جامعه انساانی نابهنجاری های بسیاری دارد . بسیاری از دردهای ظاهرا جسمانی معلول بیقرای و اختلالات روانی اند. روان ما محتاج کابرد روشی است که وی را در برابر آسیب عوامل مخرب به دور نگه دارد .این روش های استحفاظی تحت عنوان بهداشت روانی شناخته می شوند.
۲-۳-۲- وضعیت سلامت روان
وضعیت سلامت روان به طور کلی با بیماری روانی و بروز آن مرتبط است . وضعیت سلامت روان به تجربه عمومی سلامت روان در جامعه که گاه از طریق تحقق رسمی و یا غیر رسمی تجربه می شود ،اشاره دارد . چنین تحقیقاتی بر اساس مفهوم سازی و اندازه گیری سلامت روان بر اساس تظاهرات روانشناختی همچون کیفیت زندگی انجام می گیرد نه حالت های فیزیولوژیک (تودور[۱]،۱۹۹۶؛ به نقل از نیری ،۱۳۵۸).
۲-۳-۳-معیار سلامت روانی
رفتار انسان فوق العاده پیچیده است و تعیین اینکه کدام رفتار وی بهنجار و سالم و کدام رفتار نابهنجار و غیر سالم است نیاز به معیار های دقیق دارد و برای مشخص نمودن سلامت روان یک فرد معمولا یکی از سه معیار زیر به کار می روند:
۱-معیار میانگین آماری : با توجه به این معیار کسی دارای سلامت روانی است که در ویژگی و رفتار خاص حول کیانگین آماری باشد . مثلا در خصیصه هوش کسی که در حد میانگین و دارای نمره صد باشد دارای هوش طبیعی است. و آن کس که از این میانگین پائین تر باشد دارای اشکال هوشی است . در تست های روانی از این معیار استفاده می شود و در برخی از آنها نمره پائین تر از میانگین (مانند تست های هوش ) و در برخی نمره بالاتر از میانگین (مانند تست های افسردگی و شخصیت ) نشانه نابهنجاری و اختلال است ایرادی که به این معیار می گیرند این است که اگر ابزار سنجش دقیق نباشد و چنانچه آزمون انگیزه ای برای پاسخ دادن نداشته باشد و یا نتواند پاسخ دهد نمره بدست آمده شاخص دقیق رفتار فرد نیست (دادگر ،۱۳۸۲)
۲-معیار سازگاری اجتماعی :در این معیار ،کسی از نظر روانی سالم است که با موقعیت های اجتماعی سازگار باشد و روابط مناسب و قابل قبولی از نظر اجتماعی یعنی در خانواده ،جامعه و محیط کار داشته باشد. در این معیار نرم سلامت روان را جامعه تعیین می کند و بر حسب هر جامعه ای متفاوت خواهد بود ، اگر کسی روابط خانوادگی ناجوری داشته باشد و یا با جامعه روابط مناسبی نداشته باشد و یا کارائی خوبی در محیط کار نداشته باشد ،دچار اشکال در سازگاری و به دنبال آن اختلال رفتاری است ،و چنین فردی از سلامت روانی برخوردار نیست . نظر به اینکه این مهیار بستگی به وضعیت اجتماعی دارد و گاهی خود معیار اجتماعی برای سازگاری نامناسب است ،لذا ممکن است فرد با چنین معیاری خود را تطابق داده باشد ولی باز آن رفتار از دیدگاه علمی و معیارهای بالینی رفتار ،سازگارانه نباشد(دادگر ،۱۳۸۲)
۳- معیار تشخیص بالینی :امروزه این معیار برای تعریف سلامت روانی بکار می رود در این معیار کسی نابهنجار خواهد بود که علائم مشخص بیماریها را داشته باشد. معیار تشخیص بالینی در اثر تجربه بیماران و نابهنجار خواهد بود که علائم مشخص بیماریها را داشته باشد . معیار تشخیص بالینی در اثر تجربه بیماران و برخورد با اختلالات رفتاری بدست آمده است . در تمام کتابهای تشخیص از قبیل [۲]DSMهاو ICD[3]ها معیار تشخیصی بیماریها آمده است و برای تشخیص اختلال رفتاری و نوع آن از این مراجع استغاده می شود (دادستان ،۱۳۷۰).
تلاش انسانها برای کمال گرائی و فعالیت رساندن تونائیها خویشتن باعث حرکت آنان می شود ،در این زمینه باید به انتخاب بپردازند ،شکست فرد در انتخاب موثر ،طبیعت او را که موجودی خود شکوفا است خدشه دار می سازد و عدم توانائی او در بکارگیری فکر منطقی ،او را از کمال باز می دارد . و هر چه مفهوم و برداشت فرد از خویشتن را تهدید کند و به خود شکوفائی او لطمه زند به اشکالات رفتاری می انجامد.
۲-۳-۴- بهداشت روانی از دیدگاه های مختلف :
۲-۳-۴-۱- بهداشت روانی از دیدگاه روانکاوان
در مکتب روانکاوان از جمله فروید[۴] و یونگ[۵] می توان گفت که فروید معتقد است که شخصیت آدمی در پنج سال اول زندگی پایه گذاری می شود و تغییر و تحولی که از آن پس در تمام عمر پیدا می کند و شکلی که به خود می گیرد متاثر از این پایه و متناسب با آن خواهد بود . این جمله از اوست که “کودک خردسال پدر آدم بزرگسال است “(سیاسی ،۱۳۷۷).
از نظر فروید انسان متعارف کسی است که مراحل رشد جنسی و روانی کودکی را با موفقیت پشت سر گذارده باشد و در هیچ یک از مراحل بیش از حد تثبیت نشده باشد . از نظر او کمتر کسی انسان متعارف به حساب می آید . به نظر فروید افراد به دو دسته مهم تقسیم می شوند:
۱-افرادی که اختلالات عصبی و روان نژندی دارند.
۲- دیگر افرادی که اختلالات شدید روانی دارند و آنها افراد روان پریش هستند .
هسته اصلی حالات روان نژندی یا نوروتیک ،اضطراب است . اضطراب مرحله اول نوروز به شمار می آید و نوروزها کوششی هستند برای تسکین اضطراب های که بر اثر تعارض بوجود می آیند(خدا رحیمی ،۱۳۸۴).
یونگ افراد انسانی را به دو دسته برون گرا و درون گرا تقسیم می نمایند. درون گرا و برون گرا ،اگر کامل باشد دو قطب مخالف خواهد بود و ما را در برابر دو شخصیت نابهنجار قرار می دهند که مبتلا به اسکیزوفرنی و دیگر مبتلا به هیسری است ، اکثریت افراد بین این دو قطب نهائی جای دارند. یونگ این دو گروه را نیز تقسیم بندی کرد و ۸ گروه جدید را مطرح ساخت . احساسی درون گرا احساسی برون گرا ؛اندیشه ای درون گرا ،اندیشه ای برون گرا ؛بینشی درون گرا ،بینشی برون گرا و عاطفی درون گرا ،عاطفی برون گرا .