانی است که بر اساس فرض معتبر بودن نظریه های خود شکوفایی مربوط به انگیزه برنامه های توسعه مدیریت و سازمانی پیشنهاد می کنند . نظریه خود شکوفایی ناشی از کار فلاسفه وجودی است که استدلال کرده اند مردم برای یک وجود با معنا ، ماندنی و از قوه به فعل قابلیت دارند ، در نتیجه شرایط و محیطهایی که در آن به سر می برند از عمل به رفتار ، به گونهای با معنا و خود شکوفایانه باز ماندهاند ( ناصری، ۱۳۸۴).
نظریه خود شکوفایی در توجیه استدلال خود مبنی بر این که شخص واجد توانایی بالقوه و آرزو برای خود شکوفایی ، رشد ، و توسعه است ، چه نظریه ای در رابطه با فرایند های انگیزشی به کار می برد ؟ نظریه مازلو که امروزه اشتهار بسیار دارد پیشنهاد می کند که رفتار شخص پیرامون سلسله مراتبی از انگیزه های سازمان می یابد ، به طوری که پایین ترین آنها نیازهای فیزیولوژیکی از قبیل گرسنگی و تشنگی هستند . هنگامی این نیازها کامروا شوند ، نیازهای ایمنی به عنوان موثر در رفتار برجستگی می یابد . به دنبال اینها در سلسه مراتب نیاز های اجتماعی ، عزت نفس و خود شکوفایی به عنوان انگیزه های رفتار ظاهر می شوند . در تمام این نیازها مازلو استدلال می کند که اولویت نیاز بالاتر به عنوان تابعی از کامروایی نیازی که در سلسه مراتب نیازها بلافاصله در زیر آن قرار دارد افزایش پیدا می کند . بسیاری از نویسندگان با پیشنهاد این که امروز اکثر مردم نیازهای پائینتر خود را ارضاء کرده و در محیط کار در پی کامروایی نیازهای بالاتر خود هستند ، مازلو را تایید و حمایت کرده اند . بدین جهت ، اگر می خواهیم رفتار کار بر انگیخته و باورو داشته باشیم باشد محیط های کار را طوری تغییر دهیم که به نیازهای سطح بالا فرصتی برای ارضاء و کامروایی بدهند . بهبود محیط های کاری هم برای سازمان سودمند است و هم برای فرد ، چه کامروایی فرد برای خودشکوفایی ، او را خلاقتر ، بارورتر ، کمتر تدافعی و تواناتر در تعامل با دیگران می سازد.(همان منبع).
۲- دیدگاه آدلر :
زندگی به عقیده آدلر « بودن » نیست بلکه « شدن » است . بنا بر نظر آدلر فرد برخوردار از سلامت روان شناختی توان و شهامت یا جرات عمل کردن را برای نیل به اهدافش دارد . چنین فردی جذاب و شاداب است و روابط اجتماعی سازنده و مثبتی با دیگران دارد . فرد دارای سلامت روان مطمئن و خوشبین است و ضمن پذیرفتن اشکالات خود در حد توان اقدام به رفع آنها می کند . سلامت روان به عقیده آدلر یعنی داشتن اهداف مشخصی در زندگی ، داشتن فلسفه ای استوار و مستحکم برای زیستن ، روانبط خانوادگی و اجتماعی مطلوب و پایدار ، مفید بودن برای همنوعان ، جرات و شهامت و قاطعیت ، کنترل داشتن بر روی عواطف و احساسات ، داشتن هدف نهایی کمال و تحقق نفس ، پذیرفتن اشکالات و کوشیدن در حد توان برای حل اشتباهات .(خدا رحیمی ، ۱۳۷۴ )
۳- دیدگاه اریک اریکسون :
به عقیده اریکسون سلامت روان شناختی اصولاً منیجه عملکرد قوی و قدرتمندی «من» است . سلامت روان شناختی را می توان در قالب این توانائیها و در هر مرحله از رشد روانی – اجتماعی تعریف کرد . توانایی مرتبط با اولین مرحله رشد روانی – اجتماعی در طفولیت «امید» است . مرحله دوم رشد روانی – اجتماعی «اراده» است . سومین مرحله رشد روانی – اجتماعی منجر به بروز توانایی احساس «هدف» می شود . چهارمین توانایی بشر « شایستگی » است که در نهایت مشخص کننده مهارت و خبرگی فرد است . توانایی و قدرتی که در نوجوانی بروز می کند « وفاداری » است . عشق توانایی متمایز کننده ششمین مرحله رشد روانی – اجتماعی است که اریکسون آن را بزرگترین قدرت بشر می داند . توانایی و قدرت مرتبط با مرحله مولد بودن زندگی «مراقبت» است . توانایی متناسب برای اخرین مرحله رشد روانی – اجتماعی «خردمندی» است . به عقیده اریکسون سلامت روان شناختی هر فرد به همان اندازه ای است که توانسته است توانایی متناسب با هر کدام از مراحل زندگی را کسب کرده باشد . سلامت روان شناختی ارائه کرده است : « فردی که در جامعه زندگی می کند بایستی از تعارض عاری باشد ، بایستی از استعداد و توانایی بارزی استفاده کند ، در کارش ماهر و استاد باشد ، ابتکار نا محدود داشته باشد ، از انجام لحظه به لحظه حرفه اش پسخوراند بگیرد و در نهایت در مورد فرایند زندگی نظریه معنوی روشن و قابل درکی داشته باشد .(همان منبع)
۴- دیدگاه کارن هورنای :
به عقیده وی انسان برخوردار از سلامت روان دارای این ویژگی هاست :
الف) احساس عدم امنیت نمی کند و لذا فاقد پرخاشگری و خودشیفتگی است .
ب) قدرتمندی نیازهای دهگانه در او خفیف است ، بعلاوه قابلیت تغییر و تحول و جایگزینی این نیازها را دارد.
ج) انسان سالم از هر سه نوع طبقه کلی نیازها با توجه به اوضاع و احوال متناسب استفاده می کند، در حالیکه کودکان فقط به سوی دیگران میروند، نوجوانان در مقابل دیگران میایستند و سالمندان از دیگران دوری می کنند .
د ) انسان سالم به دلیل اگاهی از « خود واقعی اش » و استعدادهای بالقوه خود تسلیم محض محیط اجتماعی و فرهنگی نیست بلکه ابتکار و شخصیت خودش را عهده دار می شود
هـ ) خود شناسی و کوشش برای تحقق استعدادهای فطری و ذاتی وظیفه اخلاقی و امتیاز معنوی شخصیت سالم است و هدف او کمال