دراین بخش بیش از توصیف این دو الگو (شانل تعاریف، مقایسه ها و نقاط ضعف و قوت آنها) به تصریحی که برخی از مؤلفان (مانند پتریدز وفارنهام،۲۰۰۰) در متمایز ساختن این دو الگو از یکدیگر داشته اند می پردازیم.
۲-۱۳-۱- هوش هیجانی مبتنی بر رگه وتوانش
محققان و نظریه پردازان درشتاب برای ایجاد مقیاس ها یا اندازه گیری این سازه از تفاوت بنیادینی که بین کار آمدی بیشینه درمقابل کارآمدی متداول قرار داشت چشم پوشی کردند
( اکرمنو هگستد،۱۹۹۷؛ کرونباخ،۱۹۴۹،هافستی، ۲۰۰۰،نقل از پتریدز وفارنهام،۲۰۰۱ ).
بنابراین درحالی که برخی ازمحققان، به طراحی و استفاده از پرسشنامه های خود سنجی پرداختند. عده ای نیز آزمون های کار آمدی بهینه درهوش هیجانی را طرح کردند. درهر حال فرض هر دو گروه این بود که همان سازه را عملیاتی می کنند. اما نکته درخور توجه آنکه، این موضوع به اغتشاش مفهومی وگرد آمدن انبوهی از یافته ها منجر شد که معارض به نظر می رسیدند(همان منبع).
شیوه ای که متغیرهای تفاوت های فردی اندازه گیری می شد (خود سنجی درمقابل کارآمدی بهینه) اثری مستقیم بر عملیاتی کردن آنان داشت. پتریدز و فارنهام(۲۰۰۱) با درک این واقعیت، هوش هیجانی مبتنی بر رگه (یا خود کارآمدی هیجانی)وهوش هیجانی مبتنی برتوانایی (یا توانایی شناختی- هیجانی را از هم متمایز کردند.
- هوش هیجانی به عنوان رگه (یاخودکارآمدی هیجانی) به دسته ی ازگرایش های رفتاری وادراک های خویشتن مرتبط با توانایی فرد برای تمایز، پردازش و استفاده از اطلاعات هیجانی اشاره دارد و متشکل از گرایش های گوناگون برخاسته از شخصیت نظیر همدلی، برانگیختگی وجرأت ورزی، همچنین عناصری از هوش اجتماعی ( ثراندایک ، ۱۹۲۰) و هوش شخصی (گاردنر، ۱۹۸۳) است.
- هوش هیجانی به منزله توانایی (یا توانایی شناختی- هیجانی) به توانش واقعی فرد برای تمایز، واستفاده از اطلاعات هیجانی می پردازد.
درک این موضوع که هوش هیجانی به منزله یک رگه و یا یک توانایی دو سازه متفاوت است از اهمیت بسیاری برخوردار است. هوش هیجانی به عنوان رگه از طریق پرسشنامه های خود سنجی اندازه گیری می شود و به حیطه شخصیت تعلق دارد.حال آنکه هوش هیجانی به منزله توانایی از آزمونهای کارآمدی بهینه با پاسخ های درست و نادرست سود جسته و بدین ترتیب اساسا ًبه حوزه توانایی شناختی تعلق می یابد.
این تمایز از نقطه نظر عملیاتی سازی سازه هوش هیجانی و متعاقباً نظریه ها و فرضیه هایی که درباره آن مطرح می شود دارای اهمیت بوده و در برگیرنده دلالت های نظری وعملی است. برای مثال، ازهوش هیجانی رگه انتظار نمی رود با اندازه های توانایی شناختی عمومی(g) یازمینه های وابسته به آن همبستگی قدرتمندی داشته باشد درحالی که هوش هیجانی توانایی باید به روشنی با چنین اندازه های مرتبط باشد. اندازه گیری هوش هیجانی به عنوان توانای به سبب دشواری ساخت موادی مرتبط که به صورت عینی بتوان درستی یا نادرستی آن را تمیز داد تکلیفی چالش برانگیز است(پتریدزو فارنهام، ۲۰۰۱؛ رابرتز، زیدنروماتئوس، ۲۰۰۱)به عکس، اندازه گیری هوش هیجانی به عنوان رگه کاری به مراتب آسان تر است. ازپیش نیز چند ابزار برای سنجش آن تدارک دیده شده است(برای مثال بار-آن، ۱۹۹۷؛ شات ودیگران، ۱۹۹۸).
