«دغدغهی اصلی یک فرد داغخورده در زندگیاش … بر میگردد به همان چیزی که غالبا به شکلی ابهامآمیز «پذیرش»[۱] خوانده میشود. افرادی که با فرد داغ خورده مراوداتی دارند غالبا نمیتوانند آن توجه و احترامی را که جنبه های سالم هویت اجتماعی وی مطالبه می کنند، و خود وی نیز انتظار دریافت آن را دارد، به او ارزانی کنند؛ او زمانی به این مساله پیمیبرد که میبیند بعضی از صفات خودش موجب این وضعیت شده اند.
فردِ داغ خورده چگونه به موقعیت خود واکنش نشان میدهد؟ در بعضی موارد برای فرد این امکان وجود دارد که با یک تلاش مستقیم آنچه را که به عنوان مبنای عینی نقصاش محسوب میشود از بین ببرد، مانند زمانی که یک فرد معلول جسمی از جراحی پلاستیک استفاده می کند، یک نابینا از معالجه چشم، یک بیسواد از کلاسهای سوادآموزی، و یک همجنسخواه از روان درمانی»(گافمن، ۱۳۸۶: ۳۹). و بدین ترتیب یک تبدیلخواه جنسی، تلاش می کند از طریق عمل تغییر جنسیت، نسبت به رفع این نقیصه اقدام کند.
۲-۴-۳-۳ استیگما و مسالهی وضعیت دوگانهی هویت
«وقتی تفاوتی بین هویت اجتماعی بالفعل و بالقوه یک فرد وجود داشته باشد، ممکن است قبل از اینکه تماسی بین او و ما آدمهای عادی حاصل شود، یا وقتی که او خود را در معرض دید ما بگذارد، این اختلاف فاش شود. چنین فردی یک فرد بدنام شده است … امکان دارد ما هیچ بازشناخت آشکاری نسبت به چیزی که وی را بدنام می کند از خود نشان ندهیم، و زمانی که این سلب توجه با دقت در حال