مناطق و اطراف آن دیده می شود . آنها معتقدند که علت کجرفتاری و ارقام بالای آن در این مناطق بی سازمانی اجتماعی است . به این معنی که شیوه نرمال و رفتار در همه سطوح جامعه به یک شکل نفوذ نکرده است . شاو و مک کی کوشش می کنند تا از نظر تجربی این مسأله را به اثبات برسانند . آنها نشان می دهند که میزان و درصد بالای کجرفتاری در منطقه های در حال تغییر و تبدیل تحت تأثیر جریان هجوم و استقرار قرار گرفته ، این امر نه تنها در شیکاگو بلکه در شهرهای دیگر می توان مشاهده کرد . در این منطقه ها که دچار بی سازمانی اجتماعی هستند ارزشهایی پرورش پیدا می کنند که الگوی رفتار کجروی را مورد تأیید قرار می دهند ، و تأکید دارند که لزوم اصلاحات اجتماعی برای توسعه فرهنگ مسلط جامعه در این مناطق ضروری است . این مناطق تحت تأثیر نیروهای ویرانگر قرار دارند که کارکردهای اجتماعی را فلج می کند و جامعه از حالت تعادل خارج می شود . در عین حال مقاومت در مقابل رفتار کجروی کم شده و نه تنها تحمل می شود ، بلکه در مواردی رفتار پذیرفته شده محسوب می گردد . بنابراین از نظر شاو و مک کی مسئله این مناطق عدم حضور معیارهای فرهنگی مناسب می باشد که فقر و در نتیجه میل به انحراف نشانه های آن است ( ممتاز ، ۱۳۸۵ : ۸۵ و ۸۸ ) . به عبارت دیگر شاو و مک کی فرض کردند که زندگی در محله فقیر ( حوزه گذار ) موجب می شود افراد به جرم دست زنند . آنها جرم و بزهکاری را در زمینه تغییر محیط شهری و توسعه اکولوژی شهر نشینی تبیین و نشان داده اند که شیکاگو محله های متمایز و متفاوتی دارد . بعضی مرفه نشین و بقیه فوق العاده فقیر و رنج کشیده هستند . این محله های انتقالی خیلی فقیر از میزان بالای دگرگونی جمعیت رنج می برند . و توانایی نگهداری و محافظت ساکنین و حمایت این محله ها در برابر گروه های محرمانه اندک است . میزان مهاجرین در این محله ها زیاد است . بچه های این محله ها بین همانند شدن با فرهنگ جدید و پیروی از ارزشهای سنتی والدینشان دچار آشفتگی شده اند . آنها به زودی در می یابند که مکانیسم کنترل اجتماعی که رفتار آنها را در شهر یا کشور قبلی شان یا حوزه روستایی محدود کرده بودند از هم گسیخته اند . در این حوزه ها سنتها شکسته و نهادهای قراردادی محله ها کارایی خود را از دست داده اند . در نتیجه بچه های این محلات احساس از جا کندگی کرده و فاقد مجموعه ارزشهای مؤثر و عملی هستند که آنها را از ارتکاب جرم نگه دارد . شاو و مک کی نشان داده اند که حوزه های اکولوژیکی متمایز در شهر توسعه یافته اند که از پنج منطقه متحدالمرکز تشکیل شده اند و تفاوت ثابت و معنی داری در میزان جرم درون هر منطقه وجود دارد . بالاترین میزان جرم در منطقه گذار( انتقالی ) است که بیشترین مهاجر را هم دارد یعنی بیشترین ساکنین آن در شهرهای دیگر متولد شده اند و اکنون در این منطقه سکنی گزیده اند . دورترین مناطق از مرکز هم پایین ترین میزان جرم را دارند . شاو و مک کی مدعی هستند که در مناطق ( حوزه ) انتقالی فرهنگهای چندگانه و ارزشهای ناهمگن وجود دارد ؛ هم ارزشهای قراردادی و هم ارزشهای انحرافی وجود دارند . بچه هایی که در این محله ها بزرگ می شوند کم کم در می یابند افرادی که بزهکار هستند از نظر مالی موفق تر هستند . در نتیجه آنها نیز در انتخاب بین یک شیوه زندگی قراردادی و یا انحراف آمیز ، شیوه زندگی انحرافی را بر می گزینند .
