- مرحله میانی: طی این مرحله خشم و آزار افزایش و شدت می باید، زوجین انتظار دارند شریکشان به شیوه های منفی مشخص رفتار کنند. در این مرحله شروع بی تفاوتی فزاینده گزارش می شود. بعضی از همسران شروع به سبک و سنگین کردن مزایا و معایب ازدواج خود می کنند و تصمیم می گیرند که آیا به ازدواج خود ادامه بدهند یا آنرا فسخ می کنند. تلاش برای خشنودسازی همسر کمتر دیده می شود اما تلاش برای حل مسئله افزایش می یابد ( میلر ، ترجمه بهاری، ۱۳۸۵).
- مرحله پایانی: در این مرحله احساس و ابراز خشم زوجین به خود، دیده می شود. احساس اعتماد کاهش یافته و احساس بی تفاوتی و درماندگی افزایش می یابد. رایج ترین افکار طی این مرحله مربوط به خاتمه ازدواج و تعیین دقیق نحوه انحلال آن است. به هر حال هنوز ممکن است ابهاماتی وجود داشته باشد. قبل از این مرحله مشاوره به ندرت دنبال می شود. اما در این مرحله بسیاری از ازدواج ها به آخرین تلاش خود برای نجات ازدواج یا ترک آن، به زناشویی درمانی اقدام می کنند. ( میلر ، ترجمه بهاری، ۱۳۸۵).
۲-۱-۸) فرایند حل تعارض:
میلر و همکاران معتقدند : قبل از رسیدن به هر نتیجه ای، زن ها و شوهرها فرایند تلاش برای برخورد کردن با مشکلات را طی می کنند. شیوه عمل آنها معمولا یکی از موارد زیر است:
- اجتناب کردن: در رویارویی با مسئله ای بالقوه تعارض انگیز، برخی زن و شوهرها سعی می کنند از طریق پرحرفی، از کنار آن گذشتن، یا تغییر موضوع، آن را تلطیف کنند. آنها برای اجتناب از تعارض، سعی می کنند اهمیت موضوع را نادیده بگیرند یا حتی انکار کنند .
- ترغیب کردن: گاهی مواقع زن و شوهرها می کوشند یکدیگر را به فکر کردن درباره روش برخورد با مسئله ترغیب کنند. یکی از همسران ممکن است با قدرت بیشتر و با زور و کلک، دیگری را راضی یا ترغیب و طرف مقابل نیز سرانجام اطاعت کنند. این روش برخورد می تواند مسئله را حل و فصل کند اما حاصل آن «غالبا» احساسات منفی دو طرف است.
- آشتی کردن: راه دیگر برای رفع تعارض، آشتی کردن است. یعنی رسیدن به راه حل از طریق مصالحه، در اینجا هر یک از زن و شوهرها خاصعانه به یکدیگر امتیازاتی می دهند که برای دیگری مهم است. این راه حل ممکن است موثر افتد اما ممکن است برای هر دو طرف کاملا رضایت آمیز باشد یا نباشد.
- بلاتکلیفی: با این فرایند همسران درباره راه حل ها بحث می کنند و بدان ها نزدیک می شوند، اما هرگز به جواب نمی رسند. آنها در حین جر و بحث های خود صورت مسئله را پاک می کنند. ساعتها حرف می زنند اما ذره ای عمل نمی کنند. این روش در دراز مدت رضایت بخش نیست .
- مشارکت جویی: این فرایند از مصالحه فراتر می رود. در این فرایند، هر یک از زوجین درصدد هستند که راه حلی برای مسئله پیدا یا ابداع کنند که به نفع هر دوی آنهاست. در این فرایند، زن و شوهر هر دو با هم هماهنگ می شوند و کل اطلاعات و آگاهی خود را برای درک و فهم تعارضاتشان به کار می گیرند و یک راه حل عملی ابداع می کنند. اساس توافق و وفاق است. تصمیم گیری به نفع هر دوست . (میلر و همکاران، ترجمه بهاری، ۱۳۸۵).
