را ایجاد کند، ثالثاً هر رابطه نقشی، اقدامات یا پاسخهای متعددی را لازم دارد که احتمالاً هنجارهای متفاوت و نه کلاً متناقضی را برای انتظارات رفتاری مختلف از نقش واحد تعریف خواهد کرد، رابعاً بسیاری از روابط نقش در «مجموعههای نقشی» شکل میگیرند که فرد به واسطه آن در تعدادی از روابط نقش با افراد دیگر درگیر میشود، بدین ترتیب احتمال میرود که فرد با حالات تعارض آمیز الزامات نقش مواجه گردد. اگر او به طور کامل و مناسب فقط با یک جهت انطباق یابد، این کار از جهت دیگر دشوار خواهد بود، حتی اگر احساس تنهایی نماید و بخواهد در روابط یک نقش دیگر درگیر شود، احتمال میرود که نتواند همه تعهدی را که قبلاً داشته است نشان دهد. او نمیتواند همه انتظارات افرادی را که بخشی از شبکه کلی نقش او هستند، برآورده سازد. بنابراین فشار نقش و وجود مشکل در انجام انتظارات نقشی معین، امر بهنجار است (گود،۱۹۶۰: ۴۸۵).
۲-۴-۱-۴-۱٫ فنون کاهش فشار نقش
طبیعی یا عادی بودن فشار و تعارض نقشها در نظر گود، بدین معنا نیست که وی آن را برای جامعه یا روابط اجتماعی امری مطلوب و قابل قبول بشناسد بلکه تأکید او نشان میدهد که مساعی افراد برای کاستن از فشار نقش، به رغم اجتناب ناپذیر بودن آن است که وضعیت ساختار اجتماعی را شکل میدهد، در غیر این صورت وجود فشار و تعارض در روابط نقشها به خودی خود مانع از پیشرفت جامعه است. به همین دلیل از نظر گود تلاشهای شخصی جهت کاهش فشار نقش، تخصیص انرژی وی را به الزامات نقشی مشخص میسازد و به این صورت، جریان عملکرد نهادهای جامعه را تعیین میکند. در نتیجه، مجموع تصمیمات نقش مشخص میسازد که چه درجهای از انسجام در میان عوامل مختلف ساختار اجتماعی موجود است در حالیکه این عملکردهای نقش هر آنچه را که جهت رفع نیازهای جامعه صورت میگیرد، تکمیل مینمایند. با وجود این ممکن است این نیازها به مقدار کافی برطرف نشوند. به بیان آشکارتر مطابق نظر گود، ممکن است آنچه انجام میشود کافی نبوده یا کارآیی نداشته باشد و اغلب انتظارات نقشی که از سوی یک نظام نهادی به وجود آمده است، با انتظارات نقش نهاد دیگر در تعارض قرار گیرد. همچنین در برخی جوامع، عملکردهای نقشی کلی نتوانستهاند ساختار اجتماعی را به عنوان کل حفظ نمایند. بنابراین گرچه مجموع عملکردهای نقشی معمولاً باعث بقای جامعه میشود اما امکان دارد که جامعه را تغییر داده یا از پیشرفت آن جلوگیری نمایند (گود،۱۹۶۰: ۴۹۰).
در نتیجه مسأله اصلی فرد این است که چگونه کل نظام نقشی خود را به گونهای کنترلپذیر سازد تا بتواند با بهره گرفتن از تواناییها و مهارتهای خود فشار نقشی را که با آن مواجه است کاهش دهد. بنا به نظر گود، فرد بدین منظور از دو دسته فنون اصلی استفاده میکند:
- فنونی که تعیین میکنند در چه زمانی فرد به یک رابطه نقش وارد یا از آن خارج خواهد شد. هدف این فنون این است که فرد بتواند مجموعه نقشهایی را انتخاب کند که هر یک به تنهایی دشواری کمتری دارند یا به اندازهای پشتیبانی متقابل دارند که وی از عهده مدیریت آن برآمده و با تعارض کمتری مواجه میشود.
- فنونی که به چگونگی داد و ستد بالفعل نقشی که فرد با دیگری به وجود میآورد یا انجام میدهد بپردازد. هدف این دسته از فنون نیز این است که فرد بتواند داد و ستدی خشنودکننده یا دارای بازدهی ارزشمند با هر نوع دیگری در الگوی نقش کلیاش داشته باشد (رستگارخالد، ۱۳۸۵: ۵۳).
۲-۴-۱-۴-۲٫ خانواده به عنوان کانون بودجه نقش
گود معتقد است که خانواده مرکز اصلی تخصیص نقش است و به همین دلیل نقش اساسی در کاهش فشار نقش افراد دارد.کنشهای متقابل و بی واسطه و پایدار افراد و دشواری فرد برای کنارهگیری از روابط خانوادگی، این ویژگی را به خانواده میبخشد که کنترل اجتماعی نسبتاً کاملی به فرد و نظام کلی نقشهای او داشته باشد و بتواند نسبت به تعهدات او به ایفای نقشهایش در نظام کلی نقش وی، آگاهی و شناخت کافی داشته باشد. اعضای خانواده غالباً تنها افرادی هستند که از چگونگی تخصیص انرژی فرد، نظارت او بر نظام نقشهایش و نیز صرف زمان در تعهد به نقش معین اطلاع دارند.
بنا به نظر گود از آن جایی که خانواده شامل مجموعهای از الزامات منزلتی است که روز به روز تغییر اندکی میکند و گریز از آن