نظری رفتار خانوادگی، عشق و ازدواج گسترش زیادی یافته است (آزادارمکی ،۱۳۸۳ :۲۴۹).
تمرکز مبادله اجتماعی روی این است که چه چیزی دریافت می شود و چه چیزی داده می شود. هر رفتار و یا هر مبادله ایی بین اشخاص، مثل هزینه یا پاداش به طور بالقوه بررسی می شود. محققان با بهره گرفتن از این تئوری این سوال را می پرسند که چرا رفتار یک شخص در مقابل دیگری انتخاب می شود؟ اصول عمومی مبادله این است که افراد از رفتار پرهزینه دوری می کنند و به دنبال موقعیت هایی هستند که پاداش ها بر هزینه ها بچربد. دیدگاه مبادله، فایده را به عنوان پاداش هایی که هزینه های منفی دارند، تعریف می کند (کوزر و روزنبرگ،۱۳۷۸: ۱۰۳). فرض اساسی نظریه مبادله آن است که مردم در انتخاب های خود منطقی بوده و درصدد به حداکثر رساندن سود خود از انتخاب و برقراری رابطه با دیگران هستند.
نظریه مبادله روابط اجتماعی به خصوص روابط نزدیک را همانند مبادلات تجاری بر حسب مفاهیم سود، زیان، هزینه و پاداش و غیره تبیین می کند و دراین مبادله هردو طرف در پی کسب سود بیشتر با هزینه کمتر است. در روابط شخصی مانند روابط زن و شوهر نیز وضع به همین صورت است به محض آنکه سود از هزینه بیشتر شود شخص در روابط با دیگران احساس خشنودی و آرامش می کند و اما اگر سود از هزینه کمتر باشد مبادله زیان آور خواهد بود و باعث ناخشنودی و احتمالا به هم خوردن رابطه می گردد. در روابط نزدیک افراد انواع گوناگون پاداش را با یکدیگر مبادله می کنند مانند: محبت، حمایت خانواده، ارضاء جنسی، دارایی، موقعیت اجتماعی، جذابیت فیزیکی و غیره (بدار و همکاران ،۱۳۸۰: ۲۰۳).
مفاهیم اساسی دیگری که در این نظریه مورد توجه قرار گرفته اند عبارتند از ارزش مناسبات جایگزین و میزان سرمایه گذاری شخص در روابط جاری و صاحب نظران مکتب مبادله با بهره گرفتن از این مفاهیم توضیح می دهند که چرا روابط زناشویی مسئله دار همیشه انحلال نمی یابند، بلکه ممکن است استمرار پیدا کنند به گفته آنها ممکن است همسری به دلیل آنکه پاداش های دریافتی او بسیار کمتر از هزینه هایش هستند احساس خشنودی اندکی داشته باشد اما به دلیل آنکه ارزش روابط جایگزین نیز در نظرش پایین است (مثلا فرصت ازدواج مجدد را ندارد) یا به دلیل آنکه در روابط جاری اثر سرمایه گذاری فراوانی کرده است (مثلا چندین فرزند را پرورش داده است) به روابط زناشویی ادامه می دهد (بستان، ۱۳۸۵: ۲۰).
