اغلب بیشترین آسیب را می بینند. بسیاری از آن ها، دوران کودکی تکان دهنده ای داشته اند و در بزرگسالی تمایل دارند به گونه ای نسنجیده و شتاب زده از یک رابطه خود- آسیب رسان به رابطه ای دیگر پناه ببرند یا از برقراری روابط بین فردی نزدیک اجتناب کنند.
بیمارانی که دارای طرحواره ی رها شدگی/ بی ثباتی (AB)[4] هستند، اعتقاد دارند روابطشان با افراد مهم زندگی ثباتی ندارد. بیمارانی که این طرحواره را دارند، احساس می کنند افراد مهم زندگیشان در کنار آن ها نمی مانند، زیرا از نظر هیجانی غیر قابل پیش بینی اند، فقط چند صباحی به طور موقت در کنار آن ها حضور دارند و می میرند یا بیمار را به حال خود رها می کنند.
بیمارانی که طرحواره بی اعتمادی/ بدرفتاری (MA)[5] دارند، بر این باورند که دیگران با کوچکترین فرصت از آن ها سوءاستفاده می کنند. به عنوان مثال، به آن ها آسیب می زنند، تحقیرشان می کنند، دروغ می گویند، بدرفتاری می کنند، فریب می دهند یا آن ها را دست می اندازند[۶].
بیمارانی که طرحواره محرومیت هیجانی (ED)[7] دارند، انتطار ندارند تمایل آن ها برای برقراری رابطه هیجانی با دیگران به طور کافی ارضاء شود. تا به حال سه نوع محرومیت هیجان شناخته شده است: ۱) محرومیت از محبت[۸] (فقدان عاطفه یا توجه)؛ ۲) محرومیت از همدلی[۹] (به حرف دل فرد گوش ندادن و درک نشدن) و ۳) محرومیت از حمایت[۱۰] (راهنمایی نشدن از سوی دیگران).
بیمارانی که طرحواره نقص و شرم (DS)[11] دارند، احساس می کنند افرادی ناقص، بد، حقیر و بی ارزش اند و اگر خود را معرض نگاه دیگران قرار دهند، بدون شک طرد می شوند. این طرحواره معمولاً با احساس شرم نسبت به نقایص ادراک شده همراه است. این نقص ها و کمبودها ممکن است شخصی[۱۲] مثل (خود خواهی، تکانه های پرخاشگرانه، تمایلات جنسی غیر قابل قبول) یا عمومی[۱۳] مثل (ظاهر غیر جذاب، نا برازندگی اجتماعی) باشند.
بیمارانی که طرحواره انزوای اجتماعی/ بیگانگی (SI)[14] دارند، احساس می کنند با دیگران متفاوتند و وصله ناجور اجتماع هستند. در واقع این طرحواره، حس متفاوت بودن فرد یا عدم تناسب با اجتماع را در بر می گیرد (یانگ و همکاران۱۳۹۰، ۱:۲۰).
۲-۸-۲ حوزه دوم: خود گردانی و عملکرد مختل[۱۵]
خودگردانی یعنی توانایی فرد برای جدا شدن از خانواده و عملکرد مستقل. این توانایی در مقایسه با افراد هم سن و سال سنجیده می شود. بیمارانی که طرحواره هایشان در این حوزه قرار دارد،از خودشان و محیط اطراف شان، انتظاراتی دارند که در توانایی آن ها برای تفکیک خود از نماد والدین[۱۶] و دستیابی به عملکرد مستقلانه مانع ایجاد می کند. والدین این بیماران برای آن ها هر کاری انجام می دادند و به شدت از آن ها حمایت می کردند و گاهی برعکس، بندرت از آن ها مراقبت یا نگهداری می نمودند (که مورد اخیر بسیار نادر است). افراط و تفریط در حمایت از کودک منجر به بروز مشکلاتی در حوزه خودگردانی می شود. والدین این گروه از بیماران، اغلب به اعتماد به نفس کودک خود لطمه می زنند و در تقویت عملکرد ماهرانه او در خارج از خانه موفق نیستند. در نتیجه، این بیماران نمی توانند هویت مستقلی در مورد خودشان بدست بیاورند و نمی توانند زندگیشان را بدون کمک های بی شائبه دیگران اداره کنند. آن ها نمی توانند برای خودشان اهداف مشخصی در نظر بگیرند و در مهارت های مورد نیاز تبحر پیدا کنند، لذا از نظر کارآیی و کفایت در دوران بزرگسالی، مثل یک کودک کم سن و سال عمل می کنند (یانگ و همکاران ۱۳۹۰، ۱:۱۸).
