نوجوانان، خواه به سبب محدودیتهایی که نوجوان برای خود، قائل است یا دیگران برای او قائل میشوند، یا به سبب شرایط زندگی او، واقعاً تأسفبار است. به بیان اریکسون، بدون بخت اکتشاف و آزمایشگری، و انتخاب از میان گزینهها برای آینده، نوجوانان ممکن است همه آنچه را که قادر به شدن آن هستند، متحقق نسازند. بنابر نظریه اریکسون، این افراد باید در حل بحرانهای بعدی مبنی بر صمیمیت، پدیدآورندگی، و تمامیت با دشواریهایی روبهرو شوند.
۵-۱ ابعاد هویت
اریکسون (۱۹۸۰، نقل از شوارتز و پانتن، ۲۰۰۶) تأکید دارد که هویت سازهای چند بعدی۱و چند سطحی۲ و نه پدیدهای واحد است. او سه بعد هویت را پیشنهاد کرده است: هویت من، هویت شخصی و هویت اجتماعی. هویت من، بنیادیترین بعد است و شاید از ابعاد دیگر کمتر شناخته شده باشد. هویت من بهطور عمده از نظریه روانتحلیلگری فروید در باب خود استخراج شده است. هویت من مبیّن درونیترین و ناهشیارترین فرایندهایی است که در زیربنای احساس خود قرار دارند.
اریکسون هویت من را از دیدگاههای گوناگون توصیف کرده است. از دیدگاه فاعل۳(یعنی شخص تجربه کننده خود)، هویت من به احساس خود فرد به منزله یک موجود متداوم (عامل۴) در مجموعه متنوعی از بافتها و طی گذشت زمان اطلاق میگردد. از دیدگاه دیگری۵[۲]، هویت من به نیرومندیای که من از نظر ظرفیت تسلط و حفظ هویت باثبات در سراسر موقعیتها و در خلال زمان دارد، اطلاق میشود. بنابراین از دیدگاه اریکسون تداوم زمانی ـ مکانی تظاهرات فاعلی و عینی دارد: به منزله احساس باثباتی که به وسیله شخص تجربه میشود و ثبات در رفتار که به وسیله شخص در حضور دیگران به نمایش گذاشته میشود (کوت و لوین، ۲۰۰۲). فرایندهای عمدهای که در زیربنای”هویت من”قرار دارند؛ یعنی، ثبات خود در موقعیتها و در طی زمان (تداوم مکانی و زمانی)، خودهدایتگری۶(عاملیت) و انعطافپذیری، بسیار ناهشیارند (شوارتز و پانتن، ۲۰۰۶). از نظر اریکسون هر چه احساس هویت من که شخص تجربه میکند، بیشتر باشد شخصیتش متحدتر است (یعنی مفهوم خودها منسجمتر و توحیدیافتهترند)، هر چه شخصیت متحدتر باشد، یکپارچگی زندگی شخص با دنیای اجتماعی بیشتر است. هرچه زندگی شخص از نظر اجتماعی یکپارچهتر باشد، رفتار شخص همسانتر است. البته رابطه دنیای روانشناختی و اجتماعی دیالکتیکی است؛ بنابراین، جهت علّیّت دو طرفه است (کوت و لوین، ۲۰۰۲).
از سطوح متفاوت هویت که اریکسون مطرح میکند،”هویت شخصی” توجه بیشتری را به خود جلب کرده است. هویت شخصی به اهداف، ارزشها و باورهای فرد اطلاق میشود؛ هویت شخصی “خود”ی است
که شخص به جهان بیرونی ارائه میدهد. از نظر اریکسون،”هویت اجتماعی”مبیّن احساس وحدت درونی با آرمانها و هویت یک گروه است و مقدمتاً به همسانسازیهای گروهی اطلاق میگردد (شوارتز و پانتن، ۲۰۰۶).