آنها به باندهای خلافکار ملحق می شوند . شاو و مک کی می گویند که رشد و توسعه باندهای خلافکار علت اصلی بزهکاری نوجوانان و جوانان در حوزه های فقیر نشین است . آنها می گویند دگرگونی و ناهمگونی جمعیت در محله های فقیر نشین به چند دلیل احتمال بی سازمانی اجتماعی را افزایش می دهد:
۱- شایستگی و توانایی نهادها برای کنترل درونی مشکل است . وقتی که تعداد زیادی از ساکنین این محله به جامعه شان علاقمند نباشند در اولین فرصت تصمیم به مهاجرت می گیرند .
۲- زمانی که شبکه های محلی در یک حالت مداوم بی ثباتی قرار گیرند ، توسعه روابط اولیه که منجر به ساختار رسمی کنترل غیر رسمی می شود ، کم می گردد .
۳- ناهمگونی ا ز ارتباط افراد جلوگیری می کند و بنابراین افراد در صدد جستجو راه حل برای مشکلات عمومی و رسیدن به اهداف جمعی نخواهد بود ( ممتاز ، ۱۳۸۵ : ۸۵ و ۸۸ ) .
ابعاد مداخله گر بی سازمانی اجتماعی از دیدگاه شاو و مک کی
۱- توانایی اجتماعی برای نظارت و کنترل همسالان .
۲- وجود شبکه های دوستانه غیر رسمی محلی .
۳- میزان مشارکت محلی در سازمانهای داوطلبانه و رسمی .
ثابت شده است که بزهکاری در اصل یک پدیده گروهی و جمعی است و از این رو بر اساس نظر شاو و مک کی توانایی یک اجتماع برای کنترل دینامیسم های سطح گروهی مکانیسم کلیدی پیوند دهند . ویژگیهای اجتماع با بزهکاری است . آنها استدلال می کنند که ساکنان اجتماعات همبسته و همگن بهتر قادر هستند که رفتار نوجوانان را کنترل کنند تا زمینه برای بزهکاری گروهی ایجاد نشود . در عوض اجتماعاتی که قادر به کنترل گروه های نوجوانان نیستند میزان بالاتری از بزهکاری را تجربه خواهند کرد . بعد دوم سازمان اجتماعی یک اجتماع یا محله شبکه دوستانه غیر رسمی محلی است . تئوری سیستمی می گوید که شبکه های اجتماعی اصلی از اجتماعات اکولوژی انسانی را تشکیل می دهد . وقتی پیوندهای اجتماعی محلی توسعه و گسترش یابند توانایی ساکنین محله برای کنترل اجتماعی افزایش می یابد ؛ زیرا آنها قادرند تا غریبه ها را بهتر شناسایی کرده و آمادگی بیشتری برای درگیر شدن با افراد مجرم دارند . بعد سوم سازمان اجتماعی میزان مشارکت محلی در سازمانهای داوطلبانه و رسمی است . سازمانهای اجتماعی مظهر ساختاری همبستگی اجتماعی محلی است . کورن هاوزر استدلال می کند که بی ثباتی نهادی و انزوای نهادهای محلی عوامل ساختاری اساسی بی سازمانی اجتماعی هستند . به طور خلاصه نظر آنها این است که وقتی روابط نهادهای اجتماعی ضعیف شود ، توانایی اجتماع برای حفاظت و حمایت کردن علایق محله ضعیف می شود.
منابع بیرونی سازمانی اجتماعی شاو و مک کی
۱- پایگاه اقتصادی – اجتماعی پایین ساکنین محله .
۲- تحرک ساکنین یا عدم ثبات ساکنین محله .
۳- ناهمگونی نژادی و قومی .
۴- از هم پاشیدگی خانواده .
۵- شهر نشینی.
شاو و مک کی معتقدند که پایگاه اقتصادی – اجتماعی یک همبستگی اکولوژیکی قوی با جرم و بزهکاری دارد و می گویند که محله هایی با پایگاه اقتصادی پایین فقدان پول و منابع کافی هستند . همچنین می توان گفت که پایگاه اقتصادی – اجتماعی رابطه مستقیم با مشارکت در سازمانهای داوطلبانه و رسمی را دارد و نشان داده است که اجتماعات با پایگاه اقتصادی – اجتماعی پایین نسبت به اجتماعات با پایگاه اقتصادی – اجتماعی بالاتر از پایه سازمانی ضعیفتر رنج می برند . آنها بر این عقیده هستند که تأثیرات پایگاه اقتصادی- اجتماعی بر بزهکاری به صورت مقدماتی از طریق کنترل های رسمی به عنوان بازتابی از مشارکت سازمانی و نظارت اجتماع بر نوجوانان محله عمل کرده است . منبع دوم بی سازمانی اجتماعی شاو و مک کی فرض شده است که عدم ثبات و تحرک ساکنین شبکه روابط اجتماعی محله را تخریب می نماید . در یک طرح مشابه کاساردا و جان ویتز استدلال می کند که همگون سازی تازه واردها در ساختار اجتماعی محله یک فرآیند موقتی و گذار بوده است و عدم ثبات ساکنین به عنوان مانعی برای توسعه شبکه های وسیع و گسترده دوستانه ، گروه های خویشاوندی و پیوندهای معاشرتی محلی بوده است .