۲-۱۳-۲ الگوهای آمیخته
الگوی بهره هیجانی بار- آن(۲۰۰۰، ۲۰۰۲) مشابه الگوی گلمن آمیزه ای از قابلیت های مرتبط با هیجان، رگه های شخصیت و سایر زمینه های وابسته است، از این روست که آن را ((الگوی آمیخته)) نامیده اند.
مؤلفانی مانند ماتئوس، زیدنر و رابرتز(۲۰۰۲) روی آورد بار- آن را به این سازه به جای ژورنالیستی بودن روی آوردی علمی می دانند. وی درپایان نامه دکتری خود برای نخستین بار اصطلاح بهره هیجانی(EQ) را در مقایسه با بهره هوشی(IQ) به کاربرد. زمان انتشار پایان نامه وی در اواخر دهه۱۹۸۰ مقارن با زمانی بود که توجهی روز افزون به نقش هیجان درکنش وری اجتماعی و سلامت معطوف بود((امر لینگ وگلمن،۲۰۰۳).
بار- اٌن (۲۰۰۲) درالگوی خود به ارائه تعریف گسترده ای ازهوش هیجانی پرداخته که بر وجوه هیجانی، شخصی، اجتماعی و حیاتی هوش تمرکز داشت؛ وجوهی که برای کنش وری روزمره مهم تر از جنبه های شناختی سنتی هوش به شمارمی آیند. بار- آن عقیده دارد که الگوی وی در مقایسه با آنچه هوش هیجانی و اجتماعی نامیده می شود برحوزه مطالعاتی گسترده تری مبتنی است واستفاده از مقیاس او یعنی پرسشنامه بهره- هیجانی بار- آن(۱-EQ)در محیط های مختلف درخصوص رفتارهایی که مستلزم صلاحیت هیجانی و اجتماعی هم چنین سازه بنیادین هوش هیجانی و اجتماعی هستند، اطلاعات بیشتری به دست می دهد.
بار- آن(۲۰۰۰) تأکید می کندکه ۱-EQ برای اندازه گیری هوش هیجانی و اجتماعی طراحی شده است نه سنجش رگه های شخصیت قابلیت شناختی این مؤلف الگوی خود را چند وجهی، مرتبط با پتانسیل عمل به جای عملکرد و معطوف برفرایند به جای نتیجه در نظر می گیرد و در تعریف عملیاتی هوش هیجانی(بار- آن، ۲۰۰۲) آن را مجموعه ای از قابلیت های غیر شناختی، صلاحیت ها و مهارتها که توانایی فرد را برای مقابله موفقیت آمیز با خواسته ها و فشارهای محیطی تحت تأثیر قرار می دهند می داند.
بار- اٌن(۱۹۹۷) الگوی غیر شناختی خود از هوش هیجانی را مرکب از پنج حوزه وسیع مهارتها یا قابلیت ها می داند که در درون هریک مهارت های خاص تری نیز وجود دارد.
- مهارت های درون فردی (خودآگاهی هیجانی) جرأت ورزی، احترام به خود، خود شکوفایی، استقلال)
مهارت های بین فردی(همدلی، مسئولیت پذیری اجتماعی، روابط بین فردی)
- سازش یافتگی( حل مسأله، آزمون واقعیت، انعطاف پذیری)
- مدیریت تنیدگی(مهار برانگیختگی، تحمل برانگیختگی)
- خلق عمومی(خوش بینی، شادمانی)
برحسب تعریف بار- آن(b1997)از میان این ۵ حوزه، چهار حوزه نخست مؤلفه های هوش هیجانی اند و مؤلفه آخر یعنی خلق عمومی جنبه تسهیل کنندگی دارد.