۲-۲) نظریه عقلانی- عاطفی الیس[۱]
درمان عقلانی- عاطفی نوعی درمان شناختی است که براصول رفتار درمانی تاکید دارد. این رویکرد جامع و کامل بر نوع تفکر، شیوه های قضاوت اشخاص ، تصمیم گیری ها و فعالیت تمرکز دارد.ماهیت این رویکرد آموزشی و دستورالعملی است (روش مستقیم) و به میزان مساوی بر فعالیتهای شناختی، پاسخهای عاطفی و واکنشهای رفتاری توجه دارد.درمان با تمرکز به عواطف و رفتارهای آشفته و مختل زوجین مراجعه کننده شروع شده و با بحث و مجادله با افکار غیر منطقی تولید کننده این عواطف و رفتارها پایان می پذیرد.(کوری[۲]،۱۹۹۶).
۲-۲-۱) مروری بر نظریه درمان عقلانی- عاطفی آلبرت الیس
آلبرت الیس در سال ۱۹۱۳ در سن پترزبورگ متولد شد و در نیویورک پرورش یافت. در اوایل کودکی ۹ باربه بیماری نفریت مبتلا شد، در سن ۱۹ سالگی به بیماری قند مبتلا شد. و در سن ۴۰ سالگی دیابت گرفت. می توان گفت وی دارای یک زندگی استثنایی بود اما از نیرو و انرژی فراوانی بهره می برد. (کوری ، ۱۹۹۶).
در ۱۶ سالگی علاقه زیادی به فلسفه داشت. فلسفه مطالعه کرد تا به افراد کمک کند نقطه نظر فلسفی خود را تغییر دهند و روشهایی برای کاهش رفتارهای خود تخریبی ایجاد نمایند (شارف[۳]، ۱۹۹۶).
الیس دریافت که رایزن خوب و با مهارتی می تواند برای مردم باشد و از این کار لذت ببرد. بنابراین تصمیم گرفت در رشته روانشناسی به فعالیت بپردازد (کوری،۱۹۹۶).
وی به دیدگاه فلسفی رواقی، نظرات کانت و دیدگاه های اسپینوزا[۴]، برتراندراسل[۵]، شکسپیر[۶]، علاقمند شد و آنها را با علاقه دنبال کرد. (کریستی[۷]، ۱۹۸۹؛ شفیع آبادی، ۱۳۸۳؛ شارف، ۱۹۹۶).
او کار خود را در زمینه مشاوره ازدواج، خانواده و مسائل جنسی شروع کرد. در سال ۱۹۵۶ در همایش سالانه انجمن مشاوره آمریکا مقاله «درمان منطقی» مورد توجه قرار گرفت. بعد از کاربرد اصطلاح «درمان منطقی» پشیمان شد، زیرا برای برخی روانپزشکان سوء تفاهم ایجاد کرده بود که در این نظریه عواطف نادیده گرفته شده است به همین دلیل نام نظریه خود را به درمان «عقلانی- عاطفی» تغییر داد. (شارف، ۱۹۹۶ ).
اپیکتتوس[۸] یکی از پیروان مکتب رواقی در نظریه خود توصیه هایی را می نماید که به مقدار زیادی با مبانی نظری درمان عقلانی، عاطفی همخوانی دارد. او اعتقاد دارد :هیچ چیزی وجود ندارد که خوب یا بد باشد،بلکه تفکر ماست که آنرا خوب یا بد می کند. در حیطه مذاهب، چند تن از متفکران آیینهای باستانی تائو و بودا نیز بر دو نکته اصلی از فلسفه رواقیون تاکید کرده اند:اول آنکه بنظر آنها ، عواطف انسان اساسا زاده فکر[۹] است و دوم آنکه، درمانگر برای تغییر و کنترل احساسات مراجع باید عقاید فرد را دگرگون کند(کرسینی[۱۰]، ۱۹۷۳ ؛شفیع آبادی،۱۳۸۳ ).
۲-۲-۲) تعارض های زناشویی و حل آن از دیدگاه درمان عقلانی- عاطفی:
آلبرت الیس ابتدا کار خود را با مشاوره ازدواج و زناشویی آغاز کرد. او در سال ۱۹۴۰ به درمان مشکلات روابط زناشویی و مسایل جنسی پرداخت و در اثر کار کردن دریافت در اکثر موارد آشفتگی زناشویی حاصل وجود افکار غیر طبیعی در هر دو همسر است. او دریافت اگر مردم برای یک زندگی سعادتمندانه همکاری کنند، زندگی صلح آمیزی خواهند داشت (درایدن[۱۱]،۱۹۸۸؛ به نقل از الیس، ۲۰۰۰).