بیمارانی که طرحواره وابستگی/ بی کفایتی (DI)[17] دارند، احساس می کنند بدون کمک قابل ملاحظه دیگران، قادر نیستند از عهده مسئولیت های روزمره (مراقبت از دیگران، کسب درآمد، حل مشکلات روزانه، تلاش برای قضاوت خوب، از عهده تکالیف جدید برآمدن و تصمیم گیری صحیح) برآیند. این حالت اغلب به صورت درماندگی ظاهر می شود (یانگ ۱۳۸۳، ۱:۸).
بیمارانی که طرحواره آسیب پذیری نسبت به ضرر یا بیماری (VH)[18] دارند، شدیداً می ترسند مبادا هر لحظه دچار یک فاجعه شوند و نتوانند با آن مقابله کنند. این افراد از چنین فجایعی می ترسند: ۱- پزشکی (مانند بروز حملات قلبی، ابتلا به بیماری ایدز)، ۲- هیجانی (مانند دیوانه شدن، از دست دادن کنترل) و ۳- محیطی (مانند وقوع تصادف ها، جنایت، بلایای طبیعی).
بیمارانی که طرحواره خود تحول نیافته/ گرفتار (EM)[19] دارند، اغلب در خصوص ارتباطشان با یکی یا چند نفر از افراد مهم زندگی شان (اغلب والدین)، بیش از حد اشتغال ذهنی دارند و به همین دلیل، فردیت و رشد اجتماعی بیماران به آن ها وابسته است. این بیماران، سخت معتقدند که حداقل یکی از افراد این رابطه، نمی تواند بدون دیگری به زندگی ادامه دهد. این طرحواره ممکن است احساساتی مثل غرق در شخصیت طرف مقابل شدن، فقدان هویت و بی هدف بودن زندگی را در بر بگیرد.
بیمارانی که طرحواره شکست[۲۰] دارند، معتقدند بدون شک در دستیابی به حد معمول پیشرفت (زمینه هایی مثل تحصیل، ورزش، شغل) شکست خواهند خورد و در مقایسه با هم سن و سال هایشان، خیلی بی کفایتند. افرادی که این طرحواره را دارند، اغلب خود را کم هوش، بی استعداد یا ناموفق می دانند (یانگ و همکاران ۱۳۹۰، ۱:۱۹).
۲-۸-۳ حوزه سوم: محدودیت های مختل[۲۱]
بیمارانی که طرحواره هایشان در این حوزه قرار دارد، محدودیت های درونی آن ها در خصوص احترام متقابل و خویشتن- داری به اندازه کافی رشد نکرده است. آن ها ممکن است در خصوص احترام به حقوق دیگران، همکاری کردن، متعهد بودن یا دستیابی به اهداف بلند مدت مشکل داشته باشند. علاوه براین، چنین بیمارانی اغلب خودخواه، لوس، بی مسئولیت یا خودشیفته به نظر می رسند. (گاهی اوقات طرحواره استحقاق می تواند شکلی از جبران افراطی طرحواره های دیگر مثل محرومیت هیجانی باشد. معمولاً در این قبیل موارد ریشه تحولی اولیه این طرحواره، محبت بیش از حد نیست). این بیماران در دوران کودکی، نیازی نداشته اند از قوانینی پیروی کنند که دیگران از آن قوانین تبعیت می کردند. آن ها در دوران کودکی ملاحظه دیگران را نمی کرده اند و خویشتن دار نبوده اند. در نتیجه در بزرگسالی، توانایی مهار تکانه های خود را ندارند و نمی توانند ارضاء نیازهای آنی خود را به خاطر دستیابی به منافع آتی به تأخیر بیندازند.
