یکی از نظریه های شناختی بهزیستی ذهنی و شادکامی نظریه « اسناد» می باشد که در مورد افسردگی به خوبی شناخته شده است. در این نظریه اعتقاد بر آن است که افراد افسرده ، وقایع منفی را در علل پا بر جا و کلی می دانند که پیوسته برای آنان اتفاق می افتد. از نظر بک ( ۱۹۶۷؛ به نقل از دانیر و ساه ، ۱۹۹۷) افراد افسرده به روش های خود ویرانگری در مورد جهان می اندیشد. نظریه ونیز ( ۱۹۸۶؛ به نقل از تایلوروهمکاران، ۱۹۹۴) اسنادهای مربوط به موفقیت و شکست را توصیف کرده است. به اعتقاد وی رویدادهای ذهنی ، نقش واسطه را بین متغیرهای مربوط به تکلیف و رفتار بعدی دارند و افراد ، نتایج رفتاری خود را به علل درونی (شخصی) ، بیرونی ( موقعیتی) ، پایدار و ناپایدار و کنترل پذیر یا کنترل ناپذیر اسناد می دهند. این ویژگی ها ، انتظارات متفاوتی در آینده برای آنان ایجاد می کند و منجر به واکنش های عاطفی مثبت یا منفی می گردد. وقتی که موفقیت یا شکست به عوامل بیرونی نسبت داده شود ، غرور، شادی و یا شرمساری و اندوه افزایش می یابد و اگر موفقیت یا شکست به عوامل بیرونی نسبت داده شود ، غرور ، شادی و یا شرمساری و اندوه کاهش می یابد. بنابراین موفقیتی که فرد آن را به خوش اقبالی ( عوامل بیرونی ) نسبت می دهد ، از جنبه تقویتی برخوردار نخواهد بود. یکی از پیامدهای نسبت دادن علی در رابطه با کنترل درونی و بیرونی ، رابطه آن با یکی از عوامل شادکامی یعنی عزت نفس است. اگر پیامدهای مثبت رفتار به علل درونی مانند توانایی و تلاش نسبت داده شود ، باعث افزایش عزت نفس خواهد بود. بر طبق نظر ونیر ، موفقیت و شکست باعث به وجود آمدن احساس شادی و غمگینی می شود. این هیجان ها به علت اسنادی است که افراد متعاقب شکست یا موفقیت به کار می برند ( ونیر ، ۱۹۸۶؛به نقل از تایلور و همکاران ، ۱۹۹۴) .
در حیطه موضوع بهزیستی ذهنی و شادکامی ، پژوهشگران نشان داده اند که افراد می توانند هیجانات خود را از طریق افکارشان شدید و ضعیف یا مثبت و منفی نمایند و بدین ترتیب شادمانی یا غمگینی را تجربه نمایند ( داینر و ساه ، ۱۹۹۷) . در نظریه های شناختی اعتقاد بر آن است که افراد شادکام رویدادهای بیشتری را که نظر فرهنگی مطلوب است ، تجربه می کنند و نیز رویدادهای خنثی را به صورت مثبت و رویدادهای مثبت را مثبت تر در نظر می گیرند. در واقع مردم قادرند از طریق کنترل افکارشان بهزیستی ذهنی و شادکامی خود را افزایش دهند. برای مثال، این عقیده که در جهان یک نیرو و مقصد والایی وجود دارد که می تواند به خوشبختی و شادکامی افراد بیفزاید ( رز، ۱۹۹۶ ؛ به نقل از داینر و ساه[۱] ،۱۹۹۷).
دیدگاه های زمینه ای در مورد شادی
در بعضی از نظریه ها مانند نظریه وینهون (۱۹۹۶) این اعتقاد وجود دارد که بهزیستی ذهنی و شادکامی معلول برآورده شدن نیازهای اساسی و کلی انسان است. از نظر وی اگر مردم نیازهای گرسنگی ، تشنگی ، سرما و گرمای آنان مرتفع شود ، می توانند شادکام باشند. در مقابل ، نظریه های زمینه ای بر عواملی تاکید می ورزند که از نظر زمان و شرایط زندگی افراد تغییر می یابد ، برای مثال در نظریه سازگاری ، زمینه مربوط به زندگی گذشته فرد مورد توجه قرار می گیرد. در حالی که در نظریه های مقایسه اجتماعی ، زمینه اجتماعی دیگران مطرح می باشد، زمینه های دیگر شامل ارزش ها ،ایده آل ها وهدف های آگاهانه فرد است. بررسی و اندازه گیری این زمینه ها این امکان را فراهم می آورد تا بفهمیم چگونه از طریق دنبال کردن ارزش ها ،اهداف و نیازهای خود تجارب شادی بخش و خوشبختی خود را شکل می دهند ( داینر و ساه ،۱۹۹۷).