انسانها همواره در زندگی خود با دیگران در ارتباط متقابل هستند و سعی می کنند که در این ارتباط، برای خود نفعی به دست آورند. هر گونه ارتباط با دیگران در حکم نوعی مبادله است. نظریه مبادله، سعی دارد نشان دهد که رفتار برحسب پاداش هایی که دریافت کرده و هزینههایی که به همراه می آورد، تغییر میکند. رفتارهای مورد نظر در اینجا، رفتارهایی هستند که بین دوشخص تعامل ایجاد می کنند، یعنی رفتارهایی که در آنها بین دو شخص تبادل وجود دارد و هر دو نفر پاداش ها و هزینه های ناشی از تبادل را محاسبه می کنند. طبق اصل عدالت، تعامل زمانی حفظ می شود که رابطه پاداش ها و هزینه های طرفین، برابر باشد. در واقع، فرد آنچه را که برای یک رابطه هزینه می کند و آنچه را که از آن به دست می آورد، با یکدیگر مقایسه می کند؛ سپس نتیجه را با آنچه از نظر او طرف مقابل به دست می آورد، مقایسه می کند. اگر احساس نابرابری کند، احتمالاً این رابطه با خطر مواجه خواهد شد. برای تبیین روابط بین زن و شوهرها و نیز روابط بین گروههایی که باید برای رسیدن به توافق مذاکره کنند، ازدیدگاه مبادله اجتماعی استفاده میشود (بدار و دیگران، ۱۳۸۶: ۲۶). بدین ترتیب از دیدگاه این نظریه، روابط بین زن و شوهر هم یک نوع مبادله محسوب می شود که از ابتدای زندگی شروع می شود. اگر حقوق متقابل آنان را به عنوان پاداش و هزینه تلقی کنیم، زندگی آنها برمدار مبادله متقابل جریان مییابد. از طرف دیگر، عدم برابری هزینه و پاداش برای زوجین، منجر به احساس بی عدالتی و نابرابری در مبادله می گردد و در نهایت، منجر به گسست روابط متقابل زوجین می شود. برای مثال، زمانی که هر یک از زوجین هزینه های یک رابطه را بیشتر از منافع آن ارزیابی کنند، این نظریه پیش بینی می کند که این شخص به رابطه مذکور خاتمه خواهد داد. در واقع، پنداشت فرد از سود یا زیانی که در زندگی زناشویی خود به دست می آورد، اهمیت پیدا میکند (جلیلیان، ۱۳۸۸: ۴۵).
هر چه پاداش هایی که یکی از زوجین از زوج دیگر دریافت می کند، از پاداش هایی که پرداخت می کند کمتر باشد (به طور واقعی یا خیالی)، یا هزینه های پرداختی یکی از زوجین به زوج دیگر، یا حتی کل خانواده بیشتر از حد واقعی یا مورد انتظار باشد، حالت زیان دیدگی به فرد دست می دهد. در این وضعیت، او خود را در مقام یک فرد زیان دیده می بیند که پایان دادن به رابطه زناشویی، به عنوان یکی از راه حلهای اساسی برای دستیابی به پاداش یا حداقل فرار از پرداخت هزینه های بیشتر، برایش ارزشمند میگردد. بنابراین در جامعه ای که کانون زناشویی سود اندکی را برای فرد به همراه می آورد، به ویژه وقتی فرد می تواند نیازهای خود را با هزینه ی کمتری از طرق دیگر به دست آورد، نگرش نسبت به طلاق مساعدتر میگردد جامعه ای که کانون خانواده را صرفاً ابزاری برای ارضای غرایز و عواطف جنسی می داند، و از طرف دیگر راه را برای ارضای این نیازها از طرق دیگر و با هزینه ی کمتر بازمیگذارد، باید منتظر نگرش سهل گیرانه تر افراد آن جامعه به طلاق و به تبع آن، افزایش روزافزون آمار طلاق باشد (دهاقانی و نظری، ۱۳۸۹: ۲۵).
