زناشویی رواج پیدا کرده است. کتاب های زیادی در این زمینه چاپ می شود و الگوهای مختلفی برای کمک به زوج ها ارائه می شود.
برونفن برنر(۱۹۹۴) در نظریه نظام های بوم شناختی پاسخ های اعضای خانواده را درپیوند با هم می داند. او شخص را به صورتی در نظر می گیرد که در یک نظام پیچیده از روابط رشد می کند، به طوری که چندین سطح از محیط اطراف بر او اثر می گذارند. در این الگوتعاملات رفتاری میان همسران ، یکی از عوامل تأثیر گذار بر رشد روانی کودکان به شمار می رود. تعارض بین والدین ، یکی از مشکلاتی است که کودکان سراسر دنیا با آن مواجهه هستند وتقریباً همه کودکان حدی از تعارض بین والدین را تجربه و آن را به عنوان منبع تنیدگی معرفی می کنند(کامینگز،کوروس وپاپ،۲۰۰۷). زمانی که رابطه زناشویی والدین صمیمی باشد ، فرزندان خود را بیشتر تشویق وتحسین می کنند و کمتر از آنها ایراد می گیرند و یا آنها را سرزنش می کنند . در مقابل، وقتی که زندگی زناشویی تنش زا وخصمانه است، والدین به احتمال بیشتری به فرزندان ابراز خشم ، انتقاد وتنبیه می کنند(ارل وبورمن ،۱۹۹۵ ؛هاروادو کانگر ،۱۹۹۷). تعارض زناشویی، با تأثیر بر روحیات وخلق وخوی کودک موجب تنش ومشکلات رفتاری وعاطفی برای کودکان است وهم با اثرگذاری بر رضایت از زندگی زناشویی پدر ومادر ، به صورت غیر مستقیم موجب اختلال در تعامل والد– کودک و فرزند پروری خواهد بود. چنانچه زن وشوهر نتوانند یک الگوی ارتباطی سالم را در تعاملات خود بکار گیرند ، روابط آنها در تعامل با دیگر اعضای خانواده نیز دچار بحران می شود(فورز ،۱۹۹۸). براساس مطالعه برنان (۱۹۹۰)، در کنشهای متقابل تعارضات خانوادگی، به طور معمول چند الگوی رفتاری مختلف نظیر مقابله منفی ومقابله منفی توأم با خشنوت بروز می کند.
مطالعات نشان داده اند کودکانی که پدر و مادر آنها مرتب با یکدیگر در تعارض هستند اغلب مشکلات رفتاری جدی نظیر عدم اطاعت ، پرخاشگری ، اضطراب وگوشه گیری (امری ،۱۹۹۹،دیویس وکامینگز،۱۹۹۴،کاتز وگاتمن ،۱۹۹۳) و اختلال در کنش های شناختی ، اجتماعی( مانند احساس بی کفایتی)، افت تحصیلی، روانشناختی ومسایل بهداشتی( الیس وگاربر ،۲۰۰۰، دیویس وکامینگز،۱۹۹۴، ماتیسون فورنس ،۱۹۹۵) دارند. حتی کودکان نوپا به عواطف منفی وخصمانه در خانه با اضطراب ، اندوه آشکار وخشم پاسخ می دهند ، چه آنها که خود درگیر این مسائل باشند یا نباشند(کامینگز، زان وکسلر ورادک یارو ،۱۹۸۱؛ کامینگز ، کوروس وپاپ ،۲۰۰۷ ) نشان دادند که کشمکش های زناشویی به عنوان یک عامل استرس زا می تواند با کاهش احساس ایمنی هیجانی کودک به مشکلات سازگاری او بی انجامد.
سطح بالای تعارض والدین احساس امنیت وایمنی را در کودکان دچار اشکال می کند . این کودکان مرتب دچار این بیم هستند که ثبات فضای خانواده بر هم خورد ومورد خشم والدین قرار گیرند. با مشاهده تعارض ودرگیری های شدید والدین این کودکان روش اداره کردن عواطف منفی را یاد نخواهند گرفت ورفتار والدین الگویی برای برون ریزی عواطف منفی وپرخاشگری خواهد بود( کمپل ،۲۰۰۱).
ازدیدگاه دیگری ارتباط بین تعارضات زناشویی ومشکلات کودکان یک ارتباط دو سویه است بدین صورت که کودکان دشوار که رفتار انعطف ناپذیر ، بهانه گیر وسختی دارند خود موجب بالا رفتن تعارض برای والدین خواهند بود و تعارض های والدین هم رفتار کودک را تشدید می کند . والدین در برابر کودکان سخت بیشتر احساس بی کفایتی دارند و مایل هستند بهتر بتوانند رفتارهای انضباطی اعمال کنند وگاهی این عمل منجر به بالا رفتن درگیری بین خود آنها می شود (کمپل ،۲۰۰۱).