منبع سوم بی سازمانی اجتماعی در مدل شاو و مک کی ناهمگونی نژادی و قومی است که معتقدند توانایی ساکنین محلات فقیر نشین را برای رسیدن به وفاق خنثی می سازد . از نظر سوتل ، بی اعتمادی همراه با ناهمگونی ، ساکنین محله را از شرکت در انجمن ها باز می دارد اگر چه گروه های قومی متعدد ممکن است ارزشهای قراردادی مشترکی داشته باشند ؛ اما ناهمگونی از ارتباطات و الگوهای تعاملی جلوگیری می کند .
منبع چهارم بی سازمانی اجتماعی از هم پاشیدگی خانوادگی است . سامپسون استدلال کرده است که از هم پاشیدگی خانواده و زندگی زناشویی ممکن است کنترل اجتماعی غیر رسمی را در سطح اجتماعی کاهش دهد . عقیده کلی بر آن است که خانواده های دو والدینی نظارت و سرپرستی لازم را نه فقط بر فرزندان و اموال خانواده شان فراهم می کنند ، بلکه بر فعالیتهای عمومی اجتماع نیز اعمال خواهند کرد . از این دیدگاه نظارت بر گروه همالان و فعالیت باندها به سادگی به خانواده ، بچه ها وابسته نیست ، بلکه یک شبکه کنترل جمعی خانواده وابسته است ، در تأیید این امر سامپسون نشان داده است که از هم پاشیدگی خانواده در سطح کلان تأثیرات مستقیم زیادی بر میزان جرم جوانان داد که این امر هم برای سفید پوستان و هم برای سیاه پوستان صادق بوده است . پنجمین متغیر بیرونی بی سازمانی اجتماعی ، شهر نشینی است . اگر چه شاو و مک کی به صورت مقدماتی بر الگوهای درون شهری بزهکاری توجه کرده اند ؛ اما چارچوب آنها با این ایده منطبق است که اجتماعات شهری در مقایسه با حوزه های روستایی و شهرهای کوچک توانایی اندکی برای کنترل اجتماعی دارند . به طور کلی شهرنشینی ممکن است شبکه های خویشاوندی و دوستانه را تضعیف نماید و از مشارکت اجتماعی در امور محلی جلوگیری کند .
مدل علی نسخه گسترش یافته تئوری بی سازمانی شاو و مک کی برای تبیین میزان جرم و بزهکاری
تئوری بی سازمانی اجتماعی توسط افراد مختلفی مورد آزمون تجربی قرار گرفته است . سامپسون و همکارانش ( ۱۹۹۷ ) در یک مطالعه بر روی ۳۴۳ محله شیکاگو نشان داده اند که چگونه همبستگی محله و کارایی جمعی در میان افراد محله یک بخش اساسی از تأثیرات محرومیت تمرکز یافته ( شامل درآمد پایین ، بیکاری ، از هم پاشیدگی خانوادگی یا از هم گسیختگی خانواده ها و درصد بالای غیر سفید پوستان ) و عدم ثبات ، ساکنین را بر جرایم خشونت آمیز تعدیل می کند .
یافته های پیمایشی جرم بریتانیا برای سالهای ۱۹۸۴ ، ۱۹۸۸ و ۱۹۹۲ هم نشان داده است که جرم و بی نظمی از قبیل تخریب کردن ، آشغال ریختن ، شعار روی دیوار نوشتن و عدم نظارت بر جوانان منجر به ترس می شود ترس هم همبستگی محله را کاهش می دهد و ضعیف شدن همبستگی دوباره جرم و بی نظمی را بیشتری را به همراه دارد .
|
مدل بی سازمانی اجتماعی برای تبیین جرم