همانطور که ملاحظه شد، مفهومی که اریکسون از هویت ارائه میدهد چند بعدی و از نظر گستره و شمول وسیع است (شوارتز، ۲۰۰۱). از زمان ارائه مفهوم هویت از سوی اریکسون، طی سالها کوششهای زیادی برای عملیاتیسازی و بررسی تجربی این مفهوم صورت گرفته است، کروگر۱(۲۰۰۱) به این کوشش ـ ها، در قالب سه خط پژوهشی اشاره کرده است:
در یک خط پژوهشی به بررسی جایگاه مرحله احراز هویت در برابر سردرگمی نقش، در هشت مرحله تحول شخصیت درگستره زندگی پرداخته شده است (برای مثال، روزنتال و دیگران، ۱۹۸۱)؛ در خط پژوهشی دوم، تنها به مرحله پنجم اریکسون پرداخته شده و بر حسب دو قطب مفهومپردازی شده است (برای مثال، تان[۳]۲، کندیس۳، فاین۴ و پوراک۵، ۱۹۷۷) و در خط پژوهشی سوم کوشش شده است یک یا چند بعد از هویت من، که توسط اریکسون مطرح شده است، بررسی شود. در چهارچوب این خط سوم، رویآوردی که بسیار مورد توجه قرار گرفته است، به منصه ظهور رسید. در این رویآورد سعی شده است رابطه بین متغیرهای تعهد و اکتشاف در شکلگیری هویت من، فهمیده شود (برای مثال، مارسیا، ۱۹۶۶). در ادامه این بحث به بررسی الگوی مارسیا خواهیم پرداخت.
- الگوی جیمز مارسیا
نظریهپردازان روانتحلیلگر، تصاویری از چشماندازهای پیچیده اجتماعی و روان شناختی همراه با فرایندهای درون روانی عمیق و کلاف سردرگمی از پویاییهای نادیده را که استنباط می شوند و هرگز به طور مستقیم به مشاهده درنمیآیند، ارائه کردند. این محدودیتها، انجام دادن پژوهشهای غیر بالینی را دشوار ساخت و پژوهشگران علاقه مند را با ابزارهای محدود علمی رها ساخت (آدامز، ۱۹۹۷).
مارسیا (۱۹۶۶، ۱۹۷۶، نقل از شوارتز، ۲۰۰۱) برای فائقآمدن بر چنین محدودیتهایی، نظریه مرحله ای تحول هویت اریکسون را عملیاتی ساخت و بر مبنای مفاهیم اکتشاف هویت و تعهد هویت، چهار پایگاه هویت را مشخص ساخت که پیامدهای مرحله تحولی هویت در مقابل پراکندگی هویت تلقّی می گردد: هویت موّفق، هویت معوّق۶، هویت بازداشته، و هویت پراکنده۷. “اکتشاف” را میتوان به عنوان رفتار حل مسئله تعریف کرد که هدفش کسب اطلاعات در مورد فرد یا محیط او به منظور تصمیمگیری در مورد یک انتخاب مهم زندگی است و “تعهد”، پایبندی به مجموعه خاصی از اهداف، ارزشها و باورهاست.
از نظر مارسیا (۱۹۹۳) شکلگیری هویت تلفیق مهارتها، باورها و همسانسازیهای دوره کودکی در قالب یک کلِّ کم و بیش منسجم و یکتاست که هم احساس تداوم با گذشته و هم جهتگیری برای آینده را برای فرد جوان تدارک میبیند.
در رویآورد مارسیا (۱۹۹۳، ۱۹۶۶) به شکلگیری هویت، براساس اینکه افراد تا چه اندازه تعهداتی را به عهده گرفتهاند و تا چه حد در این فرایند در جستجوی مداوم بودهاند، چهار پایگاه هویت مشخص شده است: هـویت موّفق (حضـور تعهد و حضـور اکتشاف)، هویت معوّق (عدم حضـور تعهد و حضـور اکتشاف)، هـویت
بازداشته (حضور تعهد و عدم حضور اکتشاف) و هویت پراکنده (عدم حضور تعهد و عدم حضور اکتشاف)
(شکل ۳ـ۲).
