۲-۲-۵- شناخت درمانی گروهی مایکل فری
شناخت درمانی گروهی مایکل فری مبتنی بر شناخت درمانی افسردگی بک (CT)، رفتار درمانی عقلانی عاطفی الیس (REBT) و درمان بازسازی شناختی مک مالین (CRT) میباشد. علت انتخاب این روش آموزش روانی این است که به مراجع قدرت کنش بالایی میدهد و دارای گرایش شناختی بسیار قدرتمندی است و از سویی با توان و مهارت اغلب درمانگران نزدیکتر و سازگارتر است (فری، ۱۹۹۸؛ صاحبی و همکاران ۱۳۸۲).
۲-۲-۶- مدل شناخت درمانی مایکل فری
مایکل فری در کتاب معروف خود، مدل شناخت درمانی را ترسیم نمود، که بر پایه شکل زیر میباشد.
شکل ۲-۱- مدل شناخت درمانی، برگرفته از کتاب شناخت درمانی گروهی: مایکل فری (۱۳۸۲). ترجمه علی صاحبی.
۲-۲-۷- انواع تکنیکهای شناخت درمانی
- تکنیک پیکان (فلش) رو به پایین[۱]
از این فن حهت دستیابی به باورهای بنیادین استفاده میشود. روش اجرا: الف: ابتدا یک فکر منفی اتوماتیک را که احتمال میدهیم به یک باور بنیادین ارتباط دارد، انتخاب میکنیم. ب. این فکر را مینویسیم. ج: به بیمار میگوییم: فرض کنیم این فکر درست باشد، چه معنی خاصی برای تو دارد؟/ چه چیز این موضوع تو را ناراحت میکند؟ د: یک فلش رو به پایین زیر فکر اولیه کشیده و جملهای را که بیمار میگوید، زیر فلش مینویسیم. ه: همان جمله را خوانده و دوباره به بیمار میگوییم: فرض کنیم این فکر هم درست باشد، این موضوع چه معنی خاصی برای تو دارد؟/ چه چیز این موضوع تو را ناراحت میکند؟ و: این کار را آن قدر ادامه میدهیم که به جملهای برسیم که یک باور واسطهای یا ناکارآمد باشد. در این شرایط معمولاً بیمار دیگر نمیتواند به این کار ادامه دهد، یعنی به جملهای میرسیم که به خودی خود ناراحت کننده است و لازم نیست که برای بیمار معنی خاصی داشته باشد.
- فن تحلیل سود و زیان
مثال: ۱٫ فکر ناکارآمد: (اگر به آن مهمانی بروم کسی تحویلم نمیگیرد) ۲٫ فکر جایگزین: (نباید درباره نظر مردم نسبت به خودم اهمیتی بدهم).
- فن بررسی شواهد
مانند فن تجلیل سود و زیان عمل میکنیم اما در یک ستون شواهد تأیید کننده و در ستون دیگر شواهد رد کننده را مینویسیم ودر پایان هر ستون درصد تایید کننده و درصد رد کننده را مینویسیم و از هم کم میکنیم. مثال: من آدم ناموفقی هستم (به نقل از فری ۱۳۸۲).
۲-۲-۸- شناخت درمانی از دیدگاه بک
شناخت درمانی بک یکی از معروفترین نظریههایی است که در مورد علل، درمان، توصیف و روشن سازی افسردگی اساسی انجام گرفته است. در دیدگاه بک، افسردگی با عنوان اختلال در شناخت، نحوه تفکر و باورهای افراد فرمول بندی شده است. از این رو شناخت درمانگری را درمانی فعال، جهت مند و به لحاظ زمانی محدود که بر اهمیت نظامهای فکری و اعتقادی افراد تأکید میکند، تعریف میکنند (کیمیایی و همکاران ۱۳۸۵). به نظر بک (۱۹۷۴) ناراحتیهای عاطفی محصول نیروهای اسرارآمیز و نفوذ ناپذیر نیست بلکه غالباً در اثر اشتباه در یادگیری، استنباطهای غلط و تمیز ندادن خیال از واقعیت است. گاهی انسان بدون دلیل خارجی افسرده میشود. در این صورت با اطمینان میتوان گفت که یک جریان شناختی یعنی یک فکر یا یک خاطره باعث افسردگی او شده است. گاهی برداشتهای غلط در فرد به صورت یک عادت در میآید و چنان ذهن او را مشغول میدارد که حتی خود او هم از وجود آن برداشتها بیخبر است. گاهی بیمار واقعیت ملموس و عینی را تحریف میکند مثلاً یک بیمار پارانوئید خیال میکند که همۀ اشخاص به او آسیب میرسانند، یا بیمار افسرده فکر میکند که توانایی خواندن و نوشتن و حتی رانندگی را ندارد. گاهی بیمار اندیشهای غیرمنطقی دارد؛ مثلاً بیمار افسرده با مشاهده اینکه شیر آب دستشویی چکه میکند یا پیلوت اجاق گاز خراب شده یا یکی از پلهها لق شده است نتیجه میگیرد که این خانه برای زندگی کردن مناسب نیست. بک معتقد است که بیماران افسرده برداشتی منفی از خویشتن، برداشتی منفی از محیط اطراف و برداشتی منفی نسبت به گذشته، حال و آینده دارند. در حالت اضطراب، بیماران نگران وقوع خطرات احتمالی هستند و در این اندیشه هستند که حوادث ناخوشایندی احتمالاً اتفاق میافتد. همچنین خود را از برخورد با اندیشههای نگران کننده ناتوان میبینند و محرکها را تعمیم داده و تقریباً هر صدا یا حرکت یا تغییری را در محیط اطراف خطری برای خود محسوب میدارند. نظر به اینکه