مواد روا نگردان و کاهش عزت نفس می گردد(نوریان وهمکاران،۱۳۹۰).
فروید اضطراب را یک پدیده روزمره وراهی برای توضیح روان آزردگی قلمداد می کند(خدا پناهی ، ۱۳۷۹). اضطراب معمولاً به عنوان احساس پراکنده ، مبهم و نامطبوع ترس وتشویش معرفی می شود(ساراسون، ۱۹۸۷). اضطراب هیجانی است که باعث می گردد درافراد، احساس دلشوره ونگرانی به وجود آید و آنان را وادار به تغییر سازش سازد( کامکاری، ۱۳۸۵). فروید اضطراب را به سه نوع تقسیم کرده است:
الف – اضطراب واقعی: هنگامی تجربه می شود که شخص با تهدید ها وخطرات بیرونی مواجه باشد.
ب – اضطراب نوروتیک : زمانی بروز می کند که تکانه های نهاد موجب تهدید فرد در برابرقطع کنترل های من و ظهور رفتارهای که منجربه تنبیه وی خواهند گردید ، می شود.
ج – اضطراب اخلاقی : وقتی ظاهر می شود که فرد عملی برخلاف وجدان اخلاقی یا ارزش های اخلاقی خویش انجام داده یا حتی در نظر دارد انجام بدهد وبه این دلیل احساس گناه بکند(آزاد ، ۱۳۷۸)
۲-۲-۱ ماهیت اختلال های اضطرابی
افراد مبتلا به اختلال های اضطرابی در اثر احساس های مزمن و شدید اضطراب درمانده می شوند . این احساس ها به قدری نیرومند هستند که افراد مبتلا به این اختلال ها قادر نیستند فعالیت های روزمره خود را انجام دهند. اضطراب آنها ناخوشایند است و باعث می شود نتوانند از موقعیت های عادی لذت ببرند، اما علاوه بر آن ، آنها می کوشند از موقعیت های که باعث می شوند احساس اضطراب کنند ، اجتناب ورزند . در نتیجه آنها فرصت های را برای خوش گذرانی یا عمل کردن طبق تمایلشان از دست می دهند .
میزان شیوع مادام العمر اختلالات اضطرابی برای زنان ۵/۳۰ درصد مردان ۲/۱۹ درصد گزارش شده است. نگاهی سطحی به آمار مراجعان روان پزشکان وروان شناسان در ایران نشان می دهد که اختلالات مورد نظر ، شایع ترین علت مراجعه به این متخصصان را تشکیل می دهند. شاید تمامی آنها قبل ازمراجعه ، تلاش زیادی جهت کنترل علایم مختلف بیماری خود به ویژه نشانه های عاطفی نموده ولی به دلیل بی تأثیر بودن آنها، به ناچار به درمانگران مراجعه کرده اند. به عبارت دیگر، همه آنها قبل از مراجعه ، راهبرد های ناکارآمدی را به کار گرفته اند. به علاوه ، به دلیل نگرش منفی مردم ایران به اختلالات روانی ودرمانگران ذیصلاح ، تلاش شخصی جهت کنترل این علایم بسیار جدی تر بوده وغالباً بعد از تحمل ناراحتی های زیاد وطولانی این اختلالات ،تصمیم به دریافت کمک های تخصصی گرفته می شود. از آنجا که اکثر این افراد شناخت کافی از راهبرد های مناسب برای تقلیل ناراحتی های خود ندارند ومعمولاً با فاصله نسبتاً زیادی از شروع بیماری خود مراجعه می کنند، طبیعی است که بیماریشان مزمن شده واثر بخشی درمانهای تخصصی را کاهش می دهند(سیدمحمدی،۱۳۷۹).
۲-۲-۲ اختلال وحشتزدگی
افراد مبتلا به اختلال وحشتزدگی دچار حملات وحشتزدگی می شوند. این حملات دوره های ترس شدید و ناراحتی جسمانی هستند، به طوری که افراد مبتلا احساس می کنند از پا درآمده اند و نمی توانند خود را کنترل کنند . شروع این حملات ناگهانی است و معمولاً ظرف ۱۰ دقیقه به اوج خود می رسند. نفس تنگی، تنفس سریع ، سرگیجه یا احساس عدم تعادل، احساس خفگی، تپش قلب، لرزش ، عرق کردن، ناراحتی معده، احساس واقعی نبودن ، احساس کرختی یا مورمور شدن، احساس گرگرفتگی یا سرما، احساس ناراحتی در قفسه سینه ، ترس از مردن یا از دست دادن کنترل ، از جمله احساس های هستند که فرد هنگام حمله وحشتزدگی تجربه می کند . در حالی که این اتفاق می افتد ، فرد احساس نابودی قریب الوقوع و میل شدید به گریختن دارد . تشخیص آن زمانی صورت می گیردکه حملات وحشتزدگی تکرار شوند . با این حال تشخیص این اختلال تقریباً نادر است و میزان شیوع آن در طول زندگی از ۴/۱ تا۹/۲ درصد در ایالات متحده وسایر کشور های جهان بر آورد شده است (ویسمن وهمکاران،۱۹۹۷).
اغلب موارد اختلال وحشتزدگی در افرادی که تقریباً۲۰ ساله هستند یافت می شود و افراد ۳۰ تا ۴۰ سال در مقام دوم هستند. این اختلال در بین کودکان ونوجوانان نسبتاً نادر است (اولن دیک ، ماتیس ، وکینگ ، ۱۹۹۴). وبه احتمال کمتری در پیری ایجاد می شود (