«تعهد» | ||||
حضور | غیاب
|
|||
«اکتشاف» | حضور | هویت موّفق | هویت معوق | |
غیاب | هویت بازداشته | هویت پراکنده | ||
شکل ۳ـ۲ مقولههای پایگاه هویت از دیدگاه مارسیا
“موفقیّت” مبیّن تعهدی است که به دنبال دورهای از اکتشاف، برقرار میشود. افراد واجد پایگاه موفق، تفکر متعادل و روابط بین شخصی عمیقی دارند.”تعویق”، حاکی از دورهای از اکتشاف فعال بدون تعهد است. این پایگاه اغلب با اضطراب و دیگر اشکال استیصال مرتبط است. “بازداشتگی” مبیّن تعهداتی است که بدون اکتشاف قبلی، برقرار میشود. افراد واجد پایگاه بازداشته به عنوان افرادی مستبد، از خودراضی و متکبر مشخص میشوند. پراکندگی، بیانگر عدم حضور اکتشاف نظامدار هویت و فقدان واقعی تعهد است. این پایگاه با سطوح پایین عاملیت مرتبط است (شوارتز و پانتن، ۲۰۰۶). در درون هر یک از این مقولهها، امکان ترسیم تمایزهای ظریفتر هم وجود دارد؛ مثلاً تمایز میان افراد واجد پایگاه بازداشته که بازداشتگی آنها موقت به نظر میرسد، و افرادی که بازداشتگی آنها تحکیم شده است (کروگر، ۱۹۹۵، نقل از استاینبرگ، ۲۰۰۵).
مارسیا (۱۹۹۳) برای هویت سه ویژگی اصلی پیشنهاد میکند: ساختاری۱[۴]، پدیدارشناختی۲و رفتاری۳. از نظر”ساختاری”، هویت مبیّن یک حلقه از زنجیره تحولی بزرگتر است. الگوی تحولی اریکسون را هشت مرحله دو قطبی تشکیل میدهد. این مراحل بر مبنای یکدیگرند؛ بدین معنا که موفقیت در هر مرحله بر مبنای موفقیت مرحله قبلی پیشبینی میشود. تحول هویت مرحله پنجم، طی نوجوانی اتفاق میافتد و پیوند تحولی بین کودکی و بزرگسالی است. جنبه”پدیدارشناختی” هویت به هسته فرد اطلاق میگردد. این هسته از خلال فرایند اکتشاف و تعهد نسبت به عناصر خاص هویت (یعنی، نقشها، باورها، ارزشها و غیره) تحول مییابد. از خلال فرایند اکتشاف، افراد به عناصر هویت متعهد میشوند. تثبیت عناصر انتخابشده، هسته هویت فرد را تشکیل میدهد. اکتشاف و تعهد، نیروهای سوقدهنده تحول هویت هستند. ترکیبات متفاوت این دو مشخصه به چهار پایگاه منجر میشود.”رفتار”؛ یعنی، سومین جنبه هویت، نتیجه مستقیم تعهد به عناصر هویت است. با شکلگیری هسته درونی، فرد عمل بر طبق ارزشهای مرتبط با عناصر هویت هسته درونی را انتخاب میکند. رفتار منتج از تعهدات نسبت به عناصر هویت، صرفاً مبیّن جنبه قابل اندازهگیری هویت است. جنبههای ساختاری، پدیدارشناختی و رفتاری با هم چهارچوبی برای هویت فرد ایجاد میکند.
مارسیا (۱۹۸۷، نقل از مک لین[۵] و پرت۲، ۲۰۰۶) در بازنگری چندین مطالعه گزارش کرد که اشخاص واجد پایگاههای متفاوت از چندین جهت با یکدیگر متفاوتاند؛ برای مثال، هویت”موفق”با داشتن ظرفیت برای روابط صمیمی، انعطاف پذیری روان شناختی و مقاومت در برابر دستکاری حرمت خود؛ هویت”معوق”با اضطراب، حساسیت به مباحث اخلاقی و روابط خانوادگی دوسوگرا، هویت”بازداشته”با ارزشهای اقتدارگرا و روابط گرم خانوادگی، و در نهایت، هویت”پراکنده”با بی تفاوتی نسبت به مدرسه و روابط سرد خانوادگی مرتبط است.
همچنین واترمن (۱۹۹۹، نقل از نافو۳ و شوارتز، ۲۰۰۴) نشان داد که نوجوانان دارای هویت موفق، در مقایسه با نوجوانان دارای هویت پراکنده، تعریف خود، ثبات و حس سلامت روان شناختی بیشتری دارند.
مارسیا، اوایل نوجوانی را به صورت مرحله بههمریختگی ساختار یا ساختارزدایی۴ شکلگیری هویت توصیف میکند؛ به این معنا که به علت تغییرات سریع جسمانی، شناختی و اجتماعی، نوجوانان کم سنتر علاقهمند به تجدید نظر در ارزشها و هویتیابی دوره کودکی خود هستند (مارسیا، ۱۹۹۱، نقل از شهرآرای، ۱۳۸۴).
۱٫ psychosocial moratorium | ||
۲٫ postures |