بیمارانی که طرحواره استحقاق/ بزرگ منشی (ET)[22] دارند، خودشان را یک سر و گردن بالاتر از دیگران می دانند و در نتیجه حقوق و امتیازات خاصی برای خودشان قایلند. بیمارانی که این طرحواره را دارند، خود را نسبت به رعایت احترام متقابل که پایه و اساس تعاملات اجتماعی سالم است، موظف نمی دانند. آن ها اغلب اصرار می کنند که می توانند هر کاری که دلشان بخواهد، بدون توجه به هزینه ای که این کار برای دیگران دارد، انجام دهند. آن ها دوست دارند به قدرت برسند تا بتوانند برتری خود را به رخ دیگران بکشند (مثل موفق شدن، مشهور شدن و پولدار شدن). این بیماران اغلب بیش از حد پر توقع یا سلطه گرند و در روابط اجتماعی با مشکلات دیگران همدلی نمی کنند.
بیمارانی که طرحواره خویشتن- داری/ خود- انضباطی ناکافی (IS)[23] دارند، نمی توانند برای دستیابی به اهدافشان، خویشتن- داری نشان دهند و ناکامی را به قدر کافی تحمل کنند. از سوی دیگر نمی توانند ابراز هیجان ها و تکانه هایشان را کنترل کنند. در شکل های خفیف تر این طرحواره، بیماران بر اجتناب از ناراحتی خیلی تأکید می کنند: به عنوان مثال سعی می کنند در روابط بین فردی، تعارضی ایجاد کنند و از پذیرفتن مسؤلیت های بیشتر، طفره می روند (یانگ و همکاران ۱۳۹۰، ۱:۱۹).
۲-۸ -۴ حوزه چهارم: دیگر جهت مندی[۲۴]
بیمارانی که طرحواره هایشان در این حوزه قرار دارد، به جای رسیدگی به نیازهای خود به دنبال ارضای نیازهای دیگران هستند. آن ها این کار را برای دستیابی به تأیید، تداوم رابطه هیجانی یا اجتناب از انتقام انجام می دهند. این بیماران در روابط اجتماعی تمایل دارند بر پاسخ های دیگران بیشتر از نیازهای خودشان تأکید کنند و اغلب از خشم و تمایلات خودشان ناآگاه هستند. آن ها در دوران کودکی، آزاد نبوده اند تا از تمایلات طبیعی خودشان پیروی کنند و در بزرگسالی به جای این که از درون جهت دهی شوند از محیط بیرونی تأثیر می پذیرند از خواسته های دیگران تبعیت می کنند. ریشه تحولی طرحوارههای این حوزه، مبتنی بر پذیرش مشروط[۲۵] بوده است: کودکان باید جنبههای مهم شخصیت خود را برای دستیابی به عشق یا تأیید دیگران مهار میکردند. در اکثر این خانوادهها، والدین به جای توجه و اهمیت قایل شدن به نیازهای منحصر بفرد کودک، بیشتر نیازهای هیجانی یا منزلت اجتماعی خود را مهم میدانند.
بیمارانی که طرحواره ی اطاعت (SB)[26] دارند، کنترل خود را به دست دیگران میسپارند و در برابر آنها تسلیم میشوند، زیرا احساس میکنند مجبورند این کار را انجام دهند. کارکرد طرحواره اطاعت معمولاً اجتناب از خشم، انتقام یا رهاشدگی است. دو شکل عمده این طرحواره عبارتند از: ۱ اطاعت از نیازها. سرکوب تمایلات و خواستههای فرد و ۲- اطاعت از هیجانها: سرکوب پاسخهای هیجانی، خصوصاً خشم. طرحواره اطاعت معمولاً با این برداشت همراه است که نیازها و احساسات فرد مهم و ارزشمند نیستند. این طرحواره، اغلب به شکل رضایت و اشتیاق وافر برای خرسند کردن دیگران ظاهر میشود، در عین حال که نسبت به نیرنگ و فریب خوردن حساسیت زیادی دارند. اطاعت معمولاً منجر به افزایش تدریجی خشم شده و به شکل علایم یا رفتار ناسازگار ظاهر میشود (مثل رفتار منفعل ـ پرخاشگرانه، طغیانهای غیر قابل کنترل خشم، علایم روانتنی یا انزوای عاطفی).
