طرحواره درمانی درمانی است ابتکاری و تلفیقی که توسط یانگ و همکارانش پایه گذاری شده است او در این درمان کوشیده است تا با بکارگیری مبانی و راهبردهای روش های درمان شناختی – رفتاری (CBT) و مولفه هایی از سایر نظریه ها مثل دلبستگی، روابط شیء ای، ساختار گرایی و روان تحلیلگری و تلفیق یکپارچه و منسجم آنها با یکدیگر یک مدل درمانی جدید را برای درمان اختلالات دیرپایی مثل اختلالات شخصیت و اختلالات مزمن محور یک ارائه دهد.
سه دهه پیش بک مطرح ساخت که هرچند کاربرد اطلاعات مربوط به دوران کودکی برای درمان دوره حاد افسردگی و اضطراب لازم نیست اما برای درمان مشکلات مزمن شخصیتی ضروری به نظر می رسد.طرحواره درمانی به درک پایه های مشکلات روانشناختی فرد در دوران کودکی، ارتباط مراجع – درمانگر و نشاندن فرمول بندی مشکل بر زمینه تاریخچه فردی گسترده تری پای می فشارد.وقتی که رفته رفته درمانگران از درمان اختلالهای محور یک مثل اضطراب به سمت کار بر روی اختلالات عمیقتر مثل اختلالات شخصیتی محور دو حرکت کردند با محدودیت های مدل شناخت درمانگری بک رو به رو شدند. بیماران مبتلا به اختلالات شخصیتی مجموعه ای از مشکلات پیچیده و مقاومی را دارند که در بسیاری از موارد روند درمان را متوقف می سازد. بنابراین یانگ تحت تاثیر ساختار گرایی طرحواره درمانی را بنا نهاد که اختلالات شخصیتی و دیگر اختلالهای دیرپا را نشانه رفته است.تجربه نشان داده است که طرحواره درمانی در درمان افسردگی و اضطراب دیرپا، اختلالهای خورد و خوراک، مسایل زناشویی و مشکلات پایدار در حفظ روابط صمیمانه سازگار، اثربخش بوده است همچنین این روش در مورد مجرمان و در پیشگیری از عود در میان سوء مصرف کنندگان مواد مخدر کارایی دارد.
۴-۴-۲-حیطههای طرحوارهها
یانگ ۱۸ طرحواره را در قالب پنج حیطهی اصلی طبقهبندی کرده است و آنها را به عنوان حیطههای طرحواره معرفی میکند (یانگ و همکاران، ۲۰۰۳؛ بارلو، ۲۰۰۲؛ سیموس، ۲۰۰۲؛ تاریر[۱] و همکاران، ۲۰۰۸) این حیطهها عبارتند از:
حیطهی یک: بریدگی و طرد[۲]
افرادی که در این حیطه قرار میگیرند قادر نیستند دلبستگیهای ارضاکنننده و ایمن را با دیگران شکل بدهند. خانوادههای این افراد که ریشهی شکلگیری این حیطه در کودکی هستند، معمولاًٌ ناپایدار، آزاردهنده، سرد، طردکننده و منزوی از دنیای اطراف خود میباشند. در این افراد نیازهای بنیادین امنیت، آرامش خاطر، پذیرش، حمایت، ثبات، همدلی و راهنمایی به سبک قابل پیشبینی برآورده نشده است.
طرحوارههایی که در این حیطه قرار میگیرند، عبارتند از :
۱- رها شدگی ـ بیثباتی[۳]
درک ناپایداری و غیرواقعی بودن حمایت و ارتباطات فرد با دیگران، در این نوع طرحواره میگنجد. افراد دارای این نوع طرحواره بر این باورند که افراد مهم در زندگی آنها ارتباطات خود را با آنها ادامه نمیدهند و انتظار ترک شدن از جانب دیگران را دارند. این افراد معتقدند که افراد مهم زندگیشان قادر نخواهند بود که به حمایت هیجانی و ارتباط قوی و مستمر با آنها ادامه دهند، چون باور دارند که این افراد، بی ثبات و غیرقابل پیشبینی هستند و آنها را به خاطر فرد دیگری ترک خواهند کرد.
۲- محرومیت هیجانی[۴]
افراد دارای این طرحواره انتظار دارند که نیازهای هیجانی آنها توسط افراد مهم زندگیشان، به طور کافی برآورده نخواهد شد. سه شکل محرومیت هیجانی وجود دارد:
الف) محرومیت از مراقبت[۵]: فقدان توجه، عاطفه، گرمی یا محبت؛
ب) محرومیت از همدلی[۶]: فقدان درک، عدم خودافشاگری و تبادل دو طرفه احساسات، نداشتن شنونده؛
ج) محرومیت حمایت[۷]: فقدان هدایت و راهنمایی دیگران.
۳- بیاعتمادی ـ بد رفتاری[۸]
این طرحواره عبارت است که از این که دیگران آزاردهنده، صدمه رساننده، متقلب، دروغگو و بیصداقت هستند. این افراد معتقدند که اگر دیگران فرصت پیدا کنند، حتماً آنها را استثمار خواهند کرد.
۴- نقص ـ شرم [۹]
افراد این طرحواره معتقدند که افرادی حقیر، پست، بد و بیارزش هستند و دیگران آنها را دوست ندارند. به همین دلیل در درون خود احساس پرخاشگری و بیارزشی دارند و احساساتی همچون دوست نداشتنی بودن را تجربه میکنند. این افراد ممکن است نسبت به سرزنش و مقایسه شدن با دیگران به طور افراطی حساس باشند و از بودن با دیگران احساس عدم امنیت داشته باشند و در عین حال در حضور دیگران احساس شرم و خجالت داشته باشند.
