زوجهایی که ازدواج مجدد کرده اند، فشار بیشتری را از جانب خانواده خانواده ی خود تحمل می کنند (بری ،۱۹۹۹ ،گاتونگ وکلمن ،۱۹۹۴(.
بزرگسالان در خانوادههای آمیخته، برای نحوه ی ارتباط برقرار کردن با خویشاوند خانواده ها، از جمله فرزند خواندههای خود رهنمودهای اجتماعی کمی دارند. روابط والد خوانده_فرزند خوانده ها، پیش بین قدرتمندی برای خشنودی زناشویی میباشد.
والدینی که هرگز ازدواج نکرده اند
مادری کردن بدون ازدواج در بین زنان کم درآمد پرهزینه است، زیرا زندگی کردن در خانواده ای که زن سرپرستی را برعهده دارد غلبه کردن بر فقر را دشوارتر میسازد.
مادران ازدواج نکرده به احتمال زیاد کمتر از مادران مطلقه برای بزرگ کردن فرزندانشان کمک مالی دریافت می کنند (هیل ،۱۹۹۷ ). چون فرزندان آنها از محبت و درگیری پدر بیبهره هستند، در مدرسه ضعیف عمل می کنند و بیشتر از کودکان خانوادههای کم درآمد، رفتارهای ضد اجتماعی دارند .این مشکلات سازگاری زندگی را برای مادران آنها استرس زا تر می کنند (کولی،۱۹۹۸، فلورشیم، تولان،گرمن-اسمیت، ۱۹۹۸؛ نقل از سید محمدی،۱۳۸۶).
چه کسی و تحت چه شرایطی بیشتر از همه احساس تنهایی می کند ؟
بزرگسالانی که جدا شده، طلاق گرفته، یا بیوه شده اند، بیشتر از آنهایی که متاهل هستند، بدون ازدواج با هم زندگی می کنند، یا مجرد هستند، احساس تنهایی می کنند، بدین معنی که تنهایی به دنبال از دست دادن پیوندی صمیمی، شدیدتر است (روبنشتاین و شیور ،۱۹۸۲:استروب و همکاران ،۱۹۹۶)
مردان در صورتی که درگیر رابطه ی عاشقانه نباشند، بیشتر از زنان احساس تنهایی می کنند، شاید به این علت که برای ارضای نیاز های صمیمیت گزینه های کمتری دارند. زنان درزندگی مشترک، بیشتر ازشوهران احساس تنهایی می کنند، مخصوصا اگر شاغل نباشند، به تازگی نقل مکان کرده باشند، یا فرزندان کوچک داشته باشند، شرایطی که دسترسی آنها را به شبکه ی اجتماعی گسترده تر محدود می کند (فیشر و فیلیپس،۱۹۸۲؛نقل از سید محمدی،۱۳۸۶ )
ازدواج مجدد و وضعیت روانی زنان
بیوهگی در بین زنان در طول زندگی یکی از حوادث با احتمال بالا برای زنان۷۵ ساله و بالاتر است. برای مثال ۶۵% زنان دراین گروه سنی بیوه هستند ((OPCS,1990.
امروزه شاهد عده قابل توجهی از زنانی هستیم که شوهر خود را از دست داده اند و فاقد شوهر هستند. این میزان براساس آمار ۱۳۷۹ بالغ بر یک میلیون و پانصد هزار نفر است (سالنامه آماری کشور، ۱۳۷۹).
فقدان شوهر به دلایل متعدد بروز می کند. فوت، شهادت و طلاق معمولترین آنهایند. شرایط افراد متعاقب از دست دادن شوهر متفاوت است: بعضی با از دست دادن همسر برای همیشه ناتوان میشوند و ممکن است نتوانند به زندگی ادامه دهند، بعضی امورات خود را انجام می دهند. ولی نه به خوشی آن ایام که شوهر در خانه حضور داشته، عده ای دیگر نخستین شغل زندگی خود را انتخاب می کنند و برخی دیگر تن به ازدواج مجدد می دهند.(هرلاک،۱۹۸۶).
واین بازتابها هم در انتظار زندگی بیشتر زنان میباشد و هم در گرایش آنان به ازدواج با مردان بزرگترازخودشان نقش بازی کرده است (بنت[۱]،۱۹۹۷).
ازدواج مجدد گروه اخیر، نوعی از خانوادهها را به وجود میآورد که به خانوادهی بازسازی شده معروف است. خانواده بازسازی شده، شکلهای متفاوتی دارد. مواردمرتبط با بحث عبارتند از : ازدواج زن بیوه با مرد طلاق گرفته، ازدواج زن بیوه با مرد مجرد، ازدواج زن مجرد با مرد طلاق گرفته، ازدواج زن بیوه با مرد بیوه و ازدواج زن طلاق گرفته با مرد بیوه (بارکر،۱۳۷۵). وضعیت خانواد ههای مخلوط وضعیت خاصی است. خانوادهای را مخلوط میگویند که حداقل یکی از زوجین تجربه ازدواج مخلوط را داشته باشد و احتمالاٌ فرزندانی را از ازدواج قبلی به همراه دارد. شروع زندگی برای تمامی خانواده های مخلوط با معایبی همراه است که اگر این معایب درک و فهمیده شوند میتوان آنها را برطرف کرد. البته این سخن بدین معنا نیست که خانوادههای مخلوط مانعی برای گسترش یک زندگی خانوادگی خوب را در خود دارند، بلکه اتفاقاً بعضی از خانوادههای مخلوط زندگی موفقی را هم به وجود آوردهاند .عوامل و نواقصی وجود دارد که میتوان از آنها برای رشد و پیشرفت یا بر عکس برای صدمه زدن به یکدیگر استفاده کرد و متاسفانه بسیاری از روابط در ازدواج مجدد که می تواند بالقوه رضایت بخش باشد به علت نیافتن راههای موفقیت آمیز مشکل ساز میشود(ویرجینا،۱۳۷۶).
اختلالات روان شناختی بیشتر در زنانی دیده میشود که متعاقب از دست دادن شوهر، ازدواج مجدد نداشته اند.
آن دسته از زنانی که شوهر خود را از دست داده و ازدواج مجدد نداشته اند معمولاٌ با ده عامل استرس زا مواجهند که عبارتند از : مالی و اقتصادی، احساس گناه، عدم ارضای نیاز های شخصی، عزت نفس پایین، فقدان نظم در زندگی، فقدان قواعد در اداره خانواده، مشکل در ارتباطات اجتماعی، فقدان تفریح سالم و مسئولیت سنگین (احمدی،۱۳۸۳).
در مجموع، مشکلات روانی – اجتماعی همسران شاهدی که ازدواج مجدد کرده اند، کمتر از آنهایی است که ازدواج مجدد نکرده اند (رسول زاده طباطبایی،۱۳۷۳).
عامل مهم دیگر که در موفقیت ازدواج دوم نقش دارد، انگیزه ازدواج است. متاسفانه بسیاری از ازدواج های دوم با انگیزه واقعی و به دلیل نفس ازدواج صورت نمیگیرد بلکه با انگیزه های مبهم و انگیزههای بیان نشده انجام میشود. این انگیزه ها به دلیل عدم وضوح و صراحت ممکن است هیچ وقت برآورده نشده، طرفین را به نارضایتی سوق دهند (احمدی،۱۳۸۳).