بنا به نظریه سیستمی، سطح اضطراب جاری، شیوه های برخورد با اضطراب، و شدت استرسورهای جاری، یا وقایع التهاب زا، که تشدید کننده اضطراب و فرآیندهای آن در سیستم خانواده گسترده است، عوامل اصلی تعیین کننده زمان، شدت و تداوم تعارض زناشویی است (ثنایی، ۱۳۷۸ب). باید توجه داشت که همیشه احتمال برخورد و اصطحکاک در سیستم وجود دارد، لذا این سیستم باید خود را برای ایجاد تغییرات بافتی مورد نیاز آماده کند (مینوچین و فیمشن، ترجمه بهاری و سیا، ۱۳۸۱). به عبارت دیگر، وجود یا عدم تعارض نیست که کیفیت ازدواج را تعیین می کند، بلکه چگونگی مقابله با شرایط تعارضی است که کیفیت رابطه را تعیین می کند (وود، ۱۹۹۷).
روابط زناشویی روی شرکای ارتباطی تأثیر گذاشته و باعث تغییر آنها می شود و همه اینها با تغییر روابط همراه است (کیومینگز و دیویس، ۲۰۰۲). باورها، شناخت و اسطوره هایی که در ذهن افراد، از جمله زوج ها، موجودند در نحوه ارتباطات آنان تأثیرگذار است. شناخت این باورها و نفوذ آنها در زوج ها بر کارکرد خانواده و در سازگاری زناشویی و تداوم این ارتباط نمی تواند نادیده گرفته شود (ذوالفقارپور و دیگران، ۱۳۸۳).
ارتباط، عنصر اصلی تعارض در تمام تعارضات بین فردی است. رابطه بین ارتباط و تعارض به یکی از اشکال زیر است (ویلموت و هاکر، ۲۰۰۱):
– رفتار ارتباطی اغلب باعث ایجاد تعارض می شود.
– رفتار ارتباطی تعارض را نشان می دهد.
– رفتار ارتباطی وسیله ای است برای برخورد سازنده یا تخریب کننده با تعارض.
پاترسون، هیپ، ویس و ترنر (۱۹۷۵، به نقل از منصور و ادیب راد، ۱۳۸۳) منابع تعارض را به این صورت دسته بندی کرده اند:
۱- زمینه های اجتماعی که در بر گیرنده تغییر روابط افراد به دلایل مختلف تغییرات اجتماعی ناشی از دوره های مختلف زندگی زناشویی، تقسیم مسئولیت های والدین، فشارهای اقتصادی و بی ثباتی اجتماعی می باشد.
۲- فشارهای موقعیتی که دربرگیرنده اتفاقات غیرقابل پیش بینی بیماری های کهنه، مرگ والدین و … است.
۳- تفاوت های ادراکی مانند متفاوت دیدن موقعیت برای شروع و ادامه زندگی از طرف زن و همسر.
۴- مشکلات رفتاری که شامل ناهمانندی های رفتاری، مشکلات مربوط به نحوه گفتگو به دلیل تدابیر توافقی ناقص و اختلاف به دلیل تغییر بر اثر مراحل رشدی خانواده که باعث تغییر در چرخه رشد خانواده می شود.
لانگ و یانگ (۱۹۹۷) و نوابی نژاد (۱۳۸۰) نیز دسته بندی هایی را درباره عوامل مؤثر در ایجاد تعارضات زناشویی بیان کرده اند، اما در این میان ثنائی (۱۳۷۸) از عوامل زیر نام می برد:
«پول، روابط جنسی، روابط خویشاوندی، دوستان، فرزندان، مصرف مواد مخدر، نحوه صرف اوقات فراغت، اختلافات مذهبی، خیانت جنسی، به پایان رسیدن عشق متقابل، مشکلات عاطفی، مشکلات مادی، سوء استفاده جسمی، مشکلات ارتباطی، ازدواج در سنین پایین، درگیریهای شغلی و امثال آنها.» (ص. ۵۰)
به طور کلی، آشفتگی رابطه از طریق ارزیابی ذهنی رابطه به وسیله زوج ها مشخص می شود. آشفتگی مداوم در رابطه غالباً به اقدام برای طلاق و جدایی می انجامد. به هر حال، بعضی از زوج ها با وجود مشکلات ارتباطی جزئی جدا می شوند. در حالی که سایر زوج ها با وجود مشکلات ارتباطی شدید و جدی در کنار هم می مانند. زوج درمانی معمولاً، و نه همیشه، پاسخی مناسب به آشفتگی رابطه است (هالفورد، ترجمه تبریزی و دیگران، ۱۳۸۴).
پیش درآمد جدایی زوج ها، تعارض های زناشویی است که از بگو مگوهای ساده شروع شده و تا درگیری های لفظی، نزاع و کتک کاری و گاهاً جدایی ممکن است، گسترش پیدا کند. تعارضات زناشویی زمانی بالا می گیرد که درجات مختلف استقلال یا وابستگی زوج ها به یکدیگر جهت همکاری و تصمیم گیری مورد نیاز باشد. درجه اختلافات می تواند در نتیجه حساسیت ها به وجود آید و باعث اختلاف های جزئی تا تعارضات شدید شود (منصور و ادیب راد، ۱۳۸۳).