همچنین قدرت در درون خانواده، در دیدگاه مبادله نیز مطرح شده است. ، مهمترین اثری که در این زمینه از رهیافت مبادله ارائه شده، کتاب « مبادله و قدرت در زندگی اجتماعی» از پیتر بلا است، به اعتقاد والاس، بلا در کاربرد رهیافت مبادله برای تحلیل قدرت موفق بوده است، اسکیدمور بر این باور است که در این که در این کتاب بیشتر از اصول نظریه اقتصاد در دیدگاه مبادله اجتماعی استفاده شدهاست( اسکیدمور، ۱۳۷۲: ۱۰۶). مطالعات بلاد و ولف در زمینه قدرت بین زن و شوهر از مطالعاتی است که متأثر از رهیافت مبادله است (والاس، ۱۹۸۶: ۱۷۹)، دیدگاه بلاد و ولف به نظریه منابع معروف است، این نظریه بر اساس رهیافت مبادله توزیع قدرت در اخذ تصمیمات بین زن و شوهر را تبیین می کند، بنیاد این نظریه برای توزیع قدرت در خانواده بر حسب منابعی است که هر یک از زن و شوهر در ازدواج به خانواده آوردهاند( ریتزر، ۱۳۷۴: ۴۰۲). از آنجا که مردان درآمد بیشتری در خانه دارند، به همین دلیل زنان بیشتر از مردان برای انجام کارهای خانگی تمایل دارند، این رویکرد بیان می کند که مناسبات قدرت بین زن و شوهر را تسط آنان بر منابع تعیین می کند و همین امر بر تقسیم کارخانگی تأثیر میگذارد، در نتیجه چنانکه مشارکت مادی یک زن در خانواده افزایش یابد، قدرت او جهت کاهش مسئولیت خانگیاش بیشتر میشود، پس به نظر این دیدگاه شاغل شدن زنان را نمیتوان عاملی در نظر گرفت که باعث کاهش یافتن کارهای آنان در منزل شود، تنها تفاوتی که بین زن شاغل و خانهدار احساس میشود این است که زنان به واسطه اشتغال قدرتی به دست میآورند، شاغل شدن زنان ساختار قدرت در خانواده را تغییر میدهد و این امر می تواند باعث تغییر در روند انجام کارهای منزل شود، به عبارت دیگر هر چه بر میزان درآمد زنان افزوده شود احتمال انجام کارهای منزل درآنها کاهش مییابد، در نتیجه شوهرانشان بیش از پیش به انجام کارهایی مجبور میشوند (خسروی، ۱۳۷۰: ۲۱۸).
بدین ترتیب از دیدگاه این نظریه، روابط بین زن و شوهر هم یک نوع مبادله محسوب می شود که از ابتدای زندگی شروع می شود. اگر حقوق متقابل آنان را به عنوان پاداش و هزینه تلقی کنیم، زندگی آنها برمدار مبادله متقابل جریان مییابد. از طرف دیگر، عدم برابری هزینه و پاداش برای زوجین، منجر به احساس بی عدالتی و نابرابری در مبادله می گردد و در نهایت، منجر به گسست روابط متقابل زوجین می شود. برای مثال، زمانی که هر یک از زوجین هزینه های یک رابطه را بیشتر از منافع آن ارزیابی کنند، این نظریه پیش بینی می کند که این شخص به رابطه مذکور خاتمه خواهد داد. در واقع، پنداشت فرد از سود یا زیانی که در زندگی زناشویی خود به دست می آورد، اهمیت پیدا میکند (جلیلیان، ۱۳۸۸: ۴۵).
هر چه پاداش هایی که یکی از زوجین از زوج دیگر دریافت می کند، از پاداش هایی که پرداخت می کند کمتر باشد (به طور واقعی یا خیالی)، یا هزینه های پرداختی یکی از زوجین به زوج دیگر، یا حتی کل خانواده بیشتر از حد واقعی یا مورد انتظار باشد، حالت زیان دیدگی به فرد دست می دهد. در این وضعیت، او خود را در مقام یک فرد زیان دیده می بیند که پایان دادن به رابطه زناشویی، به عنوان یکی از راه حلهای اساسی برای دستیابی به پاداش یا حداقل فرار از پرداخت هزینه های بیشتر، برایش ارزشمند میگردد. بنابراین در جامعه ای که کانون زناشویی سود اندکی را برای فرد به همراه می آورد، به ویژه وقتی فرد می تواند نیازهای خود را با هزینه ی کمتری از طرق دیگر به دست آورد، نگرش نسبت به طلاق مساعدتر میگردد جامعه ای که کانون خانواده را صرفاً ابزاری برای ارضای غرایز و عواطف جنسی می داند، و از طرف دیگر راه را برای ارضای این نیازها از طرق دیگر و با هزینه ی کمتر بازمیگذارد، باید منتظر نگرش سهل گیرانه تر افراد آن جامعه به طلاق و به تبع آن، افزایش روزافزون آمار طلاق باشد (دهاقانی و نظری، ۱۳۸۹: ۲۵).