۵- انزوای اجتماعی ـ بیگانگی[۱۰]
در این طرحواره، فرد این تجربهی ذهنی را دارد که به نوعی از دیگران متفاوت است و متعلق به گروه یا دستهای نیست و با دیگران فرق دارند.
حیطه دو: خودگردانی و عملکرد مختل[۱۱]
خودمختاری، توانایی مجزا ساختن فرد از خانواده و عملکرد مستقل متناسب با سن است. افراد دارای این حیطه از طرحواره در مجزا کردن خود از خانواده و نمادهای والدینی و عملکرد مستقل مشکل دارند. به عبارت دیگر، در طول دورهی کودکی، خانوادهی این افراد در کارهای کودک بسیار دخالت میکردند و به طور افراطی، حمایت کننده بودند. این افراد در شکل دادن یک هویت مستقل دچار اشکال هستند.
طرحوارههای این حیطه عبارتند از:
۶- وابستگی ـ بیکفایتی[۱۲]
افراد دارای این طرحواره، در پذیرفتن مسوولیتهای روزانه بدون کمک دیگران احساس ناتوانی میکنند. این طرحواره اغلب به عنوان احساس درماندگی یا منفعل بودن خود را نشان میدهد.
۷- آسیبپذیری نسبت به صدمه یا بیماری[۱۳]
محتوای این طرحواره حاوی ترس اغراقآمیز و فاجعه آمیز کردن هر نوع ضربه و ناتوانی در کنار آمدن با صدمه یا بیماری است که سه قسمت می باشد:
۸- گرفتار[۱۶] ـ خودتحول نایافته[۱۷]
این طرحواره غالب اوقات شامل درگیر شدن هیجانی افراطی و نزدیکی بیش از حد فرد با دیگران است. این افراد باور دارند که فردیت بهم ریختهای دارند و در نتیجه، بدون حمایت مستمر دیگران قادر نخواهند بود که عملکرد مناسبی داشته باشند و به زندگی خود ادامه دهند. همچنین، احساس همجوشی مستمر با دیگران و هویت فردی بیکفایت از دیگر مشکلاتی است که این افراد دارند. در نتیجه، احساس پوچی مزمن، بیهدفی و پوچگرایی میکنند.
۹ – شکست[۱۸]
در این طرحواره، باور بر این است که فرد به طور غیرقابل اجتنابی در زمینههای مختلف شکست خواهد خورد و نمیتواند به سبک با کفایتی به حد همتایان خود برسد.
حیطهی سه: حد و مرزهای مختل[۱۹]( محدودیت های مختل)
نقص در حد و مرزهای درونی، بیمسوولیتی در قبال دیگران و یا فقدان هدف گزینی طولانی مدت از مشخصه های این حیطه است. این مشکلات منجر به عدم رعایت حقوق دیگران، عدم همکاری با دیگران، اقدام به کارهای غیرقانونی و عدم برنامهریزی شخصی واقعگرایانه میشود. خانوادههای این افراد، اغلب خانوادههای بسیار دخالت کننده و سهلگیر هستند که حس برتر بودن را در فرد القا می کنند. در برخی موارد، کودک ممکن است به دلیل عدم رعایت قانون مورد تنبیه قرار نگیرد و یا مراقبت، راهنمایی و هدایت کافی را دریافت نکند.
طرحوارههای این حیطه عبارتند از:
۱۰- استحقاق[۲۰] ـ بزرگ منشی
در این طرحواره ، فرد معتقد است که از دیگران بالاتر و ارجحتر است و بنابراین، مستحق دریافت حقوق ویژه میباشد. احترام به قانون و حقوق دیگران در این افراد مشاهده نمیشود. معمولا این افراد هر کاری را در هر زمانی که دوست داشته باشند، بدون در نظر گرفتن واقعیتهای موجود و ضرر به دیگران، انجام می دهند و به منظور کسب قدرت یا کنترل، تأکید اغراقآمیزی بر برتر بودن خود دارند. سعی بسیاری میکنند که بر دیگران غالب شوند، نقطهنظرهای خود را به دیگران تحمیل میکنند و رفتارهای دیگران را در جهتی که تمایل دارند، هدایت میکنند، بدون این که با آنها همدلی داشته باشند و یا احساسات آنها را در نظر بگیرند.
۱۱– خودکنترلی بیکفایت ـ خود قانونمندی ناکارآمد[۲۱] (خویشتن داری و خود انضباطی ناکافی)
افراد دارای این طرحواره نمیتوانند به طور کارآمدی خود را کنترل کنند، تحمل ناکامی در کسب اهداف فردی در آنها بسیار ناکارآمد و مختل است و در صورت ناکامی، به صورت بسیار افراطی هیجانهای خود را بیان میکنند و تکانشی رفتار میکنند.
حیطهی چهار: هدایت شدن توسط دیگران[۲۲]( دیگر جهت مندی)
افرادی که در این حیطه قرار میگیرند تأکید زیادی بر ارضای نیازهای دیگران در مقایسه با نیازهای خودشان دارند و این کار را برای کسب تأیید، حفظ ارتباط عاطفی و اجتناب از تنبیه انجام میدهند. خانوادهای که این افراد در آن رشد یافتهاند، خانوادههایی هستند که پذیرش شرطی را برای کودک فراهم کرده بودند. به این معنا که کودک باید جنبههای مهمی از خودش را سرکوب کند تا بتواند عشق، توجه و تأیید کسب کند. در چنین محیطی، نیازها و خواستههای گروه به نیازها و احساسهای کودک ارجح است.
۱۲- اطاعت[۲۳]