وقتی یکی از دو طرف احساس عدم تساوی کند و یا در دریافت دستاورد، عدم تعادل را تجربه کند، باعث بروز تعارض می شود (لانگ و یانگ، ۲۰۰۶). کارلسون و دیگران (ترجمه نوابی نژاد، ۱۳۸۴) معتقدند که تعارض زناشویی در مورد هر زوج به طور معناداری با زوج های دیگر متفاوت است. تعارض زناشویی ممکن است آشکار یا پنهان، واقعی یا غیر واقعی، هشیار یا نا هشیار باشد که هر کدام تبعات خاصی را برای کل خانواده در پی دارد (آکرمن،۱۹۸۲ ؛ لانگ و یانگ،۱۹۹۷؛ مینوچین و فیشمن، ترجمه بهاری و سیا، ۱۳۸۱؛ ثنائی، ۱۳۷۸؛ هالفورد، ترجمه تبریزی و دیگران، ۱۳۸۴).
چنانچه در روابط درمانی زناشویی به زخم یا جراحت عاطفی اشاره نشود یا چنانچه زخم های عاطفی به خصوص اگر کهنه و مزمن باشند، زیاد شوند، روابط صمیمانه فرو می پاشد. یعنی به عوض یک زخم، روابط مملو از زخم ها شده یا آسیب پذیر می شوند. در این باره گاتمن، برای توصیف فروپاشی زناشویی از مدلی به نام آبشار استفاده می کند. وی می گوید که اولین اقدامات عبارتند از: گلایه کردن، رنجش و اتخاذ موضع دفاعی، یعنی هر گونه حملاتی که از طریق بی ارزش کردن شخص مقابل صورت می گیرد. چنانچه اختلافات زناشویی ادامه یابد، ممکن است به صورت مزمن کنار بکشند، که گاتمن آن را دیوار سنگی کشیدن می نامد. اصطلاح دیوار سنگی کشیدن آخرین حد کناره گیری است و حاکی از آن است که واحد زن و شوهری در معرض خطر دفن شدن می باشد و قادر نیست از طریق حتی یک واقعه عاطفی قدرتمند خود را ترمیم کند (لانگ و یانگ، ۲۰۰۶).
در این میان رحمت اللهی، فاتحی و احمدی (۱۳۸۵) اختلالات مرتبط با تعارض های زناشویی را بدین شکل دسته بندی کرده اند:
الف) عوامل درون فردی، شامل: اختلالات شخصیتی، اختلالات روانی، اختلالات جسمی، عادات و صفات شخصیتی آزار دهنده.
ب) عوامل برون فردی، شامل: اختلالات جنسی، الگوهای ارتباطی ناسالم، اختلالات عشق، اختلالات ارتباط کلامی و غیر کلامی، همسر آزاری، خیانت، افکار و باورهای غیر منطقی زوج ها، تفاوت ویژگی های شخصیتی، مشکلات ساختاری، مشکلات مربوط به صرف وقت با یکدیگر، اختلاف ارزشها، اختلافات فرهنگی و مشکلات رشدی.
ج) عوامل فرافردی، شامل: مشکلات اقتصادی، شغلی، مشکلات مربوط به خانواده های اصلی و اقوام، دخالت منفی خانواده های اصلی، اقوام و دوستان، مشکلات مربوط به مسائل سیاسی، مشکلات مربوط به فرزندان، سایر عوامل فشارزا و تغییرات مهم زندگی.
۲-۴-۱ ابعاد تعارض
در زندگی روزمره ما استرس زاهای مختلفی، وجود دارد. عوامل استرس زای بیرونی، با واکنش های درونی همراه است که معمولاً به صورت آشفتگی های هیجانی یا فیزیکی یا روانی تجربه می شود. ناتوانی در مقابله مؤثر با این آشفتگی ها معمولاً باعث ایجاد تعارض بین افراد، بدون توجه به ثبات رابطه آنها، می شود. تعارض در فرهنگ فارسی عمید (۱۳۶۹) به معانی زیر آمده است؛ با هم خلاف کردن، معترض و مزاحم یکدیگر شدن، اختلاف داشتن. البته تعارض به خودی خود منفی نیست و الزاماً نتایج مخرب به بار نمی آورد (کریستنسن و والکینسکی، ۱۹۸۸)، بلکه فرآیندی است که می تواند باعث درک بهتر تفاوت ها شود. برای حفظ ثبات عاطفی خود و روابط، داشتن روش های مثبت و منطقی در برخورد با تعارض بسیار مهم است (ویلموت و هاکر، ۲۰۰۱). در آموزش برخورد با تعارض است که می فهمیم چه کسی هستیم؟ سپس فرصت پیدا می کنیم تا مهارت های مناسب چگونگی برخورد با فشارهایی که روی ماست، بیاموزیم. چگونگی برخورد ما با تعارض و نتایج آن، بسته به درک مثبت ما از تعارض است (وود، ۱۹۹۷).
معمولاً تعارض را به صورت ناهماهنگی و مزاحمت تعریف می کنند اما مطالعه درایور و گاتمن (۲۰۰۴) نشان می دهد که بروز عواطف