۲-۷-۶-۱٫ نظریه هومنز
دنیای اجتماعی از دید هومنز تشکیل شده از افرادی است که در حال مبادله پاداش یا تنبیه اند. او معتقد بود انگیزه عمل انسان را فقط پول و کالا تشکیل نمی دهد بلکه تأیید، احترام، عشق، عاطفه و دیگر نشانه های غیر مادی و نمادین از اهمیت برخوردار است. انسان از نظر هومنز، موجود خرد باوری است که به محاسبه شادی ها و لذت های خود می پردازد تا اینکه سود خود را به حداکثر برساند و از زیان خود بکاهد (فولادیان و رمضانی فرخد،۱۳۸۷: ۱۴۵).
هومنز در مطالعاتش بر عناصر خاصی تاکید می کند که از آن ها تحت عنوان قضایای اصلی هومنز یاد شده است. این قضایا چارچوب اصلی نظریه مبادله را تشکیل داده که عبارتند از:
۱٫قضیه محرک: اگر در گذشته کنش انسان در برابر انگیزه یا محرکی خاص پاداش گرفته باشد، هرچه وضعیت کنونی شبیه گذشته باشد احتمال اینکه فرد به همان فعالیت یا فعالیت مشابه آن دست بزند زیاد است.
- قضیه موفقیت: طبق این نظریه، در یک محدوده زمانی معین، هرقدر پاداش کنش برای فرد ارزشمندتر باشد، احتمال انجام آن کنش بیشتر می شود. به بیان دیگر هر کنشی که برای فرد پاداش به همراه داشته باشد، احتمال زیاد دارد که شخص به انجام آن دست بزند.
- قضیه ارزش: در اینجا، هرچه نتایج عمل فرد با ارزش تر باشد، احتمال تکرار آن زیاد تر است.
- قضیه محرومیت (اشباع): هر قدر تعداد پاداش ها در دوران گذشته نزدیک، بیشتر باشد ارزش پاداش های دریافتی بعدی از پاداش دهنده در نظر پاداش گیرنده کمتر خواهد شد.
- قضیه پرخاشگری و تایید: اگر به نقش فرد، پاداش مورد انتظار داده نشود، احتمال عصبی شدن وی وجود دارد، به گونه ای که به انجام رفتار پرخاشگرانه متمایل می شود و در عصبانیت آثار و نتایج ناشی از رفتار پرخاشگرانه برایش ارزشمند می شود. و این نتایج در حکم جبران پاداش خواهد بود (توسلی،۱۳۸۰: ۳۷۷-۴۰۶).
۲-۷-۷٫ داغ اجتماعی
واژه داغ[۵]، به لحاظ تاریخی دارای دلالت های بسیاری است. یونانیان باستان این اصطلاح را برای ارجاع به نشانه های بد و غیر معمول بدنی بکار می برند. یک فرد نشانه گذاری شده که دیگران از او دوری می کردند، با وجود داغ مشخص می شد. سالیان بعد این اصطلاح با پستی و تنزل رتبه مرتبط شد. در معنای عمومی داغ به نشانه یا ننگی اطلاق می شود که فرد را به دلیل دلالت های منفی اش، به شخص متفاوت دیگری بر می گرداند. استانفورد و اسکات[۶](۱۹۸۶) داغ را به عنوان ویژگی های فردی که با هر قانون اجتماعی در تقابل است، تعریف کرده اند. اما گافمن مفهوم داغ را با گستردگی کاربرد امروزی اش معرفی کرد. به نظر او داغ می تواند به عنوان رابطه میان یک صفت و یک عقیده قالبی نگریسته شود و به خصوصیات سرزنش آور، تحقیر آمیز، ضعف ها و عدم برتری ها ارجاع دارد.