گلمن(۱۹۹۵) که با رویکردی ژورنالیستی و درمقام یک روزنامه نگار علمی قدم به عرصه گذاشت هوش هیجانی را شامل آمیزه ای از ویژگی های متعدد دانست که عبارتند از:
- آگاهی از هیجان های خود
- مدیریت هیجان ها
- برانگیختن خود
- تشخیص هیجان ها دردیگران و
- اداره کردن روابط
گلمن(۱۹۹۵) هوش هیجانی را به منزله اسنادهای شخصی و مشتمل بردسته وسیعی از توانایی ها نظیر مهار برانگیختگی، پایداری، همدلی، خلق خوب، امید و خوش بینی، که خود از درون مؤلفه ها استنتاج شده اند، از ویژگی های افرادی می داند که از نظر هیجانی هوشمندند. او قابلیت های مورد نیاز برای موفقیت های شغلی را به سه مقوله تقسیم می کند:
مهارت های فنی خالص، توانایی های شناختی و توانش هایی که دال برهوش هیجانی اند.
توانش های اخیر قابلیت هایی پویا و آموختنی اند. وی در مجموع، هوش هیجانی را یک ((استعداد برتر)) می داند؛ استعدادی که عمیقاً برتمام توانایی های فردی به منزله عامل تسهیل کننده یا مزاحم اثر می گذارد.
مفهوم سازی گلمن از هوش هیجانی به چند دلیل مورد انتقاد قرار گرفت(ماتئوس، زیدنر و رابرتز، (۲۰۰۲):
- نخست آنکه تعریف او بیش از حد، وسیع و فاقد همسانی بود. به دلیل مجموعه اسنادهایی که گلمن درمفهوم سازی خود ازاین سازه قرار داده است. این تعریف در برگیرنده جنبه هایی از شناخت، شخصیت، انگیزش، هیجان ها، عصب زیست شناختی وهوش است.
- فقدان همبستگی درونی رگه های هوش هیجانی که توسط گلمن تعریف شده بود از دیگر نقدهای منتقدان بود.
سرانجام اینکه، گلمن قویاً مدعی مهم بودن هوش هیجانی در زمینه موفقیت های زندگی است اما دراین زمینه شواهد اندکی عرضه کرده است.
۲-۱۳-۳ الگوهای توانایی
یافته های مایر، سالووی و همکارانشان واجد بیشترین نفوذ و اعتبار در پدیدآیی علمی سازه هوش هیجانی بوده اند(ماتئوس، زیدنر، ورابرتز، ۲۰۰۲). سالووی و مایر(۱۹۹۰) برای نخستین بار به طور رسمی تعریفی از این سازه ارائه کرده و وجوه مختلف آن را مورد بررسی قرار دادند. تعریف اولیه شامل نوعی از پردازش اطلاعات هیجانی که شامل ارزیابی هیجان ها درخود و دیگران، بیان مناسب هیجان وتنظیم سازش یافته هیجان برای ﺇرتقای زندگی بود.
این تعریف منعکس کننده روی آوردی دو بخشی بود نخست پردازش کلی اطلاعات هیجانی وسپس تخصصی شدن مهارتهای درگیر درآن پردازش، ازسال۱۹۹۹ این تعریف گسترش یافت:
هوش هیجانی به توانایی تشخیص معانی هیجان ها و روابطشان با یکدیگر، استدلال کردن و حل مسأله برمبنای آن اشاره دارد و مشتمل بر قابلیت درک هیجان ها، درون سازی احساسات مرتبط با هیجان، درک اطلاعات هیجانی و مدیریت آن هاست (مایر،کارسووسالووی،۱۹۹۹). این مؤلفان از اصطلاح هوش هیجانی به گونه ای استفاده کردندکه مفهوم هوش به منزله پردازش درکانون توجه قرار گیرد. آنان همچنین هوش هیجانی را مرکب از توانایی های ذهنی، مهارت ها یا قابلیت هایی دانستند که می توان آن را مفهوم سازی و به صورت مجزا از هوشهای تعریف شده پیشین اندازه گیری کرد. افزون براین، روی آورد آنان براین واقعیت مبتنی است که هوش هیجانی متناظر با قابلیت های پردازش اطلاعات حوزه های مختلف مغز است(مورلند،۲۰۰۱).