بیمارانی که طرحواره ایثار (SS)[27] دارند، نیازهای دیگران را با میل خود و حتی به قیمت از دست دادن رضایتمندی شخصی ارضاء میکنند. آن ها این کار را برای کاهش رنج و گرفتاری دیگران، دوری از گناه، دستیابی به احساس ارزشمندی[۲۸] و تداوم رابطه هیجانی با افراد نیازمند انجام میدهند. بیمارانی که این طرحواره را دارند، اغلب نسبت به رنج دیگران حساسیت زیادی نشان میدهند. آن ها مدام با این احساس دست و پنجه نرم میکنند که نیازهایشان به طور کافی ارضاء نمیشود و این امر گاهاً منجر به احساس دلخوری آنها میشود.
بیمارانی که طرحواره پذیرشجویی/ جلب توجه[۲۹] دارند، دستیابی به تأیید یا توجه دیگران را سرلوحه زندگی خود قرار میدهند. احساس ارزشمندی آن ها بیشتر به واکنش دیگران بستگی دارد تا واکنش های خودشان. این طرحواره اغلب مسایلی از قبیل اشتغال ذهنی زیاد نسبت به منزلت اجتماعی، ظاهر، پول یا موفقیت به عنوان وسیلهای برای رسیدن به تأیید و توجه دیگران را در برمیگیرد. چنین طرحوارهای، اغلب منجر به تصمیمهای سرنوشتسازی در زندگی میشود که غیرقابل اطمینان هستند و نتایج ناگواری در پی دارند (یانگ و همکاران ۱۳۹۰، ۱:۲۲).
۲-۸-۵ حوزه پنجم: گوش به زنگی بیش از حد و بازداری[۳۰]
بیمارانی که طرحوارههای شان در این حوزه قرار دارد، احساسات و تکانههای خود انگیخته را واپسزنی میکنند. آن ها اغلب تلاش میکنند تا بتوانند طبق قواعد انعطافناپذیر و درونی شده خود، عمل کنند؛ ولو به قیمت از دست دادن خوشحالی، ابراز عقیده[۳۱]، آرامش خاطر، روابط صمیمی یا سلامتی. دوران کودکی این بیماران پر از خشونت، واپسزدگی و سختگیری بوده و خویشتن- داری و فداکاری بیش از حد[۳۲] بر خودانگیختگی و لذت غلبه داشته است. این بیماران در دوران کودکی به تفریح و شادی کردن تشویق نشدهاند و در عوض یاد گرفتهاند که در خصوص حوادث منفی زندگی گوش به زنگ باشند و زندگی را طاقتفرسا در نظر بگیرند. این بیماران معمولاً در احساس بدبینی، نگران و ترس بسر میبرند، به طوری که معتقدند اگر نتوانند در تمام لحظات زندگی خود هوشیار و مراقب باشند، ممکن است زندگیشان از هم بپاشد.
بیمارانی که طرحواره منفیگرایی/ بدبینی دارند، به جنبههای منفی زندگی (مثل درد، مرگ، فقدان، ناامیدی، تعارض و خیانت) خیلی توجه میکنند. در حالی که جنبههای مثبت را کم ارزش جلوه میدهند. این بیماران در حین فعال شدن این طرحواره، معمولاً دست به پیشبینیهای افراطی میزنند. مثلاً پیشبینی میکنند همیشه کارهای شغلی، اقتصادی و بین فردی به طرز اسفناکی اشتباه از آب درمیآیند. این بیماران از اشتباه کردن خیلی میترسند. این نوع طرز تفکر به نوبه خود منجر به گرفتاریهای مالی، فقدان، احساس