الیس اولین قدم برای کاربرد زوج درمانی عقلانی _ عاطفی[۱۲] در درمان مسایل و مشکلات زناشویی را ،از طریق انتشار کتاب «چگونه با یک فرد عصبی زندگی کنیم» برداشت . او این کتاب را در سال ۱۹۵۷ نوشت که به شدت مورد استقبال عموم مردم قرار گرفت. در سال ۱۹۶۱ به همراه هارپرکتاب راهنمای ازدواج موفق را نوشت. او در این کتاب این نظر را مطرح کرد که آشفتگی زناشویی[۱۳] و نارضایتی زناشویی[۱۴] با هم فرق دارند. به نظر آنها انتظارات غیر واقعی درباره روابط صمیمانه نقش مهمی در ایجاد و تداوم نارضایتی و آشفتگی زناشویی دارد. به نظر آنها وجود باورهای غیر منطقی در زوجین حالتی را ایجاد می کند که آنها را نوروتیک دو نفره[۱۵] می نامند. در نظریه عقلانی- عاطفی بین تعارض زناشویی و نارضایتی تمایز قائلند. به نظر آنان نارضایتی زناشویی زمانی رخ می دهد که یکی یا هر دوی زوجین چیزی را از طرف مقابل انتظار دارد که بدست نمی آورند، در نتیجه دچار احساس نارضایتی می گردد. آشفتگی زناشویی زمانی رخ می دهد که یکی یا هر دو زوج بخاطر این نارضایتی دچار آشفتگی عاطفی می شوند. بنابراین آنها ممکن است خود را مضطرب، عصبانی، کینه توز و افسرده سازند و یا احساس گناه، نفرت، کینه، حسادت در خود ایجاد نمایند. در نتیجه، این حالات در فرآیند مذاکره، ارتباط سازنده و حل مسئله که موجب حل مشکل نارضایتی می گردد مداخله کرده و اوضاع را بدتر می سازد. به علاوه وقتی یکی یا هر دوی زوجین از نظر هیجانی آشفته گردند عموما به یک روش خود تخریبی و به دنبال آن تخریب روابط زناشویی روی خواهند آورد. مطابق دیدگاه عقلانی- عاطفی، روابط سازنده، مذاکره و حل مساله عامل اساسی حل تعارض زناشویی است. (الیس، ۱۹۶۱؛ هارپر[۱۶]، ۱۹۶۱به نقل از فریدی،۱۳۸۵).
وقتی زوجین دچار آشفتگی عاطفی شدید گردند دیگر نمی توانند به روش صحیح مذاکره کنند و از روش حل مسئله برای حل مشکل خود بهره مند گردند. مطابق نظر زوج درمانی عقلانی- عاطفی آشفتگی زناشویی حالتی از [۱۷]IC است که ناشی از باورها و عقاید غیر طبیعی الزام آور، اجباری و توام با قاطعیت درباره همسر و روابط زناشویی است. وقتی به طور طبیعی یک همسر نتواند خواسته ها و آروزهای زوج دیگر را برآورده سازد حالتی از نارضایتی و ناخشنودی را ایجاد می کند. این نارضایتی می تواند به عنوان یک واقعه فعال کننده عمل کند و باورهای غیر طبیعی را طوری فعال سازد که پیامد آن آشفتگی زناشویی باشد. زمانی که یکی یا هر دو زوج اعتقاد پیدا کنند که نیازها و تمایلات و خواسته ها و انتظارات آنها از همسرانشان بدون کم و کاست اجبارا باید فراهم گردد تعارض و آشفتگی زناشویی بروز خواهد کرد. وقتی یکی یا هر دوی زوجین این باور غیر منطقی را دنبال کنند که تو باید همان باشی که من می خواهم همان گونه فکر کنی، رفتار کنی که من دوست دارم در غیر این صورت به درد نمی خوری آشفتگی زناشویی شعله ور خواهد شد(درایدن، ۱۹۸۸ ؛به نقل از ا لیس، ۲۰۰۰).
[۱]. A.Ellis
[۲]. Corey
[۳]. Sharf
[۴]. Spinoza
[۵] .B. Russell
[۶]. Shakespeare
[۷]. Christy
[۸]. Epictetus
[۹] . Ideologenic
[۱۰] Corsini